امامت امام مهدی علیه السلام

امام زمان زنده هستند و بعد از وفات امام عسکری علیه السلام در سال 260 هجری به امامت رسیدند. ایشان وکلایی داشتند که از طریق آنان شیعیان را هدایت می کردند. امام از نظر صغر سن در رسیدن به مقام حجت الهی به دو پیامبر شبیه می شوند: حضرت عیسی و حضرت یحیی علیه السلام. قرآن درباره حضرت عیسی در سوره مریم آیه 29الی35 می فرماید:
فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا «29» قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا «30» وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا «31» وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا «32»وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا «33» ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ «34» مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ «35»
پس مریم به نوزاد اشاره کرد [که از او بپرسید.] گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است، سخن بگوییم؟! [کودک] گفت: منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است، و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است، و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است. درود بر من، روزى که زاده شدم و روزى که مى میرم و روزى که زنده برانگیخته مى شوم. این است [ماجراى] عیسى پسر مریم، [همان] گفتار درستى که در آن شک مى کنند. خدا را نسزد که فرزندى برگیرد. منزه است او، چون کارى را اراده کند، همین قدر به آن مى گوید: موجود شو، پس بى درنگ موجود مى شود. (یعنی خواست خدا فعل خداست)
در کتاب تفسیر نور الثقلین، ج 3 ص 334 ح 65 و همچنین در جلد 8 کتاب کافی این روایت آمده است:
على بن إبراهیم عن أبیه عن على بن أسباط عنهم علیهم السلام قال: فیما وعظ الله عز و جل به عیسى علیه السلام: یا عیسى الى قوله: فبورکت کبیرا و بورکت صغیرا حیث ما کنت، أشهد انک عبدی ابن أمتی.
خدا به عیسی علیه السلام می فرماید: چه تو کوچک بودی و چه بزرگ، برکت را از خدا گرفتی هرجا که بودی و تو بنده من هستی و فرزند کنیز من (مریم)
این روایت اشاره به این دارد که حضرت عیسی در کودکی به رسالت رسیده است.

در همان مرجع حدیث 66 بدینگونه است:
سألت أبا جعفر علیه السلام أ کان عیسى ابن مریم حین یکلم فی المهد حجة الله على أهل زمانه؟ فقال: کان یومئذ نبیا حجة الله غیر مرسل، أما تسمع لقوله حین قالَ: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أینما کنت و أوصانی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا
از امام باقر علیه السلام سوال کردند، آیا عیسی بن مریم در آن زمان که در مهد و آغوش مادر بود حجت خدا بود بر زمین در زمان خودش؟ فرمودند بله اما رسالت نداشت و مامور نبود! نمی شنوی چه گفت؟ می گوید به من کتاب داده شده و من را نبی قرار داده است که این نشاندهنده نبوت به صغر سن است.
در ادامه روایت اینگونه می خوانیم:
فکان یومئذ حجة لله على زکریا فی تلک الحال و هو فی المهد؟ فقال: کان عیسى فی تلک الحال آیة لله و رحمة من الله لمریم حین یکلم فعبر عنها، و کان نبیا حجة على من سمع کلامه فی تلک الحال، ثم صمت فلم یتکلم حتى مضت له سنتان، و کان زکریا الحجة لله عز و جل بعد صمت عیسى بسنتین، ثم مات زکریا فورثه ابنه یحیى الکتاب و الحکمة و هو صبی صغیر، اما تسمع لقوله عز و جل: «یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا- سوره مریم آیه 12» فلم بلغ علیه السلام سبع سنین تکلم بالنبوة و الرسالة حین أوحى الله الیه، فکان عیسى الحجة على یحیى و على الناس أجمعین، و لیس تبقى الأرض یا با خالد یوما واحدا بغیر حجة لله على الناس منذ یوم خلق الله آدم علیه السلام، و أسکنه الأرض
آیا در آن زمان او حجت بر زکریا که نبی الهی بود شد در حالیکه در مهد بود؟پس گفت: عیسی آیت الله بود و رحمتی بود از جانب خدا بر مریم. بر آن کسانی که آنجا بودند و صدای او را شنیدند، حجت و نبی الهی بود. تا 2 سال سخنی نگفت وساکت بود زکریا حجت الهی بود تا اینکه مرد. سپس یحیی کتاب و حکمت را دریافت می کند در حالی که پسری کوچک بوده نشنیده ای این را «ای یحیی کتاب را بگیر و بر اساس آن حکم کن در حالیکه تو کودکی بیش نیستی» هنگامی که حضرت عیسی به 7 سالگی رسید، نبوت و رسالت را ابراز کرد و آنگاه عیسی پیامبر الولعظم خدا شد و یحیی پیامبر تبلیغی دین جدید عیسی شد. زمین ای ابا خالد بدون حجت استقرار نمی گیرد. از زمانی که خداوند آدم را آفرید واو را در زمین ساکن کرد.
