غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت دوّم)

مدعیان مهدویت:
عده ای بودند که این اعتقاد شیعه به غیبت امام زمان را فهمیدند و متوجه اهمیت آن در نزد شیعیان شدند و از این اعتقاد سوء استفاده کردند. اینان کسانی بودند که می دانستند که امامی غایب شده است و با استفاده از این اعتقاد مدعی شدند که آن امام غایب هستند. برای مثال می توان به این موارد اشاره کرد:
محمد جنپوری در هندوستان یکی از این دسته افراد است. او چون روایات راجع به امام زمان را می دانست، 313 نفر را جمع کرد و با کشتی به عربستان سعودی رفته در مکه در مسجد الحرام ادعای امام زمانی کرد. حکومت هم او را گرفت و از بین برد و یارانش هم متواری شدند.
فرد دیگر غلام احمد قادیانی بود که در پاکستان جاسوس و کارگزار سفارت انگلیس بود. او هم ادعای مهدویت کرد و جاسوسی هایی کرد و جنگ هایی را به این اسم کرد و همه این جریانات به ضرر دین بود و هنوز هم عده ای در پاکستان از فرقه قادیانی هستند که پیروان فکری اویند.
محمد مهدی سودانی هم در شمال آفریقا مدعی مهدویت شد و پیروانی پیدا کرد و جنگ راه انداختند، مناطقی را هم گرفتند، اما نهایتاً قلع و قمع شدند.
از معاصرین غیبت کبری، کسی بنام محمد بن علی شلمقانی بود که وکیل امام در شهر قم بود و به سوء استفاده به مقامش افتاد و حضرت در نامه ای به حسین روح نوبختی اعلام برائت از او کردند و مدعیات او را باطل اعلام کردند.
حسین بن منصور حلاج هم که از عرفا بوده مدعی مهدویت شد و بعد از آن مدعی ربوبیت شد و سرانجام به دار مجازات آویخته شد.
علی محمد شیرازی که در سال 1265 ه ق اعدام شد، او هم مدعی مهدویت شد و یک زمینه فکری پیش آورد که هنوز انحرافاتی که او ایجاد کرد پا برجاست و چندین هزار نفر بر سر این اعتقادات در گمراهی هستند. شاید از لحاظ فکری خطرناک ترین گروهی که بر ضد اسلام و شیعه فعالیت می کنند طرفداران او باشند که در ابتدا به بابیه و سپس به بهائیه معروف شدند.
اگر در تاریخ قبل و بعد از عاشورا هم مراجعه کنیم، بعد از واقعه عاشورا به اسم مختار ثقفی بر می خوریم. او کسی بوده که در زمان امام حسین علیه السلام برعلیه یزید فعال بوده، حکومت هم او را دستگیر می کند، بصورتی که در زمان واقعه عاشورا در زندان بوده است و بعد آزاد می شود و به ظاهر برای خونخواهی امام علیه السلام قیام می کند. امام سجاد علیه السلام به او اجازه جهاد نمی دهند. او ناچار به نزد عموی امام «محمد حنفیه»، می رود و از او اجازه می گیرد و یک نامه جعلی از طرف او می نویسد و پیش سران قبیله ها می رود و می گوید که نماینده اوست. سپس مختار محمد حنفیه را بدون اطلاع خود او بعنوان مهدی به مردم معرفی می کند و از جانب او مردم را جلب می کند. مختار به محمد حنفیه گفته بود که چون تو پیرترین و با تجربه ترین از اصحاب هستی، می توانی رهبر باشی و زعامت امت را بر عهده بگیر. محمد حنفیه با او مخالفت می کند، و حتی به او می گوید امام من علی بن حسین علیه السلام است و هرچه که او بگوید انجام می دهم. از این اصرار مختار بر معرفی محمد حنفیه بعنوان مهدی، این نتیجه را می گیریم که تابعین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مهدی را می شناختند و احادیث او را شنیده بودند. بعد از مختار کیسان که غلام مختار بوده، اعلام می کند که محمد حنفیه غیبت کرده وداستان غیبت را از آنجا شروع می کند. هنوز هم عده ای بعنوان پیروان او هستند، که شیعیان سه امامی و یا «کیسانیه» نام دارند و امام چهارم آنها در غیبت است.
