وظایف بندگان در قبال حضرت مهدی روحی له الفداء در زمان غیبت

1. مهموم بودن براین آن امام
أ‌. بعلت اینکه دست ما از دامان حضرتش کوتاه است و دیدگان ما به نور جمالش روشن نمی شود. شيخ صدوق در (امالى) و شيخ طوسى در(امالى) و ابن شيرويه در(فردوس) از قول حضرت رسول نقل كرده اند كه : «ایمان نیاورده بنده تا اینکه نزد او من محبوب تر از جان او باشم و عترت من محبوب تر از عترتش وذات من محبوب تر از ذات او باشد.»
در(خصال) و(من لا يحضره الفقيه) از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: «پنج نفرند كه نمى خوابند تا آنكه شمردند از آنها ... محبّى را كه مترقّب مفارقت حبيب خود است.»
همچنین در دعای ندبه می خوانیم: « كاش مى دانستم كه تو در كجا اقامت نمودى ؟ و كدام زمين و خاك تو را برگرفته ؟ آيا به رضوى جاى دارى يا ذى طُوى ؟ گران است بر من كه خلق را ببينم و تو ديده نشوى و نشنوم از تو، نه آوازى و نه رازى.
گران است بر من كه احاطه كند به تو، بلا، نه به من و نرسد به تو، از من ، نه ناله اى و نه شكايتى .
جانم فداى تو غايبى كه از ما كناره ندارى !
جانم فداى تو دور شده اى كه از ما دورى نگرفتى !
جانم فداى تو كه آرزوى هر مشتاق آرزومندى از مرد و زن كه تو را ياد آورند و ناله كنند!
گران است بر من كه من بر تو بگريم و خلق از تو، دست كشيده باشند.
گران است بر من آنكه جارى شود بر تو آنچه جارى شده نه بر ايشان.
آيا معينى هست كه طولانى كنم با او گريه و ناله را؟
آيا جزع كننده اى هست كه من او را بر جزعش يارى كنم . هر آنگاه كه خلوتى شد؟ آيا به چشمى (كنايه از بسيارى گريه است ) خاشاكى رفته ؟ كه چشم من او را بر آن حالت مساعدت كند؟
آيا به سوى تو راهى هست اى پسر احمد! كه به حضور جنابت مشرف شوند؟
آيا متّصل مى شود روز ما از تو به فرداى او كه محظوظ شويم و بهره بريم ؟
كى وارد مى شويم بر چشمه سارهاى سيراب كننده كه سيراب شويم ؟
كى سيراب مى شويم از آب گواراى تو كه تشنگى به طول انجاميد؟
كى صبح و شام به خدمتت خواهيم رسيد؟
كى تو ما را مى بينى و ما تو را و حال آنكه لواى ظفر و نصرت بر افراشته شده»
ب‌. ممنوع بودن آن سلطان عظیم الشان از حکومت بر جهانیان. و بجز آن خوفی که حضرتش از حاکمان ظالمان بر جان خود دارند. در(كافى) و(تهذيب) و (فقيه) روايت است كه امام باقر عليه السلام فرمود به عبداللّه ظبيان كه: «هيچ عيدى نيست براى مسلمين نه قربان و نه فطر، مگر آنكه تازه مى كند خداوند براى آل محمّد عليه السلام حزنى را.» راوى پرسيد: «چرا؟» فرمود: « زيرا كه ايشان مى بينند حق خود را در دست غير خودشان.»
ت‌. در دسترس نبودن راه اصلی شریعت و انحضار رسیدن به آن از طریق راه های باریک و تاریک که در هر رهگذر آن دزدان شریعت در کمین نشسته اند و پیوسته شکوک و شبهاتی را در قلوب عوام و بلکه خواص وارد می کنند تا جایی که یکدیگر را تکفیر و لعن می کنند و با این کار دشمنان را بر خود چیره می گردانند. از نشانه¬های دیگر آن باشد که دسته دسته مردم از دین خدا خارج می شوند و علمای راستین از اظهار علم خود عاجزند. و مصداق این وعده است که: «زمانی می رسد که نگه داشتن دین توسط مومن سخت تر خواهد بود از نگاه داشتن جمره ای آتش در دست!»
شيخ نعمانى روايت كرده از عميره دختر نفيل كه گفت : شنيدم حسين بن على عليهما السلام مى فرمايد: «نخواهد شد آن امرى كه شما منتظر آنيد تا اينكه بيزارى جويد بعضى از شما از بعضى و خيو اندازد بعضى از شما در صورت بعضى و شهادت دهد بعضى از شما به كفر بعضى و لعن كند بعضى از شما، بعضى را.» پس گفتم به آن جناب كه: «خيرى نيست در آن زمان ؟ » پس حسين عليه السلام فرمود: «تمام خير در آن زمان است . خروج مى كند قائم ما و همه آنها را دفع كند.»
و نيز ازجناب صادق عليه السلام خبرى نقل كرده به همين مضمون و از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايت كرده كه فرمود به مالك بن ضمره كه: «اى مالك ! چگونه اى تو، آنگاه كه شيعه اختلاف كنند چنين؟» و انگشتان مبارك را داخل نمود دريكديگر.پس گفتم : «يا اميرالمؤ منين! در آن زمان خيرى نيست ؟» فرمود: «تمام خير در آن وقت است ، خروج مى كند قائم ما. پس مقدّم مى شود بر او هفتاد مرد كه دروغ مى گويند بر خدا و رسول ، پس ‍ همه را مى كشد، آنگاه جمع مى كند ايشان را بر يك امر.»
2. انتظار فرج، افضل اعمال امت در ایام غیبت
أ‌. از تکالیف قلبیه برای مومنین ، در هر وقت و زمان، انتظار فرج آن بزرگوار است. انتظار بر ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره امام عصر و پر شدن زمین از عدل و داد و غالب شدن اسلام بر همه ی ادیان، همانگونه که خداوند به پیامبر اکرم آن را وعده داده بود.
ب‌. در زیارت حضرتش می خوانیم: «السّلام على المهدى الّذى وعد اللّه به الامم ان يجمع به الكلم ويلم به الشعث ويملاء به الارض عدلا وقسطا وينجز به وعدالمؤ منين.» سلام بر مهدى آن چنانى كه وعده داده به او، جميع امّتها را كه جمع كند به وجود او كلمه ها را يعنى اختلاف را از ميان ببرد و دين يكى شود. و گرد آورد به او پراكندگيها را و پر كند به او زمين را از عدل و داد و انفاذ فرمايد به سبب او، وعده فرجى كه به مؤ منين داده .
ت‌. از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمودند: «هر كه انتظار برد ظهور حجّت دوازدهمى را، مانند كسى است كه شمشير خود را در پيش روى رسول خدا صلى الله عليه و آله برهنه كرده و و دفع دشمنان آن حضرت مى كند.»
3. دعا جهت حفظ وجود مبارک امام زمان علیه السلام
أ‌. از تکالیف زمان غیبت دعا کردن است برای حفظ وجود مقدس امام عصر علیه السلام از شرور شیاطین انس و جن و طلب تعجیل و نصرت و پیروزی بر کفار و ملحدین و منافقین. این امر نوعی اظهار بندگی و رضا به آنچه خداوند متعال وعده داده است، می باشد.
ب‌. از روایات اینگونه استنباط می شود که سبب دعا براى آن جناب ، يكى اداى رسم بندگى و تبعيت و وفاى حق بزرگى و جلالت است و ديگرى رفع موانع قبول و اجابت و فتح ابواب لطف و عنايت است.
4. صدقه دادن براى حفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام .
أ‌. صدقه دادن به هر میزان و در هر وقت برای حفظ وجود مبارک امام عصر علیه السلام. در کتاب «کلمه طیبه» بیان شده است که هر صدقه ای که انسان می دهد، یا برای خود است و یا برای محبوب و عزیزی که گرامی است در نزد او. بر حسب ظاهر، اصلاح بسیاری از امور معاش و معاد به سلامتی وجود است و معمولاً صدقه را برای سلامتی می دهند، و خیر آن در نهایت به خود صدقه دهنده باز می گردد، چرا که صحت عالم سبب سلامتی دین اوست. و چون هیچ نفسی عزیز تر و گرامی تر از وجود مقدس امام عصر نیست، لازم است که از هر وسیله ای برای بقای صحت و دفع بلایای مقرر شده بر آن حضرت استفاده کرد.
ب‌. در روایات است که رسول خدا وائمه طاهرين صلوات اللّه عليهم به جهت سلامتى و حفظ وجود مقدس خود از شرّ ارضى و سماوى و جنّى و انسى براى جلب منافع دنيويّه و اخرويّه در صبح و شام ونيم شب و اول ماه و اول سفر و غير اينها از حالات و اوقات ، صدقه مى دادند و در آن اهتمام داشتند.
5. حجّ كردن و حجّه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام
أ‌. حجّ كردن و حجّه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام چنان كه در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم و آن جناب تقرير فرمودند.
6. برخاستن از براى تعظيم شنيدن اسم مبارك امام عصر عليه السلام
أ‌. برخاستن به جهت عرض اردت و تعظیم شان مبارک ایشان، بخصوص اگر نام «قائم» برده شود.
7. تضرع و مساءلت از خداوند به جهت حفظ ايمان
أ‌. از تكاليف در ظلمات ايّام غيبت ، تضرّع و مسئلت از خداوند تبارك و تعالى است، به جهت حفظ ايمان و دين از تطرق شبهات شياطين و زنادقه مسلمين.
ب‌. از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: «بدرستى كه از براى صاحب اين امر غيبتى است كه متمسك در آن غيبت به دين خود، مانند كسى است كه به دست خود خار درخت خاردار را بتراشد تا هموار شود.»
ت‌. امام صادق عليه السلام در روایتی به زراره فرمودند در ايّام غيبت این دعا را زیاد بخوانید: « اللّهم عرّفنى نفسك فانّك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك، اللّهم عرّفنى رسولك فانّك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجّتك .اللّهم عرّفنى حجّتك فانّك ان لم تعرفنى حجّتك ضللت عن دينى.»
8. استمداد و استعانت و استكفاء و استغاثت به آن جناب
أ‌. از تكاليف عامّه رعاياى حضرت صاحب الامر عليه السلام در زمان غیبت و در هنگام نزول بلایا استمداد و استعانت و استكفاء و استغاثت به آن جناب است.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت پنجم)