شباهت امام زمان به حجتهای الهی دیگر:

- شباهت به حضرت اسماعیل را در سوره صافات آیه 101 الی 105 جستجو می کنیم:
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ «101» فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ «102» فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ «103» وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ «104» قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ «105»
پس ما او را به پسرى بردبار مژده دادیم. «101» هنگامی که با او به [مقام] سعى رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب می بینم که تو را ذبح می کنم، پس با تأمل بنگر رای تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شده اى انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهى یافت. «102» پس هنگامی که آن دو تسلیم [خواسته خدا] شدند و ابراهیم، جبین او را به زمین نهاد [تا ذبحش کند] «103» و او را ندا دادیم که اى ابراهیم! «104» خوابت را تحقق دادى [و فرمان پروردگارت را اجرا کردى]، به راستى ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم [که نیّت پاک و خالصشان را به جاى عمل می پذیریم.] «105»
پس حضرت اسماعیل در کودکی درک عوامل الهی و پیام وحجت الهی می کرده است او متوجه بوده است که آنچه را پدرش که حجت الهی بوده می گفته است صادق است.

- شبهات به حضرت یوسف علیه السلام را در آیات ابتدایی سوره یوسف می یابیم:
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ«4»قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ«5»وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ«6»
یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند!«4»[پدر] گفت: اى پسرک من! خواب خود را براى برادرانت مگو که نقشه اى خطرناک بر ضد تو به کار می بندند، بدون شک شیطان براى انسان دشمنى آشکار است.«5»و این چنین پروردگارت تو را برمی گزیند و از تفسیر خواب ها به تو می آموزد، و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام می کند، چنانکه پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد، یقیناً پروردگارت دانا و حکیم است.«6»
در ادامه آیات می خوانیم:
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَآ إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ«15»
پس هنگامی که وى را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفى گاه آن چاه قرارش دهند [تصمیم خود را به مرحله اجرا گذاشتند] و ما هم به او الهام کردیم که از این کار آگاهشان خواهى ساخت در حالى که آنان نمی فهمند [که تو همان یوسفى.]
در این آیه میفرماید ما به حضرت یوسف وحی کردیم در حالیکه او کودکی بیش نبود.

نمونه هایی از حجت های الهی که امام بودند و در کودکی به امامت رسیدند:
- امام جواد علیه السلام: تولد ایشان در سال 195 و وفاتشان در سال 220 بوده و ایشان در 8 سالگی به امامت رسیدند. در حرم کاظمین مدفون هستند و قاتل ایشان معتصم لعنه الله است.
- امام هادی علیه السلام: ایشان در سال 212 متولد شدند و در سال 254 به شهادت رسیدند. ایشان هم در 8 سالگی به امامت رسیدند در سامراء مدفون هستند قاتل ایشان متوکل عباسی لعنه الله است.

در کتاب الکافی ج 1 ص 320 حدیث 2 بدینسان آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع وَ ذَکَرَ شَیْئاً فَقَالَ مَا حَاجَتُکُمْ إِلَى ذَلِکَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِی وَ صَیَّرْتُهُ مَکَانِی وَ قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ یَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَکَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ.
حضرت رضا علیه السلام فرمودند که کودکان ما اهل بیت، به وراثت، از بزرگان اهل بیت ارث می برند.
همان کتاب حدیث 9 از امام رضا هنگامی که امام جواد کودک بودند آمده است:
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی یَحْیَى الصَّنْعَانِیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَجِی‏ءَ بِابْنِهِ أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ صَغِیرٌ فَقَالَ هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِی لَمْ یُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنْهُ.
تا آن زمان بر شیعیان ما مولودی به این با برکتی و بزرگواری بدنیا نیامده است.
در همان کتاب حدیث 10 اینگونه است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع قَدْ کُنَّا نَسْأَلُکَ قَبْلَ أَنْ یَهَبَ اللَّهُ لَکَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَکُنْتَ تَقُولُ یَهَبُ اللَّهُ لِی غُلَاماً فَقَدْ وَهَبَهُ اللَّهُ لَکَ فَأَقَرَّ عُیُونَنَا فَلَا أَرَانَا اللَّهُ یَوْمَکَ فَإِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ فَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ فَقَالَ وَ مَا یَضُرُّهُ مِنْ ذَلِکَ فَقَدْ قَامَ عِیسَى ع بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ.
صفوان بن یحیی می گوید من از امام رضا پرسیدم شما فرمودید خدا فرزندی به من می دهد و خدا به شما آن را داده و الآن اینجاست اگر الآن خدایی نکرده برای شما مشکلی پیش بیاید ما از چه کسی اشکالاتمان را بپرسیم؟ حضرت اشاره کردند و گفتند به این فرزند من. من با تعجب پرسیدم که ایشان که 3 سال بیشتر ندارند.فرمودند که 3 ساله بودن او، ضرری به او در امامتش نمی رساند و حضرت عیسی را در این زمینه مثال می زنند.
در روایت سیزدهم همین باب می خوانیم:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَیْرَانِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کُنْتُ وَاقِفاً بَیْنَ یَدَیْ أَبِی الْحَسَنِ ع بِخُرَاسَانَ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ یَا سَیِّدِی إِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ابْنِی فَکَأَنَّ الْقَائِلَ اسْتَصْغَرَ سِنَّ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولًا نَبِیّاً صَاحِبَ شَرِیعَةٍ مُبْتَدَأَةٍ فِی أَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِی فِیهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع.