نکته دیگری که می توان به آن اشاره کرد این است که در دوران خلافت عباسی، چون آنان متوجه شده بودند که چطور می شود از اسم مهدی استفاده کرد، خیلی از فرزندانشان را مهدی و منتظر می نامیدند تا مردم را فریب دهند.

نتیجه ی طرح این بحث:
اول آنکه: تابعین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دانستند که امام مهدی علیه السلام کیست و اهداف او چیست و جزئیات را شنیده بودند.
دوم اینکه: همین که عده ای ادعای مهدویت می کنند، نشانگر این است که این مساله یک واقعیت تاریخی است. وگرنه کسی در پی سوء استفاده از آن نبود. شاید برای بهتر روشن شدن مطلب گفتن این مثال خالی از لطف نباشد که، وقتی کسی می خواهد اسکناسی را جعل کند، اسکناس های اصلی و موجود را جعل می کند و اسکناسی که اصلاً وجود خارجی نداشته باشد را جعل نمی کند.

نواب خاص امام زمان علیه السلام:
امام زمان علیه السلام در سال 255 به دنیا آمدند و در سال 260 غیبت صغری شروع شد. در سال 329 هجری قمری، غیبت صغری تمام شد و غیبت کبری شروع شد و تا امروز که سال 1427 ه.ق. هست این غیبت 1098 سال به طول انجامیده. در زمان غیبت صغری امام علیه السلام 4 نایب خاص داشتند. وظیفه این افراد رسیدگی به امور شیعیان بر طبق نظر امام بود. اولین ایشان جناب ابو عمرو عثمان بن سعید عمروى بود که 5 سال نیابت داشته اند. ایشان وکیل امام هادی و امام عسکری هم بودند. نایب بعدی فرزند ایشان ابو جعفر محمد بن عثمان عمروى است که 40 سال نیابت داشته است و همچنین ایشان هم وکیل امام عسکری بودند که جزو آن گروه 40 نفری که به خدمت امام رسیدند در بدو تولد امام زمان، حضور داشتند.(داستان آن دربحث تولد امام مهدی علیه السلام گذشت.) نایب بعدی جناب ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى بوده که ایرانی تبار بوده اند و 20 سال نیابت امام را داشته اند. جد ایشان در زمان منصور دوانقی بعنوان منجم دربار حدود سال 150 هجری وارد دربار حکومت اسلامی می شود. نایب چهارم جناب ابوالحسن على بن محمد سیمرى یا سَمُرى است که حدود 4 سال نیابت داشته است. و 6 روز قبل از وفاتش، امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف نامه ای (توقیعی) به او می نویسند و به او خبر از مردنش می دهند و به او می گویند که نیابت ما را به کسی نده چرا که خداوند غیبت تامه ما را خواسته. اگر کسی ادعا کرد که ما را اینگونه که تو روئیت می کنی روئیت می کند، دروغکو است. (اطلاعات بیشتر در این زمینه را در کتاب الاحتجاج طبرسى جلد 2 صفحه 193 ببینید.)

متن توقیع امام در بحارالانوار جلد 51 صفحه 361 حدیث 7 بدین شرح آمده است:
قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُکَتِّبُ قَالَ کُنْتُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ فِی السَّنَةِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا الشَّیْخُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ (1) فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ فَأَجْمِعْ أَمْرَکَ (2) وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ (3) فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَةُ التَّامَّةُ(4) فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بوَصِیُّکَ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ وَ قَضَى فَهَذَا آخِرُ کَلَامٍ سُمِعَ مِنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ
ابو محمد حسن بن أحمد مکیث، روایت کرده وگفت: سالی که شیخ علی بن محمد سمری (قدس الله روحه) از دینا رفت من در شهر سلام بودم، وچند روز قبل از وفات او به محضرش شرفیاب شدم، توقیعی (نامه ای) را از حضرت [صاحب (عج)] ارائه داد، که عبارت آن چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری، خداوند به برادران دینی­ات نسبت به تو اجر وپاداش وصبر عنایت کند، شما شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، کارهایت را سروسامان بده و به هیچکس پس از خودت وصیت نکن که جانشین تو گردد، چرا که غیبت دوم (طولانی) واقع شده است، و تا زمانی که خداوند اجازه ندهد، ظهور صورت نمی گیرد، وآن پس از مدت طولانی و سخت شدن دلها (سنگدلی) و پرشدن زمین از ستم است، برخی از شیعیان وپیروان من ادعا می کنند که مرا دیده اند، آگاه باش که قبل از خروج سفیانی و صیحه­ی [آسمانی] وکسی ادعای مشاهده ودیدن مرا کرد، دروغ گفته است، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم، وی گفت: ما از این توقیع (نامه) نسخه برداری کردیم و از نزد او خارج شدیم، هنگامیکه روز ششم فرا­رسید نزد او باز گشتیم در حالیکه وی لحظات آخر عمر خویش را می گذراند، بدو گفته شد: پس از شما وصی تان کیست؟ گفت: خداوند هدفی دارد وبه آن می رسد واز دنیا رفت، واین آخرین سخنی بود که از او شنیده شد.