حکمت های غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) (قسمت اول)
نکته اول: علت اصلی پوشیده است.
در رابطه با علت و حکمت اصلی غیبت امام ما چیزی نمی دانیم. حکمت،اصلی آن از ما پوشیـده است. به ما نگفته اند و تاحضرت ظهور نکند روشن نخواهد شد که غیبت برای چه صورت گرفته. همانطور که علت را نمی دانیم، به تبع آن رمز ظهور حضرت را هم نمی دانیم و نمی دانیم که چگونه تقدیر می شود. غیر از خدا حتی خود حضرت هم از زمان آن مطلع نیستند. ما اعتقاد داریم که این امر یک امر حکیمانه است، اما علت اصلی پوشیده است. هرچیز دیکر که می گوییم، از قبیل خطر جانی امام زمان و یا بی لیاقتی مردم، از سایر حکمت ها و فواید غیبت است.
در این زمینه به روایتی از بحار الانوار جلد 52، صفحه 92، باب 20 عله الغیبه و کیفیه انتفاع، حدیث 7 که به نقل از کتاب احتجاج -که توقیع های حضرت در آن ثبت است- آمده است، توجه کنید:
الْکُلَیْنِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ أَنَّهُ وَرَدَ عَلَیْهِ مِنَ النَّاحِیَةِ الْمُقَدَّسَةِ عَلَى یَدِ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی إِلَّا وَقَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لَا بَیْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالِانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَیَّبَهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّی لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَأَغْلِقُوا أَبْوَابَ السُّؤَالِ عَمَّا لَا یَعْنِیکُمْ وَ لَا تَتَکَلَّفُوا عَلَى مَا قَدْ کُفِیتُمْ وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِسْحَاقَ بْنَ یَعْقُوبَ وَ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏
علت وقوع علت را می توانید از این آیه درس بگیرید: ای کسانی که ایمان آورده اید، نپرسید از چیزهایی که اگر بدانید برای شما خوشایند نیست. براستی که هیچ یک از پدران من نبوده مگر اینکه بر گردنش بیعت پادشاه ستمگر زمانش بوده و من هنگامی که خارج شوم، بیعت هیچ کدام از پادشاهاهن بر گردنم نیست و طریقه منتفع شدن از امام عصردر دوران غیبت مانند استفاده از خورشید است هنگامی که ابرها آنها را پوشانده است و من امان هستم برای اهل زمین همانگونه که ستاره گان امان اهل آسمان هستند. از آنچه مربوط به شما نیست سوال نکنید و به گردن نگیرید سختی آن چیز هایی را که دیگران برای شما به گردن گرفته اند. بجای این حرف ها هم برای گشایش فرج بسیار دعا کنید. در این دعا کردن بسیار، برای شما هم گشایشی رخ خواهد داد و سلام بر تو ای اسحاق بن یعقوب.

در روایت درگیری در بحار الأنوار - العلامة المجلسی جلد 25صفحه 91 حدیث 2 اینگونه آمده است:
سمعت الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام یقول: إن لصاحب هذا الامر غیبة لابد منها یرتاب فیها کل مبطل، فقلت له: ولم جعلت فداک ؟ قال: لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم
از امام صادق شنیده شد که فرمودند یک غیبتی برای امام است که چاره ای نیست و انسانهای مبطل به شک می افتند. گفتم چرا جانم فدایت؟ فرمودند: بخاطر علتی که به ما اهل بیت اجازه داده نشده است که آن را برایتان آشکار کنیم.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت چهارم)