همان داستان بالا که رخ می دهد، امام اینگونه می فرمایند خداوند تبارک و تعالی عیسی را مبعوث کرد که رسول و نبی و صاحب شریعت بود و سنش در ابتدا کمتر از فرزندم ابو جعفر بود.
برای نمونه از علم امام در سن کودکی روایت ذیل را از کتاب الکافی ج 7 ص 238 - باب ما یجب على أهل الذمة من الحدود امام هادی علیه السلام و یحیی بن اکثم بررسی می کنیم:
یحیی بن اکثم مفتی بود و فتوا می داد. فردی بود که یهودی بود و جنایتی را انجام داد و بعد از اینکه دستگیرش کردند مسلمان شد ویحیی بن اکثم گفت با ایمانی که این فرد آورده، در واقع آن شرکی که می ورزید و آن کار خطایی را که انجام داده است می پوشاند و او تبرئه شده است. اما این فتوی بر عده ای سنگین آمد و ازمتوکل خواستند که نامه ای بنویسند به ابوالحسن ثالث(امام هادی علیه السلام) که چه بکنند و امام گفتند که او را بکشند و وقتی یحیی بن اکثم آن را می خواند شکه و متعجب می شود. دوباره برای جویا شدن دلیل به امام هادی نامه می فرستند و ایشان به عنوان دلیل آیه قرآن را می آورند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ [فَلَمَّا أَحَسُّوا] فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (سوره غافر آیه 84- 85)
پس هنگامی که عذاب سخت ما را دیدند، گفتند: بى تردید به خدا ایمان آوردیم و به معبودانى که با او شریک قرار می دادیم، کافریم.«84» ولى زمانى که عذاب سخت ما را دیدند، ایمانشان سودى به آنان نداد. سنت خداست که از دیرباز نسبت به بندگانش جارى شده است [که ایمانشان را پس از دیدن عذاب نمی پذیرد] و آنجاست که کافران زیانکار شدند.«85»(
قَالَ فَأَمَرَ بِهِ الْمُتَوَکِّلُ فَضُرِبَ حَتَّى مَاتَ
پس متوکل امر کرد تا او را بزنند تا کشته شد.
نمونه ی دیگر از علم امام جواد علیه السلام در کودکی را در بحارالأنوار ج: 10 ص: 382باب 22- احتجاجات أبی جعفر الجواد و مناظراته صلوات الله علیه می بینیم:
در این روایت مناظره حضرت جواد علیه السلام در حضور مامون بیان شده است. عده ای می خواستند به مامون نشان بدهند که امام جواد علیه السلام کودک است و علمی ندارد تا او دختر خود را به عقد امام در بیاورد. مامون گفت بیایید و ببینید اگر اینجور فکر می کنید. آنها پرسیدند اگر کسی در حرم موجودی را بکشد چه حکمی دارد و امام در پاسخ 15-16 سوال پرسیدند از سوال پرسنده و فرمودند اگر شما اینها را جواب بدهید من هم به سوال شما پاسخ می دهم و چون آنها نتوانستند پاسخ دهند، مامون از امام خواست تا خودشان به همه آن سوالات پاسخ دهند تا همه مجاب شوند و امام توضیح می فرمایند. در قسمتی از این روایت اینگونه آمده است:
دَعَا أَهْلَ بَیْتِه الَّذِینَ أَنْکَرُوا تَزْوِیجَهُ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُمْ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ یُجِیبُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ قَالُوا لَا وَ اللَّهِ وَ لَا الْقَاضِی ثُمَّ قَالَ وَیْحَکُمْ أَهْلَ هَذَا الْبَیْتِ خَلُّوا مِنْکُمْ وَ مِنْ هَذَا الْخَلْقِ أَ وَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَایَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع وَ هُمَا صَبِیَّانِ غَیْرُ بَالِغَیْنِ وَ لَمْ یُبَایِعْ طِفْلًا غَیْرَهُمَا أَ وَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ أَبَاهُ عَلِیّاً ع آمَنَ بِا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ ابْنُ عَشَرَةِ سَنَةٍ وَ قَبِلَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهُ إِیمَانَهُ وَ لَمْ یَقْبَلْ مِنْ طِفْلٍ غَیْرِهِ وَ لَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص طِفْلًا غَیْرَهُ إِلَى الْإِیمَانِ
مامون آن افرادی را که مخالف ازدواج بودند را آورد و گفت آیا کسی هست که بتواند به این سوالات پاسخ دهد؟ گفتند خیر. حتی آن کسی هم که آن سوال را مطرح کرد، نمی تواند این کار را انجام دهد. مامون گفت: وای بحال شما. این امام جواد و خواندانش غیر از شما مردم هستند. هیچ نشنیدید که پیامبر بیعت کرد با امام حسن و حسین در حالی که آنها کودکی بودند غیر بالغ؟ با هیچ طفلی غیر از آنها بیعت نکرد رسول خدا. و ندیدید پدر آنها علی علیه السلام ایمان آورد به پیامبر در حالی که او کودک بود - 10 سالش بود - و خدا و رسول ایمانش را قبول کردند و غیر از او ایمان هیچ طفلی قبول نشد از طرف خدا و رسول خدا غیر از او هیچ طفلی را به ایمان دعوت نکرد.