نکاتی در رابطه با توقیع حضرت به علی بن محمد سیمری که در 9 شعبان سال 329 ه ق صادر شده است:
با این نکته که امام به او فرمودند که برای خود جانشینی معین نکن درواقع حضرت باب نیابت خاصه را بسته اند. و از این پس کسی به خواست خود به حضرت دسترسی نخواهد داشت. اما برخی از متفکرین شیعه در رابطه با عباراتی که بیانگر شرایط ظهور است (صیحه آسمانی و خروج سفیانی) و اگر کسی قبل از این علامات ادعا کند که من را دیده دروغگو است، به اشتباه افتادند و تشرفاتی را که صورت گرفته است زیر سوال برده اند. اما در طرف مقابل هم برخی که اعتقاد به این تشرفات دارند این توقیع را زیر سوال برده اند. مرحوم مجلسی در جلد 51 بحار در بحث غیبت این شبه را مفصلاً در چهار نکته آشکار کرده اند:
1. اول اینکه در روایات و ادعیه ایام غیبت، ما عبارت هایی را می بینیم که ما از خداوند تقاضا می کنیم که «خدایا امام زمان را به ما نشان بده». مثلاً در دعای عهد داریم: «اللهم ارنی الطلعت الرشیده و القرة الحمیده» یعنی خدایا آن نور بالغه خود و آن پسندیده را به ما نشان بده. در روایات دیگر هم داریم که در این دنیا و بعد از مرگ از خدا می خواهیم که او را ببینیم. اگر چنانچه تشرف امکانپذیر نبود، تقاضا کردن آن هم امر بیهوده ای است.
2. دانشمندان بزرگی از شیعه از قبیل علامه بحر العلوم، سید بن طاووس و مقدس اردبیلی (ره) صراحتاً مدعی تشرف به حضور امام عصر عج شده اند. و چون اینان را آدم های راستگویی می دانیم و همچنین این بزرگان نزد شیعیان هم شناخته شده بودند ما به تشرفات اعتقاد داریم.
3. مشاهده از باب مفاعله است. در این باب استمرار و دوطرفه بودن است. مجادله یعنی دو طرف بطور متقابل با هم جدل کنند. مثلاً وقتی در عربی می گویند شهدتُ یعنی من دیدم. اما وقتی می گویند شاهدتُ یعنی من دیدم، او هم مرا دید. امام در این توقیع می فرمایند اگر کسی بگوید من به خواست خودم امام را دیدم، دروغ گفته است. اما اگر کسی بگوید به اذن امام ایشان را دیدم، این مشکلی ندارد. تشرفات دانشمندان شیعی از این قبیل بوده است.
4. امام این نکته را برای جلوگیری از سوء استفاده هایی که امکان دارد بوجود آید بیان فرمودند یکی از مدعیانی که مدعی مشاهده بوده و بعد از خود فتنه هایی را بپا کرده است بعنوان مثال بررسی می کنیم تا درایت امام بیش از پیش روشن شود:
شیخ احمد احسائی 1142 هـ.ق از دنیا رفته و طلبه ای بوده که در نجف درس می خوانده است. بعلت مشقت هایی که کشیده اختلال حواس داشته و در هر شاخه ای از علم آن زمان چیزی می دانسته و همه آنها را به هم می بافته و عده ای را دور خود جمع می کند. شبه ای که او مطرح می کند این است که امام غائب یارانی دارد، که این بزرگان بخاطر بزرگی و عظمت و جلالشان در نزد خدا در مقامی قرار گرفته اند که یار امام می شوند. اما برخی هستند که آنقدر مقام روحانی دارند (منظورش خودش بود) که بدون اینکه امام زمان آنها را انتخاب کند، آنها بدون خواست حضرت خود به حضور حضرت می رسند. اسم این قضیه را رکن رابع ایمان گذاشت. یعنی اعتقاد به وجود چنین فردی را به سه رکن ایمان(توحید، نبوت و امامت) اضافه کرد و گفت هرکس که چنین اعتقادی نداشته باشد بی ایمان است. یعنی اینکه اگر کسی قدر منِ شیخ احمد را نشناسد و نداند که من چقدر مهم هستم و مقامم عظیم است، ایمان ندارد. و با سوء استفاده از آیات قرآن گفتند که منظور از«قریة ظاهره» در آیه 18 سوره سبا، که بحث آن در آینده خواهد آمد، همین رکن چهارم ایمان است. پیروان او به شیخیه معروف شدند. درواقع بعد از حدود 800 سال این فرد این بابی را که امام اشاره کرده بودند را شروع کرد. بعد ها هم شاگرد او این انحراف را ادامه داد.