نایبان عام حضرت (مراجع تقلید)
تفاوت های نواب عام و خاص در جلسات قبلی مطرح شد. در اینجا توضیحات بیشتری در رابطه با نواب عام و یا مراجع تقلید را بیان می کنیم. در کتاب وسائل‏الشیعة ج: 27 ص: 131 – ح 33401 حدیثی آمده است که در آن شرایط مراجع را بیان کرده اند. این حدیث از احتجاج طبرسی از امام عسکری علیه السلام از قول امام صادق علیه السلام نقل شده است. فردی از امام صادق علیه السلام پرسید: چه فرقی بین یهودیان و مسلمانان است؟ یهودیان پیرو کتاب موسی و علمای خود بودند، شیعیان هم همینطورند.
حضرت می فرمایند شباهت در تقلید همین است، اما تفاوت این است که یهودیان یقین داشتند که علمای یهودی دروغ می گویند و حرف حضرت موسی علیه السلام را نمی زنند و آن را هرگونه که می خواهند تغییر می دهند، اما علمای شیعه راستگویند و لذا شیعیان در تقلیدشان خطایی صورت نمی دهند، امام در ادامه می فرمایند:
فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً
آن کسانی که از فقهای شیعه هستند، مواظب نفس خود هستند. وجه همت آنها حفظ دین است و نه چیز های دیگر. بدنبال جاه و مقام نیستند. با هوای نفس مخالفت می کنند. مطیع امر امام حی و ائمه دیگر هستند. اگر این چهار خصوصیت در کسی جمع شد، بر عامه مردم که فقیه نیستند واجب است که از او تقلید کنند. این خصوصیاتی که گفتیم بجز در برخی از فقهای شیعه جمع نیست. نه اینکه در همه ی فقهایی که خود را مرجع می دانند. آن عالم و فقیهی که در علوم دین و فقاهت خود به دنبال خطا های عالمان سنی است را نپذیرید. احادیثی را هم که از ما گفت نپذیرید. (یعنی خالصاً باید شیعی باشند.)
برای اثبات وجود نواب عام از آیه 18 در سوره سبا کمک می گیریم. در این آیه خداوند متعال می فرمایند:
وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ
ترجمه آیه: و میان آنها و شهرهایى که در آن ها برکت نهادیم ، آبادى هاى به هم پیوسته و نمایان قرار دادیم، و سیر و سفر را در [میان] آنان متناسب و به اندازه مقرّر داشتیم، [و گفتیم] شب ها و روزها با امنیت در آنها مسافرت کنید.
اگر در معنی آیه تفکر کنیم، می یابیم که: خداوند می فرمایند: «ما قرار دادیم (خدا) بین این گروه (هُم) و گروه 2 (قری مبارکه) گروه 3 (قری ظاهره) را. و تقدیر کردیم در بین این مسیر بین گروه یک و دو حرکت کنید، شب بروید و روز بروید در امن و امان هستید. برای روشن شدن هریک از این گروه ها، به مطالعه در روایات ذیل این آیه می پردازیم:

وسائل‏الشیعة ج: 27 صفحه: 152 ‏حدیث 33462:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لِلْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ نَحْنُ الْقُرَى الَّتِی بَارَکَ اللَّهُ فِیهَا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَنْ أَقَرَّ بِفَضْلِنَا حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ أَنْ یَأْتُونَا فَقَالَ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها ظاهِرَةً وَ الْقُرَى الظَّاهِرَةُ الرُّسُلُ وَ النَّقَلَةُ عَنَّا إِلَى شِیعَتِنَا وَ (فُقَهَاءُ) شِیعَتِنَا إِلَى شِیعَتِنَا وَ قَوْلُهُ تعالی: «وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْر» َ فَالسَّیْرُ مَثَلٌ لِلْعِلْمِ یَسِیرُ بِهِ لَیَالِیَ وَ أَیَّاماً مَثَلًا لِمَا یَسِیرُ بِهِ مِنَ الْعِلْمِ فِی اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ عَنَّا إِلَیْهِمْ فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْفَرَائِضِ آمِنِینَ فِیهَا إِذَا أَخَذُوا (عَنْ مَعْدِنِهَا)
از امام باقر ع در حدیثی به حسن بصری (که صوفی مسلک بوده) فرمودند: آن قرای مبارکه ما آل محمد صل الله علیه و آله هستیم، و این آیه خطاب به کسانی است که اقرار دارند به فضیلت ما و در این آیه امر کرده که بیایند پیش ما و گفته است: قراردادیم بین آنها و بین آن قریه هایی که مبارک داشتیم، قری ظاهره را. و آن قری ظاهره، فرستادگان و راویان روایات معصومین برای شیعیان ما هستند و فقیهانی که از شیعیان ما هستند و برای شیعیان ما علوم را بیان (نقل) می کنند. و فرموده خداوند: طی کنید این مسیر را، آن طی کردن مسیر، طلب علم است در شب و روز. علم چیزی است که شما می توانید شبانه روز به دنبال آن باشید. از حلال و حرام و واجبات دین و شیعیان ما اگر علوم را از مخزنش (که اهل بیت هستند) بگیرند، در امن هستند.
در روایت دیگری در کتاب وسائل‏الشیعة جلد: 27 صفحه: 152 ‏حدیث 33463 و همچنین در کتاب شریف بحارالأنوار جلد: 51 صفحه: 344 باب 16، این حدیث آمده است:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ کَتَبْتُ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ ع إِنَّ أَهْلَ بَیْتِی یُقَرِّعُونِی بِالْحَدِیثِ الَّذِی رُوِیَ عَنْ آبَائِکَ ع أَنَّهُمْ قَالُوا خُدَّامُنَا وَ قُوَّامُنَا شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ فَکَتَبَ وَیْحَکُمْ مَا تَقْرَءُونَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً فَنَحْنُ وَ اللَّهِ الْقُرَى الَّتِی بَارَکَ فِیهَا وَ أَنْتُمُ الْقُرَى الظَّاهِرَةُ آمِنِینَ‏
محمدبن صالح همدانی که از شیعیان صاحب الزمان بوده، می گوید من نامه ای نوشتم به صاحب الزمان: خانواده من که می دانند من از دوستاران شما هستم، حدیثی را برای من می گویند: خدمتگزاران و دوستان اهل بیت بدترین خلق خدایند. حضرت جواب کتبی دادند: وای بحال شما. نخواندید این آیه قرآن را؟ (آیه 18 آیه سبا) وجعلنا من بینهم.... که خداوند قرای ظاهره ای قرار داده بین مردم (هم: گروه1) و قرای مبارکه. به خدا سوگند که ما قرای مبارکه ما هستیم و شما (عالم دین) که ایمان آورده اید شیعه امیرالمومنین و خیر بندگان هستید، قرای ظاهره اید.
ممکن است کسی بگوید که از چرا برای اشاره به گروهی خداوند به شهر اشاره کرده است و آیا چنین سابقه ای قبلاً بوده و یا منحصر به این موضوع است؟ در داستان حسن بصری گفته بوده منظور از این آیه مبارک و قریه ظاهره مکه و مدینه است در بحارالأنوار ج: 24 ص: 235 ح 4 می خوانیم:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ دَخَلَ الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَقَالَ لَهُ یَا أَخَا أَهْلِ الْبَصْرَةِ بَلَغَنِی أَنَّکَ فَسَّرْتَ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَلَى غَیْرِ مَا أُنْزِلَتْ فَإِنْ کُنْتَ فَعَلْتَ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ اسْتَهْلَکْتَ قَالَ وَ مَا هِیَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ وَیْحَکَ کَیْفَ یَجْعَلُ اللَّهُ لِقَوْمٍ أَمَاناً وَ مَتَاعُهُمْ یُسْرَقُ بِمَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ رُبَّمَا أُخِذَ عَبْدٌ أَوْ قُتِلَ وَ فَاتَتْ نَفْسُهُ ثُمَّ مَکَثَ مَلِیّاً ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ نَحْنُ الْقُرَى الَّتِی بَارَکَ اللَّهُ فِیهَا. قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَوْجَدْتَ [أَوْجِدْنِی‏] هَذَا فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ الْقُرَى رِجَالٌ؟ قَالَ نَعَمْ قَوْلُ اللَّهِ «وَ جَلَّ وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً» (طلاق 8) فَمَنِ الْعَاتِی عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْحِیطَانُ وَ الْبُیُوتُ أَمِ الرِّجَالُ؟ فَقَالَ الرِّجَالُ ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی قَالَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سُورَةِ یُوسُفَ عَلَیْهِ السَّلَامُ «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیها وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها» (یوسف ع 82) لِمَنْ أَمَرُوهُ أَنْ یَسْأَلَ الْقَرْیَةَ وَ الْعِیرَ أَمِ الرِّجَالَ؟ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْقُرَى الظَّاهِرَةِ قَالَ هُمْ شِیعَتُنَا یَعْنِی الْعُلَمَاءَ مِنْهُمْ
از عبدلله بن سنان از امام صادق علیه السلام: روزی حسن بصری بر پدرم امام باقرعلیه السلام وارد شد. امام فرمودند ای برادر اهل بصره به من گفته اند که تو آیه ای را تفسیر کردی بغیر از آنچه خداوند گفته است. اگر این کار را کرده باشی، تو هلاک کردی دیگران را و خودت هم هلاک شدی، گفت کدام آیه جانم فدایت؟ امام گفتند این آیه -18 سبا- (او گفته بود که منظور از این قرای ظاهره و مبارکه، مکه و مدینه هستند) چگونه خداوند کسی را در امن قرار می دهد در حالی که در این مسیر(مکه و مدینه) می بینیم دزدی می شود و عده ای را می کشند. حضرت مکث می کنند و با دست به سینه خود اشاره می کنند و می گویند ما آن قری ظاهره هستیم که خدا به آن برکت داده. او می پرسد فدایتان شوم، آیا در جای دیگری هم در قرآن اشاره شده است که منظور از شهر مردم هستند؟ امام فرمودند بله: در سوره طلاق آیه 8: و چه بسیار [مردم] دیارى که از امر خدا و رسولانش سرپیچیدند (و کافر شدند) ما هم آنان را به حساب سخت مؤاخذه کردیم و به عذاب بسیار شدید معذّب ساختیم‏(عذاب نُکر). چه کسی از امر خدا سربر گرداند؟ خانه های شهر؟ حیوانات؟ و یا مردم؟ او می گوید مردم. فدایت شوم بیشتر بگو، امام فرمودند در سوره یوسف آیه82: (وقتی برادران حضرت یوسف پیش پدرشان می رسند و داستان گرفتار شدن بنیامین را نقل می کنند، می گویند:) اگر باور نداری از شهر مصر بپرس. اگرحضرت یعقوب می خواست بپرسد از در و دیوار شهر باید می پرسید؟ یا از حیوانات کاروان؟ ویا مردم شهر؟حسن بصری گفت از قری ظاهره بگو، امام فرمودند: فرمود آن شیعیان ما یعنی علمای آنها هستند.
ابو حنیفه که مدعی تفسیر قرآن و ریاست علمی بوده، تفسیری را از جانب خود کرده بود و بعد که به مشکل برخورد به امام صادق ع مراجعه کرد: ادامه ماجرا را از بحارالأنوار جلد 24 صفحه: 236 حدیث 5 دنبال می کنیم:
[المناقب لابن شهرآشوب‏] دَخَلَ أَبُو حَنِیفَةَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَهُ ع عَنْ أَشْیَاءَ لَمْ یَعْرِفِ الْجَوَابَ عَنْهَا فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ أَیُّ مَوْضِعٍ هُوَ قَالَ هُوَ مَا بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَقَالَ ع نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَسِیرُونَ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ لَا تَأْمَنُونَ عَلَى دِمَائِکُمْ مِنَ الْقَتْلِ وَ عَلَى أَمْوَالِکُمْ مِنَ السَّرَقِ ثُمَّ قَالَ وَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً أَیُّ مَوْضِعٍ هُوَ قَالَ ذَاکَ بَیْتُ اللَّهِ الْحَرَامُ فَقَالَ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ وَ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ دَخَلَاهُ فَلَمْ یَأْمَنَا الْقَتْلَ قَالَ فَأَعْفِنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَسِیرُونَ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ لَا تَأْمَنُونَ عَلَى دِمَائِکُمْ مِنَ الْقَتْلِ وَ عَلَى أَمْوَالِکُمْ مِنَ السَّرَقِ ثُمَّ قَالَ وَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً أَیُّ مَوْضِعٍ هُوَ قَالَ ذَاکَ بَیْتُ اللَّهِ الْحَرَامُ فَقَالَ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ وَ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ دَخَلَاهُ فَلَمْ یَأْمَنَا الْقَتْلَ قَالَ فَأَعْفِنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
حضرت از او پرسیدند: این کجاست که خدا امر کرده شبانه روز در آن حرکت کنید ودر امان باشید؟ ابوحنیفه می گوید مکه و مدینه است. امام می گویند ای کسانی که می شنوید، آیا نشده که در بین مکه و مدینه حرکت کنید و از جان و مالتان در بیم نداشته باشید؟ امام پرسیدند: آن جایی که امن است (مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً) کجاست که در این آیه آمده؟ ابو حنیفه گفت بیت االه الحرام. امام فرمودند قسمتان می دهم، شما می دانید که این دو نفر(عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ وَ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ) وارد شدند به مسجد الحرام اما امان نماندند از کشته شدن؟ ابو حنیفه می گوید ای پسر رسول خدا مرا ببخش.
(توضیح: بعد از حکومت یزید عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ ظاهراً قیام می کند و می آید منطقه ای را می گیرد و حکومت می کند، بعد او را می گیرند، او به مسجد الحرام می رود و او را در آنجا می گیرند و مثله می کنند.)
در روایت دیگری در بحارالأنوار جلد: 24 صفحه: 236 حدیث 6 این حدیث آمده است:
[الکافی‏] الْعِدَّةُ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ یَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِیهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَکَذَا یَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ قَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَإِنْ کُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُکَ قَالَ قَتَادَةُ سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ فَقَالَ قَتَادَةُ ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یُرِیدُ هَذَا الْبَیْتَ کَانَ آمِناً حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یَرُومُ هَذَا الْبَیْتَ عَارِفٌ بِحَقِّنَا یَهْوَانَا قَلْبُهُ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ لَمْ یَعْنِ الْبَیْتَ فَیَقُولَ إِلَیْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ ع الَّتِی مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حُجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا یَا قَتَادَةُ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ کَانَ آمِناً قَالَ قَتَادَةُ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ وَ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَکَذَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه تَعَالَى وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً فَنَحْنُ وَ اللَّهِ الْقُرَى الَّتِی بَارَکَ فِیهَا وَ أَنْتُمُ الْقُرَى الظَّاهِرَةُ
پس با استاد به این آیه و احادیث ذیل آن، می توانیم نتیجه بگیریم که بحث علمای دین و مراجع تقلید به صراحت در قرآن ذکر شده است و براستی که عامه شیعیانی که خود عالم دین نیستند، باید با خیال راحت و آسوده به این علما مراجعه کنند واز آنها علم را طلب کنند.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت چهارم)