برای مطالعه بیشتر در رابطه با علم امامان علیهما السلام این روایات را ببینید:
بحارالأنوار ج: 10 ص: 386 باب 23، احتجاجات أبی الحسن علی بن محمد النقی صلوات الله علیه حدیث 1:
قال موسى بن محمد بن الرضا: لقیت یحیى بن أکثم فی دار العامة فسألنی عن مسائل فجئت إلى أخی علی بن محمد فدار بینی وبینه من المواعظ ما حملنی و بصرنی طاعته، فقلت له: جعلت فداک إن ابن أکثم کتب یسألنی عن مسائل لا فتیه فیها، فضحک ثم قال: فهل أفتیته؟ قلت: لا، قال: ولم؟ قلت: لم أعرفها، قال: وما هی؟ قلت: کتب یسألنی عن قول الله: (وقال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک) نبی الله کان محتاجا إلى علم آصف؟ وعن قوله تعالى: (ورفع أبویه على العرش وخروا له سجدا) أسجد یعقوب وولده لیوسف وهم أنبیاء؟ وعن قوله: (فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسئل الذین یقرءون الکتاب) من المخاطب بالآیة؟ فإن کان المخاطب النبی (صلى الله علیه وآله) فقد شک وإن کان المخاطب غیره فعلى من إذا انزل الکتاب؟ وعن قوله تعالى: (ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام والبحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله) ما هذه الابحر؟ وأین هی؟ وعن قوله تعالى: (فیها ما تشتهی الانفس وتلذ الاعین) فاشتهت نفس آدم أکل البر فأکل وأطعم فکیف عوقب؟ وعن قوله: (أو یزوجهم ذکرانا وإناثا) یزوج الله عباده الذکران فقد عاقب قوما فعلوا ذلک؟!. وعن شهادة المرأة جازت وحدها وقد قال الله: (وأشهدوا ذوی عدل منکم). وعن الخنثى وقول علی: (یورث من المبال) فمن ینظر إذا بال إلیه مع أنه عسى أن یکون امرأة وقد نظر إلیها الرجال، أو عسى أن یکون رجلا وقد نظرت إلیه النساء وهذا ما لا یحل. وشهادة الجار إلى نفسه لا تقبل. وعن رجل أتى إلى قطیع غنم فرأى الراعی ینزو على شاة منها، فلما بصر بصاحبها خلى سبیلها فدخلت بین الغنم، کیف تذبح؟ وهل یجوز أکلها أم لا؟ وعن صلاة الفجر لم یجهر فیها بالقراءة وهی من صلاة النهار، وإنما یجهر فی صلاة اللیل. وعن قول علی (علیه السلام) لابن جرموز: (بشر قاتل ابن صفیة بالنار) فلم لم یقتله وهو إمام؟. وأخبرنی عن علی (علیه السلام) لم قتل أهل صفین وأمر بذلک مقبلین ومدبرین، و أجاز على الجرحى، وکان حکمه یوم الجمل أنه لم یقتل مولیا، ولم یجز على جریح، ولم یأمر بذلک، وقال: (من دخل داره فهو آمن، ومن ألقى سلاحه فهو آمن) لم فعل ذلک؟ فإن کان الحکم الاول صوابا فالثانی خطاء. وأخبرنی عن رجل أقر باللواط على نفسه أیحد أم یدرء عنه الحد؟. قال: اکتب إلیه، قلت: وما أکتب؟ قال: اکتب: بسم الله الرحمن الرحیم، وأنت فألهمک الله الرشد أتانی کتابک وما امتحنتنا به من تعنتک لتجد إلى الطعن سبیلا إن قصرنا فیها، والله یکافئک على نیتک، وقد شرحنا مسائلک فأصغ إلیها سمعک، وذلل لها فهمک، واشغل بها قلبک، فقد لزمتک الحجة، والسلام. سألت عن قول الله جل وعز: (قال الذی عنده علم من الکتاب) فهو آصف ابن برخیا، ولم یعجز سلیمان عن معرفة ما عرف آصف، لکنه صلوات الله علیه أحب أن یعرف امته من الجن والانس أنه الحجة من بعده، وذلک من علم سلیمان (علیه السلام) أو دعه آصف بأمرالله ففهمه ذلک لئلا یختلف علیه فی إمامته ودلالته، کما فهم سلیمان فی حیاة داود علیهما السلام لتعرف نبوته وإمامته من بعده لتأکد الحجة على الخلق. وأما سجود یعقوب وولده کان طاعة لله ومحبة لیوسف، کما أن السجود من الملائکة لآدم لم یکن لآدم وإنما کان ذلک طاعة لله ومحبة منهم لآدم، فسجد یعقوب (علیه السلام) وولده ویوسف معهم شکرا لله باجتماع شملهم، ألم تره یقول فی شکره ذلک الوقت: (رب قد آتیتنی من الملک وعلمتنی من تأویل الاحادیث) إلى آخر الآیة. وأما قوله: (فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسئل الذین یقرءون الکتاب) فإن المخاطب به رسول الله (صلى الله علیه وآله)، ولم یکن فی شک مما انزل إلیه، ولکن قالت الجهلة: کیف لم یبعث الله نبیا من الملائکة إذ لم یفرق بین نبیه وبیننا فی الاستغناء عن المآکل والمشارب والمشی فی الاسواق؟ فأوحى الله تعالى إلى نبیه: (فاسئل الذین یقرءون الکتاب) بمحضر الجهلة هل بعث الله رسولا قبلک إلا وهو یأکل الطعام، و یمشی فی الاسواق، ولک بهم اسوة، وإنما قال: (فإن کنت فی شک) ولم یکن ولکن للنصفة، کما قال تعالى: (تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم و أنفسنا وأنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین) ولو قال: علیکم لم یجیبوا إلى المباهلة، وقد علم الله أن نبیه یؤدی عنه رسالاته وما هو من الکاذبین، فکذلک عرف النبی (صلى الله علیه وآله) أنه صادق فیما یقول، ولکن أحب أن ینصف من نفسه. وأما قوله: (ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام والبحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله) فهو کذلک، لو أن أشجار الدنیا أقلام والبحر یمده سبعة أبحر وانفجرت الارض عیونا لنفدت قبل أن تنفد کلمات الله، وهی: عین الکبریت، وعین النمر، وعین البرهوت وعین طبریة، وحمة ما سبذان، وحمة إفریقیة یدعى لسان، وعین بحرون، ونحن کلمات الله التی لا تنفد ولا تدرک فضائلنا. وأما الجنة فإن فیها من المآکل والمشارب والملاهی ما تشتهی الانفس وتلذ الاعین، وأباح الله ذلک کله لآدم، والشجرة التی نهى الله عنها آدم وزوجته أن یأکلا منها شجرة الحسد، عهد إلیهما أن لا ینظر إلى من فضل الله على خلائقه بعین الحسد، فنسی ونظر بعین الحسد ولم نجد له عزما. وأما قوله: (أو یزوجهم ذکرانا وإناثا) أی یولد له ذکور، ویولد له إناث، یقال لکل اثنین مقرنین: زوجان، کل واحد منهما زوج، ومعاذ الله أن یکون عنى الجلیل ما لبست به على نفسک، تطلب الرخص لارتکاب المآثم، ومن یفعل ذلک یلق أثاما یضاعف له العذاب یوم القیامة ویخلد فیه مهانا إن لم یتب. وأما شهادة المرأة وحدها التی جازت فهی القابلة جازت شهادتها مع الرضى، فإن لم یکن رضى فلا أقل من المرأتین، تقوم المرأة بدل الرجل للضرورة، لان الرجل لا یمکنه أن یقوم مقامها، فإن کانت وحدها قبل قولها مع یمینها. وأما قول علی (علیه السلام) فی الخنثى فهی کما قال: ینظر قوم عدول یأخذ کل واحد منهم مرآة ویقوم الخنثى خلفهم عریانة وینظرون فی المرایا فیرون الشبح فیحکمون علیه. وأما الرجل الناظر إلى الراعی وقد نزا على شاة فإن عرفها ذبحها وأحرقها، وإن لم یعرفها قسم الغنم نصفین وساهم بینهما فإذا وقع على أحد النصفین فقد نجا النصف الآخر، ثم یفرق النصف الآخر فلا یزال کذلک حتى تبقى شاتان فیقرع بینهما فأیها وقع السهم بها ذبحت واحرقت ونجا سائر الغنم. وأما صلاة الفجر فالجهر فیها بالقراءة، لان النبی (صلى الله علیه وآله) کان یغلس بها فقراءتها من اللیل. وأما قول علی (علیه السلام): (بشر قاتل ابن صفیة بالنار) فهو لقول رسول الله (صلى الله علیه وآله) وکان ممن خرج یوم النهر فلم یقتله أمیر المؤمنین (علیه السلام) بالبصرة لانه علم أن یقتل فی فتنة النهروان. وأما قولک: إن علیا قتل أهل صفین مقبلین ومدبرین، وأجاز على جریحهم وأنه یوم الجمل لم یتبع مولیا ولم یجز على جریح، ومن ألقى سلاحه آمنه، ومن دخل داره آمنه، فإن أهل الجمل قتل إمامهم، ولم تکن لهم فئة یرجعون إلیها، وإنما رجع القوم إلى منازلهم غیر محاربین ولا مخالفین ولا منابذین، رضوا بالکف عنهم، فکان الحکم فیهم رفع السیف عنهم والکف عن أذاهم، إذ لم یطلبوا علیه أعوانا، وأهل صفین کانوا یرجعون إلى فئة مستعدة، وإمام یجمع لهم السلاح والدروع والرماح و السیوف، ویسنی لهم العطاء، ویهئ لهم الانزال، ویعود مریضهم ویجبر کسیرهم ویداوی جریحهم، ویحمل راجلهم، ویکسو حاسرهم، ویردهم فیرجعون إلى محاربتهم وقتالهم، فلم یساوبین الفریقین فی الحکم لما عرف من الحکم فی قتال أهل التوحید لکنه شرح ذلک لهم فمن رغب عرض على السیف أو یتوب من ذلک. وأما الرجل الذی اعترف باللواط فإنه لم تقم علیه بینة، وإنما تطوع بالاقدار من نفسه، وإذا کان للامام الذی من الله أن یعاقب عن الله کان له أن یمن عن الله، أما سمعت قول الله: (هذا عطاؤنا) الآیة قد أنبئناک بجمیع ما سألتناه فاعلم ذلک. ختص: محمد بن عیسى بن عبید البغدادی، عن محمد بن موسى مثله. اقول: قد أوردنا هذه الاجوبة بأدنى تغییر فی أبواب تاریخه (علیه السلام)، وشرح أجزاء الخبر مفرق على الابواب المناسبة لها.