غیر از نواب خاص سه گروه دیگر از افراد در رابطه با امام زمان مطرح هستند: وکلا و سفرا، موالیان و نواب عام که بحث راجع به آنان در مطالب بعدی به تفضیل خواهد آمد. اما در اینجا تفاوت های عمده نواب خاص با این سه گروه را بررسی می کنیم:
1. نواب خاص را امام زمان با نامه معرفی می کردند. درواقع نایب خاص امام، منصوب از طرف خود امام است و به انتخاب امام تعیین می شد. در مقابل هیچ مرجعی نائب خاص نمی شود. حتی اگر آن مرجع سید طاووس یا علامه بحرالعلوم باشد. (که این بزرگواران اگر صدای امام را می شنیدند، آن را تشخیص می دادند)
2. این نواب خاص در هر زمان که می خواستند به خدمت حضرت می رسیدند. درواقع می دانستند حضرت در کجا هستند. این علم از محل امام، با این قضیه که عده ای از بزرگواران در زمان غیبت کبری به خدمت امام مشرف می شدند، تفاوت دارد.
3. نواب خاص با اینکه خود اهل فضل و دانش بودند و از دانشمندان شیعی بودند، هیچ نقشی در جوابگویی به سوالات مردم نداشتند. آنها فقط یک پستچی ساده بوده اند. لذا اگر در روایات کلامی از آنها نقل شده است می توان اِطلاق به کلام امام علیه السلام کرد، چرا که آنها هیچ چیز را از خود نمی گفتند. در مقابل الآن مراجع تقلید نظر خود را بیان می کنند. ممکن است درست یا غلط باشد. اما وظیفه مقلد تبعیت از این نظرات در فروع دین است.

سوال: محدوده ولایت فقهای شیعه بر مقلدین تا کجاست؟
جواب: در اول رساله عملیه نوشته شده است که کسی که به سن شرعی می رسد باید در فروع دین تقلید کند. منظور از فروع دین هم نماز، روزه، زکات، خمس، حج و از این باب است. یعنی ولایتی که فقهای شیعه دارند در همین حد فروع دین است. بنا به گفته صاحبان شریعت، در فروع دین، اگر شخص تخصص کافی نداشته باشد، باید برود از عالم آن تقلید کند. در سایر موارد غیر از فروع دین تقلید و تبعیت جایز نیست. در بحث های آینده با استناد به آیه59 سوره نساء، بیان خواهیم کرد که کسی جز معصوم نمی تواند ادعای حکومت اسلامی را بکند. همچنین در مطالب بعدی مفصلاً راجع به بحث مراجع عام با استناد به قرآن خواهیم پرداخت.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت اوّل)

بحث غیبت مهمترین مبحث مهدویت است و بیشترین تعداد حدیث در آن آمده. بعدا از بحث اصالت مهدویت که بحث آن در مطالب قبلی گذشت و بیان نمودیم که همه ادیان در این قضیه اشتراک دارند، غیبت مهمترین بحث می باشد. اصل اعتقاد به غیبت مشترک بین همه مسلمانان است. همه به این نکته اذعان دارند که حجت خدا غایب می شود. اما شیوه ها، چگونگی ها و ریزه کاری آنها با باور شیعی متفاوت است. اما عده ای از دانشمندان اهل سنت هم به این باورها با مقداری تفاوت معتقدند. بعنوان مثال در کتاب منتخب الاثر(از آقای صافی گلپایگانی) 1294 روایت راجع به امام زمان جمع آوری شده و فقط در موضوع غیبت 100 آیه است که بیشترین آیات در یک موضوع است. برای نمونه در سوره بقره در پنج آیه اول مشخصات مومنون را بدین صورت بیان می کند:
بسم الله الرحمن الرحیم
الم «1» ذَلِکَ الْکتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ «2» الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ«3» والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ «4» أُوْلَـئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «5»
به نام خدا که رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش همیشگى. الم «1» در [وحى بودن و حقّانیّت] این کتاب [با عظمت] هیچ شکى نیست ; سراسرش براى پرهیزکارانْ هدایت است.«2» آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزى داده ایم ، انفاق می کنند.«3» و آنان که به آنچه به سوى تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.«4» آنانند که از سوى پروردگارشان بر [راه] هدایت اند و آنانند که رستگارند.«5»

در ذیل این آیات به خصوص آیه سوم، آن چیز هایی که به غیب بیان شده است، منظور امام مهدی عج است.