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت سوّم)

وکلای امام زمان علیه السلام
امام زمان علیه سلام از زمان تولد تحت پیگرد دستگاه حکومت بودند. همه به دنبال حضرت بودند تا ایشان را پیدا کرده و به شهادت برسانند. لذا وکلای ایشان هم در خطر بودند، چراکه حکومت می خواست از طریق آنها به امام علیه السلام دسترسی پیدا کند و به هدف شوم خود برسد. و این امر باعث می شد تا وکلا هم نتوانند به راحتی به وظیفه خود عمل کنند. از طرفی در آن زمان جامعه شیعه خیلی گسترش پیدا کرده بود، شیعیان در ایران قدیم، شمال آفریقا، آذربایجان و قسمتی از اروپای شرقی گسترش پیدا کرده بودند، لذا نواب خاص امکان سرویس دهی به شعیان آن نقاط را نداشتند. از این رو آنها با نظر حضرت افرادی را بعنوان سفیر و یا وکیل انتخاب می کردند. عده ای از این سفرا و وکلا در زمان امام هادی و عسکری علیهما سلام هم این کار را می کردند.
نام برخی از این وکلا در تاریخ ثبت شده. برای مطالعه در این زمینه می توانید به کتاب شریف بحارالانوار جلد 50 صفحه 220 و همچنین کتاب اعلام الوری باعلام الهدی صفحه 454 مراجعه کنید. نام چند تن از این وکلا عبارت است از: من الوكلاء ببغداد العمري و ابنه و حاجز و البلالي و العطار و من أهل الكوفة العاصمي و من أهل الأهواز محمد بن إبراهيم بن مهزيار و من أهل قم أحمد بن إسحاق. این وکلا نوعاً از افراد مورد وثوق و اعتبار مردم در دیار خود بوده اند.

مواليان امام زمان علیه السلام
موالیان، کنیزان و نوکران خاص امام عصر هستند که همیشه همراه ایشان هستند و اوامر آن حضرت را اجرا می کنند. اینها حدود 40 نفر هستند که به انتخاب حضرت به این افتخار نائل می شوند. شاید بسیاری از تشرفات و دستگیری هایی که نقل شده است، بواسطه موالیان ایشان صورت گرفته باشد و نه خود حضرت. درواقع موالیان آن حضرت به دستور حضرت ظاهر شده اند و نه خود آن حضرت. برخی از داستانهایی که در باره اینان نقل شده است بدین شرح است:
علی بن مهزیار40 سفر به حج می رود تا امام زمان را ببیند. در آخرین سفر حجی که او به خدمت حضرت تشرف پیدا می کند، در آخرین طواف متوجه می شود که فردی پشت سر او حاضر شده و از او سوال می کند که تو چه می خواهی؟ جواب می دهد به دنبال آن امامی هستم که از ما پوشیده است(الامام المحجوب عن العالم). او می گوید آن امام بزرگ در حجاب نیست و در پرده غیبت نیست، بلکه شما بواسطه اعمال سوئی که انجام می دهید در حجاب هستید (و ما هو مستور عنکم و لکن حجبه سوء اعمالکم). بعد هم علی بن مهزیار را به خدمت حضرت می برد.

همچنین در داستان ابولحسن ضراب اصفهانی ایشان با خانمی برخورد می کنند که یا خودش از موالیان بوده و یا با آنها در ارتباط بوده و صلواتی را به ایشان می آموزد که در مفاتیح الجنان در اعمال روز جمعه آمده و صلواتی است که اگر کسی می خواهد به امام زمان درود و سلام بفرستد، باید آن را بخواند.

آقا سید ابوالحسن اصفهانی مرجع بزرگ شیعیان در عراق بودند. ایشان در اتاقشان می نشستند و مردم از دهریز (راهرو) وارد می شدند وایشان به پاسخگویی سوالات ایشان می پرداختند. آقا سید ابوالحسن اصفهانی بواسطه شیخ محمد کوفی (که از موالیان حضرت بوده) نامه ای دریافت می کند. متن نامه این بوده که ای آقا سید ابوالحسن اصفهانی بجای نشستن در اتاق در دهریز خانه بنشین تا دسترسی به تو آسان تر باشد. آنها را یاری کن، ما تو را یاری می کنیم.

مرحوم سیدبن طاووس که از علمای بنام شیعه هستند، بطوریکه نقل شدن حدیث از طرف ایشان به نشانه سندیت آن است. ایشان بواسطه ملاقات های زیاد، تون صدای حضرت را می شناختند. سید نقل می کند که کسی از شیعیان خیلی دلش می خواسته که از موالیان حضرت باشد. حضرت پیغام می دهند که صبر کن الآن زود است و هنوز وقت این موضوع نرسیده است. پس موالی حضرت بودن کار ساده ای نیست و افتخارش نصیب هرکسی نمی شود.
در کتاب «بحارالأنوار ج52 ص152 باب 23 - من ادعى الرؤية في الغيبة القائم ح 5» و همچنین در «عنه إثبات الهداة : 3 / 500 ح 280» و همچنین در «غيبة النعماني : 171 ح 5» و در کتاب «منتخب الاثر : 253 ح 9» و در «البرهان للمتقي الهندي : 171 ح 4» این روایت آمده است:
... عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى يَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَا يَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ يَسِيرٌ لَا يَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَيْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَى الَّذِي يَلِي أَمْرَهُ.
مفضل بن عمر که از صحابی بزرگ امام صادق علیه السلام بوده است، می گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام که: براستی که برای صاحب این امر (دین) دو غیبت است، یکی از آنها طولانی می شود تا اینکه عده ای می گویند مرد، برخی می گویند کشته شد و برخی می گویند رفت و بطوری که هیچ کس در ولایت او باقی نمی ماند. هیچ کس جای او را نمی داند، نه فرزندانش و نه دیگران، مگر نوکرانی که اوامر او را اطاعت می کنند.
یک نکته در ارتباط با این روایت: در دعای الهم عرفنی نفسک و ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف حجتک... که در آخر مفاتیح و الجنان آمده به این نکته در قالب «ظَللتُ عَن نفسی» اشاره شده است. در آخر این دعا آمده که خدایا مرا آنچنان کن که دوران غیبت بر باور من بر آن امام تاثیری نداشته باشد.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت دوّم)