در حدیث 51 از کتاب بحارالأنوار ج: 50 ص: 162، امام هادی به 18 شبهه در باره پیامبران الهی، امیر المومنین علیه السلام و آیاتی از قرآن جواب می دهند:
قال أبو عبد الله الزیادی: لما سم المتوکل، نذر الله إن رزقه الله العافیة أن یتصدق بمال کثیر، فلما عوفی اختلف الفقهاء فی المال الکثیر فقال له الحسن حاجبه: إن أتیتک یا أمیر المؤمنین بالصواب فما لی عندک؟ قال: عشرة آلاف درهم وإلا ضربتک مائة مقرعة قال: قد رضیت فأتى أبا الحسن علیه السلام فسأله عن ذلک فقال: قال له: یتصدق بثمانین درهما فأخبر المتوکل فسأله ما العلة؟ فأتاه فسأله قال: إن الله تعالى قال لنبیه صلى الله علیه وآله: « لقد نصر کم الله فی مواطن کثیرة» فعددنا مواطن رسول الله صلى الله علیه وآله فبلغت ثمانین موطنا، فرجع إلیه فأخبر ففرح و أعطاه عشرة آلاف درهم. وقال المتوکل لابن السکیت: سل ابن الرضا مسألة عوصاء بحضرتی فسأله فقال: لم بعث الله موسى بالعصا وبعث عیسى علیه السلام بابراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى، وبعث محمدا بالقرآن والسیف؟. فقال أبو الحسن علیه السلام: بعث الله موسى علیه السلام بالعصا والید البیضاء فی زمان الغالب على أهله السحر، فأتاهم من ذلک ما قهر سحرهم وبهرهم، أثبت الحجة علیهم، وبعث عیسى علیه السلام بابراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى باذن الله فی زمان الغالب على أهله الطب فأتاهم من إبراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى باذن الله فقهر هم وبهزهم، وبعث محمدا بالقرآن والسیف فی زمان الغالب على أهله السیف والشعر فأتاهم من القرآن الزهر والسیف القاهر مابهر به شعرهم وبهرسیفهم وأثبت الحجة به علیهم. فقال ابن السکیت: فما الحجة الآن؟ قال: العقل یعرف به الکاذب على الله فیکذب. فقال یحیى بن أکثم: ما لابن السکیت ومناظرته؟ وإنما هو صاحب نحو وشعر ولغة، ورفع قرطاسا فیه مسائل فأملا علی بن محمد علیه السلام على ابن السکیت جوابها وأمره أن یکتب. سألت عن قول الله تعالى " قال الذی عنده علم من الکتاب " فهو آصف بن برخیا ولم یعجز سلیمان عن معرفة ما عرف آصف، ولکنه أحب أن یعرف امته من الجن والانس أنه الحجة من بعده، وذلک من علم سلیمان أودعه آصف بأمر الله ففهمه ذلک، لئلا یختلف فی إمامته وولایته من بعده، ولتاکید الحجة على الخلق وأما سجود یعقوب لولده فان السجود لم یکن لیوسف وإنما کان ذلک من یعقوب وولده طاعة لله تعالى وتحیة لیوسف علیهما السلام کما أن السجود من الملائکة لم یکن لآدم علیه السلام فسجود یعقوب وولده ویوسف معهم شکرا لله تعالى باجتماع الشمل ألم تر أنه یقول فی شکره فی ذلک الوقت: «رب قد آتیتنی من الملک» الآیة. وأما قوله «فان کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسأل الذین یقرؤن الکتاب» فان المخاطب بذلک رسول الله صلى الله علیه وآله ولم یکن فی شک مما أنزل الله إلیه، ولکن قالت الجهلة: کیف لم یبعث الله نبیا من الملائکة ولم لم یفرق بینه وبین الناس فی الاستغناء عن المأ کل والمشرب، والمشی فی الاسواق، فأوحى الله إلى نبیه صلى الله علیه وآله فاسأل الذین یقرؤن الکتاب بمحضر من الجهلة هل بعث الله نبیا قبلک إلا وهو یأکل الطعام، ویشرب الشراب، ولک بهم اسوة یا محمد. وإنما قال: «فان کنت فی شک» ولم یکن للنصفة کما قال: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» ولو قال:«تعالوا نبتهل فنجعل لعنة الله علیکم» لم یکونوا یجیبوا إلى المباهلة، وقد علم الله أن نبیه مؤد عنه رسالته وما هو من الکاذبین وکذلک عرف النبی صلى الله علیه وآله بأنه صادق فیما یقول ولکن أحب أن ینصف من نفسه. وأما قوله: «ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام» الآیة فهو کذلک لو أن أشجار الدنیا أقلام والبحر مداد یمده سبعة أبحر حتى انفجرت الارض عیونا کما انفجرت فی الطوفان، ما نفدت کلمات الله وهی عین الکبریت، وعین الیمن، وعین وبرهوت، وعین طبریة، وحمة ماسیدان، تدعى لسان، وحمة إفر یقیة تدعى بسیلان، وعین باحوران ونحن الکلمات التی لا تدرک فضائلنا ولا تستقصى. وأما الجنة