در تفسیر نور الثقلین 4 مورد حدیث در این باره آمده است:
تفسیر نور الثقلین مجلد:1 من ص 31 ح 11
عن ابى عبدالله علیه السلام فی قول الله عزوجل(هدى للمتقین.. ) قال:من اقر بقیام القائم علیه السلام انه حق.
امام علی فرمودند، متقن کسانی هستند که اقرار می کنند به قیام حضرت ولی عصر و اینکه ایشان حق هستند.
روایت 12 در همان قسمت:
سألت الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام عن قول الله عزوجل: ( الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین الذین یؤمنون بالغیب ) فقال: المتقون شیعة على علیه السلام والغیب هو حجة الغایب، وشاهد ذلک قول الله عزوجل وَیَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم الْمُنتَظِرِینَ (یونس/20) فاخبر عزوجل ان الایة هى الغیب، والغیب هو الحجة وتصدیق ذلک قول الله عزوجل وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً(مومنون/50) یعنى حجة
متقین، شیعیان امیر المومنین هستند و غیب یعنی حجت غایب. و شاهد آن هم این آیه است که: (یونس 20) « مشرکین گفتند چرا آیه ای از طرف او نازل نمی شود؟ خداوند فرمود: غیب مال خدا است، منتظر باشید. من با شما منتظرین هستم.» و خدا در آیه ای دیگر از غیب خبر داده که غیب، حجت خداست. شاهد بر این قول این آیه است: (مومنون 50) «ما قرار داریم مریم و فرزندش را آیت.» یعنی حجت.
پس منظور از غیب حجت خداست. البته این نکته جای تامل دارد که این کار کنار هم گذاشتن آیات و استنتاج از آنها کار ما نیست و کار معصوم است و ما باید فقط آنها را یاد بگیریم و استفاده کنیم.

در کتب اهل سنت، بعنوان نمونه «سَلمی مَقدِسى شافعى» درکتابش«عِقْدُ الدُّرَر فی اَخبار المهدی المنتظر»، حدود 300 صفحه راجع به امام زمان نوشته شده است. دو روایت هم در همین زمینه از اباعبدالله علیه السلام آورده که او فکر کرده امام حسین است. درحالی که اگر اباعبدالله الحسین در روایات ذکر نشده باشد، منظور امام صادق علیه السلام است.
نمونه دیگر در کتاب «البرهان فی علامات المهدی آخر الزمان» از «حسام الدین متقی هندی» روایت در خصوص غیبت امام زمان آمده و همچنین در کتاب «العرف الوردی فی اخبار المهدی» از جلال الدین سیوطی این روایات را آورده اند. البته در اینجا روایت را از کتاب الغیبه شیخ طوسی بیان می کنیم، ولی آدرس آن را از کتب اهل سنت در ذیل آن آورده شده است.