مدعیان مهدویت:
عده ای بودند که این اعتقاد شیعه به غیبت امام زمان را فهمیدند و متوجه اهمیت آن در نزد شیعیان شدند و از این اعتقاد سوء استفاده کردند. اینان کسانی بودند که می دانستند که امامی غایب شده است و با استفاده از این اعتقاد مدعی شدند که آن امام غایب هستند. برای مثال می توان به این موارد اشاره کرد:
محمد جنپوری در هندوستان یکی از این دسته افراد است. او چون روایات راجع به امام زمان را می دانست، 313 نفر را جمع کرد و با کشتی به عربستان سعودی رفته در مکه در مسجد الحرام ادعای امام زمانی کرد. حکومت هم او را گرفت و از بین برد و یارانش هم متواری شدند.
فرد دیگر غلام احمد قادیانی بود که در پاکستان جاسوس و کارگزار سفارت انگلیس بود. او هم ادعای مهدویت کرد و جاسوسی هایی کرد و جنگ هایی را به این اسم کرد و همه این جریانات به ضرر دین بود و هنوز هم عده ای در پاکستان از فرقه قادیانی هستند که پیروان فکری اویند.
محمد مهدی سودانی هم در شمال آفریقا مدعی مهدویت شد و پیروانی پیدا کرد و جنگ راه انداختند، مناطقی را هم گرفتند، اما نهایتاً قلع و قمع شدند.
از معاصرین غیبت کبری، کسی بنام محمد بن علی شلمقانی بود که وکیل امام در شهر قم بود و به سوء استفاده به مقامش افتاد و حضرت در نامه ای به حسین روح نوبختی اعلام برائت از او کردند و مدعیات او را باطل اعلام کردند.
حسین بن منصور حلاج هم که از عرفا بوده مدعی مهدویت شد و بعد از آن مدعی ربوبیت شد و سرانجام به دار مجازات آویخته شد.
علی محمد شیرازی که در سال 1265 ه ق اعدام شد، او هم مدعی مهدویت شد و یک زمینه فکری پیش آورد که هنوز انحرافاتی که او ایجاد کرد پا برجاست و چندین هزار نفر بر سر این اعتقادات در گمراهی هستند. شاید از لحاظ فکری خطرناک ترین گروهی که بر ضد اسلام و شیعه فعالیت می کنند طرفداران او باشند که در ابتدا به بابیه و سپس به بهائیه معروف شدند.
اگر در تاریخ قبل و بعد از عاشورا هم مراجعه کنیم، بعد از واقعه عاشورا به اسم مختار ثقفی بر می خوریم. او کسی بوده که در زمان امام حسین علیه السلام برعلیه یزید فعال بوده، حکومت هم او را دستگیر می کند، بصورتی که در زمان واقعه عاشورا در زندان بوده است و بعد آزاد می شود و به ظاهر برای خونخواهی امام علیه السلام قیام می کند. امام سجاد علیه السلام به او اجازه جهاد نمی دهند. او ناچار به نزد عموی امام «محمد حنفیه»، می رود و از او اجازه می گیرد و یک نامه جعلی از طرف او می نویسد و پیش سران قبیله ها می رود و می گوید که نماینده اوست. سپس مختار محمد حنفیه را بدون اطلاع خود او بعنوان مهدی به مردم معرفی می کند و از جانب او مردم را جلب می کند. مختار به محمد حنفیه گفته بود که چون تو پیرترین و با تجربه ترین از اصحاب هستی، می توانی رهبر باشی و زعامت امت را بر عهده بگیر. محمد حنفیه با او مخالفت می کند، و حتی به او می گوید امام من علی بن حسین علیه السلام است و هرچه که او بگوید انجام می دهم. از این اصرار مختار بر معرفی محمد حنفیه بعنوان مهدی، این نتیجه را می گیریم که تابعین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مهدی را می شناختند و احادیث او را شنیده بودند. بعد از مختار کیسان که غلام مختار بوده، اعلام می کند که محمد حنفیه غیبت کرده وداستان غیبت را از آنجا شروع می کند. هنوز هم عده ای بعنوان پیروان او هستند، که شیعیان سه امامی و یا «کیسانیه» نام دارند و امام چهارم آنها در غیبت است.
نکته دیگری که می توان به آن اشاره کرد این است که در دوران خلافت عباسی، چون آنان متوجه شده بودند که چطور می شود از اسم مهدی استفاده کرد، خیلی از فرزندانشان را مهدی و منتظر می نامیدند تا مردم را فریب دهند.

نتیجه ی طرح این بحث:
اول آنکه: تابعین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دانستند که امام مهدی علیه السلام کیست و اهداف او چیست و جزئیات را شنیده بودند.
دوم اینکه: همین که عده ای ادعای مهدویت می کنند، نشانگر این است که این مساله یک واقعیت تاریخی است. وگرنه کسی در پی سوء استفاده از آن نبود. شاید برای بهتر روشن شدن مطلب گفتن این مثال خالی از لطف نباشد که، وقتی کسی می خواهد اسکناسی را جعل کند، اسکناس های اصلی و موجود را جعل می کند و اسکناسی که اصلاً وجود خارجی نداشته باشد را جعل نمی کند.

نواب خاص امام زمان علیه السلام:
امام زمان علیه السلام در سال 255 به دنیا آمدند و در سال 260 غیبت صغری شروع شد. در سال 329 هجری قمری، غیبت صغری تمام شد و غیبت کبری شروع شد و تا امروز که سال 1427 ه.ق. هست این غیبت 1098 سال به طول انجامیده. در زمان غیبت صغری امام علیه السلام 4 نایب خاص داشتند. وظیفه این افراد رسیدگی به امور شیعیان بر طبق نظر امام بود. اولین ایشان جناب ابو عمرو عثمان بن سعید عمروى بود که 5 سال نیابت داشته اند. ایشان وکیل امام هادی و امام عسکری هم بودند. نایب بعدی فرزند ایشان ابو جعفر محمد بن عثمان عمروى است که 40 سال نیابت داشته است و همچنین ایشان هم وکیل امام عسکری بودند که جزو آن گروه 40 نفری که به خدمت امام رسیدند در بدو تولد امام زمان، حضور داشتند.(داستان آن دربحث تولد امام مهدی علیه السلام گذشت.) نایب بعدی جناب ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى بوده که ایرانی تبار بوده اند و 20 سال نیابت امام را داشته اند. جد ایشان در زمان منصور دوانقی بعنوان منجم دربار حدود سال 150 هجری وارد دربار حکومت اسلامی می شود. نایب چهارم جناب ابوالحسن على بن محمد سیمرى یا سَمُرى است که حدود 4 سال نیابت داشته است. و 6 روز قبل از وفاتش، امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف نامه ای (توقیعی) به او می نویسند و به او خبر از مردنش می دهند و به او می گویند که نیابت ما را به کسی نده چرا که خداوند غیبت تامه ما را خواسته. اگر کسی ادعا کرد که ما را اینگونه که تو روئیت می کنی روئیت می کند، دروغکو است. (اطلاعات بیشتر در این زمینه را در کتاب الاحتجاج طبرسى جلد 2 صفحه 193 ببینید.)