ففیها من المآکل والمشارب والملاهی، وما تشتهیه الانفس وتلد الاعین وأباح الله ذلک لآدم، والشجرة التی نهى الله آدم عنها وزوجته أن لا یأکلا منها شجرة الحسد، عهد الله إلیهما أن لا ینظر ا إلى من فضل الله علیهما، وعلى خلائقه بعین الحسد «فنسی ولم نجد له عزما.» وأما قوله: «أو یزوجهم ذکرانا وإناثا» فان الله تعالى زوج الذکران المطیعین، ومعاذ الله أن یکون الجلیل العظیم عنى ما لبست على نفسک بطلب الرخص، لارتکاب المحارم «ومن یفعل ذلک یلق أثاما * یضاعف له العذاب یوم القیامة ویخلد فیه مهانا» إن لم یتب. فأما شهادة امرأة وحدها التی جازت فهی القابلة التی جازت شهادتها مع الرضا فان لم یکن رضا فلا أقل من امرأتین تقوم المرأتان بدل الرجل لضرورة، لان الرجل لا یمکنه أن یقوم مقامها، فان کان وحدها قبل قولها مع یمینها. وأما قول علی علیه السلام فی الخنثى فهو کما قال: یرث من المبال، وینظر إلیه قوم عدول یأخذ کل واحد منهم مرءاتا وتقوم الخنثى خلفهم عریانة، وینظرون إلى المرأة فیرون الشئ ویحکمون علیه. وأما الرجل الناظر إلى الراعی وقد نزا على شاة، فان عرفها ذبحها و أحرقها، وإن لم یعرفها قسمها الامام نصفین وساهم بینهما، فان وقع السهم على أحد القسمین فقد انقسم النصف الآخر ثم یفرق الذی وقع علیه السهم نصفین فیقرع بینهما فلا یزال کذلک حتى یبقى اثنان فیقرع بینهما فأیهما وقع السهم علیها ذبحت واحرقت وقد نجى سائرها وسهم الامام سهم الله لا یخیب. وأما صلاة الفجر والجهر فیها بالقراءة لان النبی صلى الله علیه وآله کان یغلس بها فقراءتها من اللیل. وأما قول أمیر المؤمنین: بشر قاتل ابن صفیه بالنار لقول رسول الله صلى الله علیه وآله وکان ممن خرج یوم النهروان، فلم یقتله أمیر المؤمنین علیه السلام بالبصرة لانه علم أنه یقتل فی فتنة النهروان وأما قولک إن علیا علیه السلام قاتل أهل صفین مقبلین ومدبرین، وأجهز على جریحهم وأنه یوم الجمل الم یتبع مولیا ولم یجهز على جریحهم، وکل من ألقى سیفه وسلاحه آمنه، فان أهل الجمل قتل إمامهم ولم یکن لهم فئة یرجعون إلیها، وإنما رجع القوم إلى منازلهم غیر محاربین، ولا محتالین، ولا متجسسین ولا مبارزین، فقد رضوا بالکف عنهم، فکان الحکم فیه رفع السیف والکف عنهم إذ لم یطلبوا علیه أعوانا. وأهل صفین یرجعون إلى فئة مستعدة وإمام منتصب، یجمع لهم السلاح من الرماح، والدروع، والسیوف، ویستعد لهم، ویسنی لهم العطاء ویهیئ لهم الاموال، ویعقب مریضهم، یجبر کسیرهم، ویداوی جریحهم، ویحمل راجلهم ویکسو حاسرهم، ویردهم فیرجعون إلى محاربتهم وقتالهم. فان الحکم فی أهل البصرة الکف عنهم لما ألقوا أسلحتم إذ لم تکن لهم فئة یرجعون إلیها، والحکم فی أهل صفین أن یتبع مدبرهم، ویجهز على جریحهم فلا یساوى بین الفریقین فی الحکم، ولولا أمیر المؤمنین علیه السلام وحکمه فی أهل صفین والجمل، لما عرف الحکم فی عصاة أهل التوحید فمن أبى ذلک عرض على السیف. وأما الرجل الذی أقر باللواط فانه أقر بذلک متبرعا من نفسه، و لم تقم علیه بینة ولا أخذه سلطان وإذا کان للامام الذی من الله أن یعاقب فی الله فله أن یعفو فی الله، أما سمعت الله یقول لسلیمان «هذا عطاؤنا فامنن أو أمسک بغیر حساب» فبدأ بالمن قبل المنع فلما قرأه ابن أکثم قال للمتوکل: ما نحب أن تسأل هذا الرجل عن شئ بعد مسائلی، فانه لا یرد علیه شئ بعدها إلا دونها، وفی ظهور علمه تقویة للرافضة. جعفر بن رزق الله قال: قدم إلى المتوکل رجل نصرانی فجر بامرأة مسلمة فأراد أن یقیم علیه الحد فأسلم فقال یحیى بن أکثم: الایمان یمحو ما قبله، وقال بعضهم: یضرب ثلاثة حدود، فکتب المتوکل إلى علی بن محمد النقی یسأله فلما قرأ الکتاب کتب: یضرب حتى یموت، فأنکر الفقهاء ذلک، فکتب إلیه یسأله عن العلة فقال: «بسم الله الرحمن الرحیم فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده وکفرنا بما کنا به مشرکین» السورة قال: فأمر المتوکل فضرب حتى مات. أبو الحسن بن سهلویه البصری المعروف بالملاح قال: دلنی أبو الحسن وکنت واقفیا فقال: إلى کم هذه النومة؟ أما آن لک أن تنتبه منها، فقدح فی قلبی شیئا وغشی علی وتبعت الحق.