الغیبة- الشیخ الطوسی ص 161... سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن لصاحب هذا الامر غیبتین إحداهما تطول حتى یقول بعضهم: مات، ویقول بعضهم: قتل، ویقول بعضهم: ذهب، حتى لا یبقى على أمره من أصحابه إلا نفر یسیر لا یطلع على موضعه أحد من ولده ولا غیره إلا المولى الذی یلی أمره (عنه إثبات الهداة: 3 / 500 ح 280 وفی البحار: 52 / 152 ح 5 عنه وعن غیبة النعمانی: 171 ح 5 فی منتخب الاثر: 253 ح 9 عن البرهان للمتقی الهندی: 171 ح 4 )

از امام صادق ع بیان شد که صاحب این امر دو غیبت دارد، یکی از آنها طول می کشد تا اینکه برخی می گویند او مرد، برخی می گویند کشته شد، برخی می گویند رفت، آنقدر این طول می کشد که افراد دوستار او(اصحابش) پراکنده می شوند. هیچ کس نمی داند او کجاست، حتی حتی فرزندانش و غیر فرزندانش هم نمی دانند که کجاست. فقط یک عده کمی که نوکران او هستند می دانند.
همچنین این روایت از قول امام حسین علیه السلام هم بدین گونه نقل شده است:
کلمات الإمام الحسین (ع)- الشیخ الشریفی ص 660: عن أبی عبد الله الحسین بن علی علیهما السلام أنه قال: ( لصاحب هذا الأمر - یعنی المهدى علیه السلام - غیبتان، إحداهما تطول حتى یقول بعضهم: مات، وبعضهم: قتل، و بعضهم: ذهب. ولا یطلع على موضعه أحد من ولى ولا غیره، إلا المولى الذى یلى أمره ). (عقد الدرر: 134. 2 - عقد الدرر: 171)
امام حسین علیه السلام: برای صاحب این امر-یعنی مهدی علیه السلام- دو غیبت است، یکی از آنها طول می کشد تا اینکه برخی می گویند او مرد، برخی می گویند کشته شد، برخی می گویند رفت. از دوستان و غیر دوستانش هم هیچ کس نمی داند او کجاست، غیر از یک عده کمی که نوکران او هستند.
در کتب شیعه مفصل روایت داریم. بعنوان نمونه در کتاب بحارالأنوار ج 51 ص 52 باب 5:
الآیات المؤولة بقیام القائم عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ قَالَ مَنْ أَقَرَّ بِقِیَامِ الْقَائِمِ ع أَنَّهُ حَقٌّ
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه از قرآن می فرمایند: هرکس که به قیام قائم علیه السلام اقرار داشته باشد، حق است.
بحارالأنوار ج 51 ص 52 باب 5- الآیات المؤولة بقیام القائم 29- ک، [إکمال الدین‏]
... قَالَ سَأَلْتُ الصَّادِقَ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الم ذلِکَ الْکتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ فَقَالَ الْمُتَّقُونَ شِیعَةُ عَلِیٍّ ع وَ أَمَّا الْغَیْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغَائِبُ وَ شَاهِدُ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِآیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ
از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه سوال شد، امام صادق فرمودند: متقین شیعیان علی ع هستند. و غیب هم حجت غایب است و شاهد آن هم آیه 20 سوره یونس است که توضیح آن قبلاً آمد.
بحارالأنوارج 52 ص143 باب22- فضل انتظار الفرج و مدح الشی60-
نص، [کفایة الأثر] بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ فِی بَابِ النَّصِّ عَلَى الِاثْنَیْ عَشَرَ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ یَغِیبُ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ لَا یُسَمَّى حَتَّى یُظْهِرَهُ اللَّهُ فَإِذَا عَجَّلَ اللَّهُ خُرُوجَهُ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ثُمَّ قَالَ ص طُوبَى لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ طُوبَى لِلْمُقِیمِینَ عَلَى مَحَجَّتِهِمْ أُولَئِکَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کتَابِهِ فَقَالَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ قَالَ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
از جابر انصاری از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: غایب می شود از نزد آنها حجت خدا. نام برده نمی شود از او تا اینکه خداوند او را خارج کند. وقتی خداوند این خروج را به جلو انداخت، او زمین را پر می کند از عدل و داد همانگونه که پر شده بود از ظلم و ستم. سپس فرمودند: خوشا به حال آنان که در این دوران غیبت صبر می کنند، خوشا بحال آنانی که در سایه محبت و لطف او زندگی می کنند. اینان همان کسانی هستند که خداون راجع به اینها این آیه را کتابش فرمود: «کسانی که به غیب ایمان دارند»، وگفت «آنان از حزب خدا هستند و حزب خدا رستگار است.»
پس ما در این قسمت مساله غیبت را از نظر آیات قرآن بیان کردیم. و نشان دادیم که مساله غیبت در قرآن آمده است.