متن توقیع امام در بحارالانوار جلد 51 صفحه 361 حدیث 7 بدین شرح آمده است:
قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُکَتِّبُ قَالَ کُنْتُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ فِی السَّنَةِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا الشَّیْخُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ (1) فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ فَأَجْمِعْ أَمْرَکَ (2) وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ (3) فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَةُ التَّامَّةُ(4) فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بوَصِیُّکَ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ وَ قَضَى فَهَذَا آخِرُ کَلَامٍ سُمِعَ مِنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ
ابو محمد حسن بن أحمد مکیث، روایت کرده وگفت: سالی که شیخ علی بن محمد سمری (قدس الله روحه) از دینا رفت من در شهر سلام بودم، وچند روز قبل از وفات او به محضرش شرفیاب شدم، توقیعی (نامه ای) را از حضرت [صاحب (عج)] ارائه داد، که عبارت آن چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری، خداوند به برادران دینی­ات نسبت به تو اجر وپاداش وصبر عنایت کند، شما شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، کارهایت را سروسامان بده و به هیچکس پس از خودت وصیت نکن که جانشین تو گردد، چرا که غیبت دوم (طولانی) واقع شده است، و تا زمانی که خداوند اجازه ندهد، ظهور صورت نمی گیرد، وآن پس از مدت طولانی و سخت شدن دلها (سنگدلی) و پرشدن زمین از ستم است، برخی از شیعیان وپیروان من ادعا می کنند که مرا دیده اند، آگاه باش که قبل از خروج سفیانی و صیحه­ی [آسمانی] وکسی ادعای مشاهده ودیدن مرا کرد، دروغ گفته است، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم، وی گفت: ما از این توقیع (نامه) نسخه برداری کردیم و از نزد او خارج شدیم، هنگامیکه روز ششم فرا­رسید نزد او باز گشتیم در حالیکه وی لحظات آخر عمر خویش را می گذراند، بدو گفته شد: پس از شما وصی تان کیست؟ گفت: خداوند هدفی دارد وبه آن می رسد واز دنیا رفت، واین آخرین سخنی بود که از او شنیده شد.
نکاتی در رابطه با توقیع حضرت به علی بن محمد سیمری که در 9 شعبان سال 329 ه ق صادر شده است:
با این نکته که امام به او فرمودند که برای خود جانشینی معین نکن درواقع حضرت باب نیابت خاصه را بسته اند. و از این پس کسی به خواست خود به حضرت دسترسی نخواهد داشت. اما برخی از متفکرین شیعه در رابطه با عباراتی که بیانگر شرایط ظهور است (صیحه آسمانی و خروج سفیانی) و اگر کسی قبل از این علامات ادعا کند که من را دیده دروغگو است، به اشتباه افتادند و تشرفاتی را که صورت گرفته است زیر سوال برده اند. اما در طرف مقابل هم برخی که اعتقاد به این تشرفات دارند این توقیع را زیر سوال برده اند. مرحوم مجلسی در جلد 51 بحار در بحث غیبت این شبه را مفصلاً در چهار نکته آشکار کرده اند:
1. اول اینکه در روایات و ادعیه ایام غیبت، ما عبارت هایی را می بینیم که ما از خداوند تقاضا می کنیم که «خدایا امام زمان را به ما نشان بده». مثلاً در دعای عهد داریم: «اللهم ارنی الطلعت الرشیده و القرة الحمیده» یعنی خدایا آن نور بالغه خود و آن پسندیده را به ما نشان بده. در روایات دیگر هم داریم که در این دنیا و بعد از مرگ از خدا می خواهیم که او را ببینیم. اگر چنانچه تشرف امکانپذیر نبود، تقاضا کردن آن هم امر بیهوده ای است.
2. دانشمندان بزرگی از شیعه از قبیل علامه بحر العلوم، سید بن طاووس و مقدس اردبیلی (ره) صراحتاً مدعی تشرف به حضور امام عصر عج شده اند. و چون اینان را آدم های راستگویی می دانیم و همچنین این بزرگان نزد شیعیان هم شناخته شده بودند ما به تشرفات اعتقاد داریم.
3. مشاهده از باب مفاعله است. در این باب استمرار و دوطرفه بودن است. مجادله یعنی دو طرف بطور متقابل با هم جدل کنند. مثلاً وقتی در عربی می گویند شهدتُ یعنی من دیدم. اما وقتی می گویند شاهدتُ یعنی من دیدم، او هم مرا دید. امام در این توقیع می فرمایند اگر کسی بگوید من به خواست خودم امام را دیدم، دروغ گفته است. اما اگر کسی بگوید به اذن امام ایشان را دیدم، این مشکلی ندارد. تشرفات دانشمندان شیعی از این قبیل بوده است.
4. امام این نکته را برای جلوگیری از سوء استفاده هایی که امکان دارد بوجود آید بیان فرمودند یکی از مدعیانی که مدعی مشاهده بوده و بعد از خود فتنه هایی را بپا کرده است بعنوان مثال بررسی می کنیم تا درایت امام بیش از پیش روشن شود:
شیخ احمد احسائی 1142 هـ.ق از دنیا رفته و طلبه ای بوده که در نجف درس می خوانده است. بعلت مشقت هایی که کشیده اختلال حواس داشته و در هر شاخه ای از علم آن زمان چیزی می دانسته و همه آنها را به هم می بافته و عده ای را دور خود جمع می کند. شبه ای که او مطرح می کند این است که امام غائب یارانی دارد، که این بزرگان بخاطر بزرگی و عظمت و جلالشان در نزد خدا در مقامی قرار گرفته اند که یار امام می شوند. اما برخی هستند که آنقدر مقام روحانی دارند (منظورش خودش بود) که بدون اینکه امام زمان آنها را انتخاب کند، آنها بدون خواست حضرت خود به حضور حضرت می رسند. اسم این قضیه را رکن رابع ایمان گذاشت. یعنی اعتقاد به وجود چنین فردی را به سه رکن ایمان(توحید، نبوت و امامت) اضافه کرد و گفت هرکس که چنین اعتقادی نداشته باشد بی ایمان است. یعنی اینکه اگر کسی قدر منِ شیخ احمد را نشناسد و نداند که من چقدر مهم هستم و مقامم عظیم است، ایمان ندارد. و با سوء استفاده از آیات قرآن گفتند که منظور از«قریة ظاهره» در آیه 18 سوره سبا، که بحث آن در آینده خواهد آمد، همین رکن چهارم ایمان است. پیروان او به شیخیه معروف شدند. درواقع بعد از حدود 800 سال این فرد این بابی را که امام اشاره کرده بودند را شروع کرد. بعد ها هم شاگرد او این انحراف را ادامه داد.
غیر از نواب خاص سه گروه دیگر از افراد در رابطه با امام زمان مطرح هستند: وکلا و سفرا، موالیان و نواب عام که بحث راجع به آنان در مطالب بعدی به تفضیل خواهد آمد. اما در اینجا تفاوت های عمده نواب خاص با این سه گروه را بررسی می کنیم:
1. نواب خاص را امام زمان با نامه معرفی می کردند. درواقع نایب خاص امام، منصوب از طرف خود امام است و به انتخاب امام تعیین می شد. در مقابل هیچ مرجعی نائب خاص نمی شود. حتی اگر آن مرجع سید طاووس یا علامه بحرالعلوم باشد. (که این بزرگواران اگر صدای امام را می شنیدند، آن را تشخیص می دادند)
2. این نواب خاص در هر زمان که می خواستند به خدمت حضرت می رسیدند. درواقع می دانستند حضرت در کجا هستند. این علم از محل امام، با این قضیه که عده ای از بزرگواران در زمان غیبت کبری به خدمت امام مشرف می شدند، تفاوت دارد.
3. نواب خاص با اینکه خود اهل فضل و دانش بودند و از دانشمندان شیعی بودند، هیچ نقشی در جوابگویی به سوالات مردم نداشتند. آنها فقط یک پستچی ساده بوده اند. لذا اگر در روایات کلامی از آنها نقل شده است می توان اِطلاق به کلام امام علیه السلام کرد، چرا که آنها هیچ چیز را از خود نمی گفتند. در مقابل الآن مراجع تقلید نظر خود را بیان می کنند. ممکن است درست یا غلط باشد. اما وظیفه مقلد تبعیت از این نظرات در فروع دین است.