3 کامنت:

با سلام خدمت شما د وست عزیز، آیا براتون امکان داره یک تحقیق بفرمایید در مورد اینکه آیا در احادیثی که در کتب اهل سنت وجود داره، حرفی راجع به اینکه منجی موعود، فرزند حسن بن علی است زده شده یا نه، چون توی احادیثی که شما ذکر کردید فقط تاکید شده که ایشون از فرزندان حضرت فاطمه هستند. از لطفتون پیشاپیش سپاسگذارم.

@Hooman: دوست عزیز، این روایات بطور مفصل در چند پست آینده در بحث تولد امام زمان علیه السلام آورده شده است، یکی که از معروف ترین روایات است به نام حدیث جابر معروف است که پیامبر صلی الله علیه و آله همه امامان را برای جابر نام می برند. (برای رفتن به آن پست از منوی Labels عبارت «حدیث جابر» را انتخاب کنید.)
به این یک روایت هم که قبلاً در همان پست آمده توجه کنید:

حدیثی نقل شده است از پیامبر به نام حدیث سلمان که مورد تایید سنی ها هم هست( میرسید علی همدانی از دانشمندان اهل سنت در کتاب موده القربی این حدیث را نقل کرده است): پیامبر امام حسین را بر روی ران پای خود نشانده بودند ایشان را می بوسیدند و لبان آن حضرت را می مکیدند و می فرمودند تو فرزند، امام هستی، برادر امام و خود امام هستی و پدر 9 امام که آخرین آنها مهدی است.

دو روایت دیگر در این زمینه:
بحارالأنوار جلد 36 صفحه 222 باب 40- نصوص الله عليهم من خبر اللو حدیث 21 - .... ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ تَقَدَّمْ أَمَامَكَ فَتَقَدَّمْتُ أَمَامِي وَ إِذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ فِي وَسَطِهِمْ فَقُلْتُ يَا رَبِّ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ وَ هَذَا الْقَائِمُ يُحِلُّ حَلَالِي وَ يُحَرِّمُ حَرَامِي وَ يَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِي يَا مُحَمَّدُ أَحْبِبْهُ فَإِنِّي أُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ.
سپس فرمود ای محمد آیا دوست داری آن ها را ببینی؟ گفتم: بله. سپس فرمود: جلو را بنگر و دیدم علی ابن ابی طالب و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و حجه قائم که مانند ستاره ای درخشان در وسط آنها بود. پس گفتم ای خدا اینان کیانند؟ فرمود: اینان ائمه هستند و این قائم است که حلالم را حلال می کند و حرامم را حرام می کند و از دشمنانم انتقام می گیرد. ای محمد دوستش بدار چرا که من او را دوست دارم او را و هر که را که او را دوست دارد.

بحارالأنوار جلد 36 صفحه 261 باب 41- نصوص الرسول ص عليهم ع ..... بِوَلَايَتِكُمْ يَا مُحَمَّدُ أَ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ نَعَمْ يَا رَبِّ فَقَالَ الْتَفِتْ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ فَالْتَفَتُّ فَإِذَا أَنَا بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ جَعْفَرٍ وَ مُوسَى وَ عَلِيٍّ وَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْمَهْدِيِّ فِي ضَحْضَاحٍ مِنْ نُورٍ قِيَامٌ يُصَلُّونَ وَ الْمَهْدِيُّ فِي وَسَطِهِمْ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ الْحُجَجُ وَ هَذَا الثَّائِرُ مِنْ عِتْرَتِكَ يَا مُحَمَّدُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي إِنَّهُ الْحُجَّةُ الْوَاجِبَةُ لِأَوْلِيَائِي وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِي
سپس فرمود ای محمد آیا دوست داری آن ها را ببینی؟ گفتم: بله. سپس فرمود: دست راست عرش را بنگر و توجه کردم و دیدم علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و مهدی را در ضحاحی از نور که ایستاده بودند و نماز می خواندند و مهدی در میان آنها مانند ستاره ای درخشان بود. سپس فرمود ای محمد اینان حجت ها هستند و این خونخواه از عترت تو ای محمد به عزت و جلالم این حجت واجبی است بر اولیای من و انتقام گیرنده از دشمنان من است.

» نظر شما؟