سوال: محدوده ولایت فقهای شیعه بر مقلدین تا کجاست؟
جواب: در اول رساله عملیه نوشته شده است که کسی که به سن شرعی می رسد باید در فروع دین تقلید کند. منظور از فروع دین هم نماز، روزه، زکات، خمس، حج و از این باب است. یعنی ولایتی که فقهای شیعه دارند در همین حد فروع دین است. بنا به گفته صاحبان شریعت، در فروع دین، اگر شخص تخصص کافی نداشته باشد، باید برود از عالم آن تقلید کند. در سایر موارد غیر از فروع دین تقلید و تبعیت جایز نیست. در بحث های آینده با استناد به آیه59 سوره نساء، بیان خواهیم کرد که کسی جز معصوم نمی تواند ادعای حکومت اسلامی را بکند. همچنین در مطالب بعدی مفصلاً راجع به بحث مراجع عام با استناد به قرآن خواهیم پرداخت.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت اوّل)

بحث غیبت مهمترین مبحث مهدویت است و بیشترین تعداد حدیث در آن آمده. بعدا از بحث اصالت مهدویت که بحث آن در مطالب قبلی گذشت و بیان نمودیم که همه ادیان در این قضیه اشتراک دارند، غیبت مهمترین بحث می باشد. اصل اعتقاد به غیبت مشترک بین همه مسلمانان است. همه به این نکته اذعان دارند که حجت خدا غایب می شود. اما شیوه ها، چگونگی ها و ریزه کاری آنها با باور شیعی متفاوت است. اما عده ای از دانشمندان اهل سنت هم به این باورها با مقداری تفاوت معتقدند. بعنوان مثال در کتاب منتخب الاثر(از آقای صافی گلپایگانی) 1294 روایت راجع به امام زمان جمع آوری شده و فقط در موضوع غیبت 100 آیه است که بیشترین آیات در یک موضوع است. برای نمونه در سوره بقره در پنج آیه اول مشخصات مومنون را بدین صورت بیان می کند:
بسم الله الرحمن الرحیم
الم «1» ذَلِکَ الْکتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ «2» الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ«3» والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ «4» أُوْلَـئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «5»
به نام خدا که رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش همیشگى. الم «1» در [وحى بودن و حقّانیّت] این کتاب [با عظمت] هیچ شکى نیست ; سراسرش براى پرهیزکارانْ هدایت است.«2» آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزى داده ایم ، انفاق می کنند.«3» و آنان که به آنچه به سوى تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.«4» آنانند که از سوى پروردگارشان بر [راه] هدایت اند و آنانند که رستگارند.«5»

در ذیل این آیات به خصوص آیه سوم، آن چیز هایی که به غیب بیان شده است، منظور امام مهدی عج است.
در تفسیر نور الثقلین 4 مورد حدیث در این باره آمده است:
تفسیر نور الثقلین مجلد:1 من ص 31 ح 11
عن ابى عبدالله علیه السلام فی قول الله عزوجل(هدى للمتقین.. ) قال:من اقر بقیام القائم علیه السلام انه حق.
امام علی فرمودند، متقن کسانی هستند که اقرار می کنند به قیام حضرت ولی عصر و اینکه ایشان حق هستند.
روایت 12 در همان قسمت:
سألت الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام عن قول الله عزوجل: ( الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین الذین یؤمنون بالغیب ) فقال: المتقون شیعة على علیه السلام والغیب هو حجة الغایب، وشاهد ذلک قول الله عزوجل وَیَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم الْمُنتَظِرِینَ (یونس/20) فاخبر عزوجل ان الایة هى الغیب، والغیب هو الحجة وتصدیق ذلک قول الله عزوجل وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً(مومنون/50) یعنى حجة
متقین، شیعیان امیر المومنین هستند و غیب یعنی حجت غایب. و شاهد آن هم این آیه است که: (یونس 20) « مشرکین گفتند چرا آیه ای از طرف او نازل نمی شود؟ خداوند فرمود: غیب مال خدا است، منتظر باشید. من با شما منتظرین هستم.» و خدا در آیه ای دیگر از غیب خبر داده که غیب، حجت خداست. شاهد بر این قول این آیه است: (مومنون 50) «ما قرار داریم مریم و فرزندش را آیت.» یعنی حجت.
پس منظور از غیب حجت خداست. البته این نکته جای تامل دارد که این کار کنار هم گذاشتن آیات و استنتاج از آنها کار ما نیست و کار معصوم است و ما باید فقط آنها را یاد بگیریم و استفاده کنیم.

در کتب اهل سنت، بعنوان نمونه «سَلمی مَقدِسى شافعى» درکتابش«عِقْدُ الدُّرَر فی اَخبار المهدی المنتظر»، حدود 300 صفحه راجع به امام زمان نوشته شده است. دو روایت هم در همین زمینه از اباعبدالله علیه السلام آورده که او فکر کرده امام حسین است. درحالی که اگر اباعبدالله الحسین در روایات ذکر نشده باشد، منظور امام صادق علیه السلام است.
نمونه دیگر در کتاب «البرهان فی علامات المهدی آخر الزمان» از «حسام الدین متقی هندی» روایت در خصوص غیبت امام زمان آمده و همچنین در کتاب «العرف الوردی فی اخبار المهدی» از جلال الدین سیوطی این روایات را آورده اند. البته در اینجا روایت را از کتاب الغیبه شیخ طوسی بیان می کنیم، ولی آدرس آن را از کتب اهل سنت در ذیل آن آورده شده است.
الغیبة- الشیخ الطوسی ص 161... سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن لصاحب هذا الامر غیبتین إحداهما تطول حتى یقول بعضهم: مات، ویقول بعضهم: قتل، ویقول بعضهم: ذهب، حتى لا یبقى على أمره من أصحابه إلا نفر یسیر لا یطلع على موضعه أحد من ولده ولا غیره إلا المولى الذی یلی أمره (عنه إثبات الهداة: 3 / 500 ح 280 وفی البحار: 52 / 152 ح 5 عنه وعن غیبة النعمانی: 171 ح 5 فی منتخب الاثر: 253 ح 9 عن البرهان للمتقی الهندی: 171 ح 4 )

از امام صادق ع بیان شد که صاحب این امر دو غیبت دارد، یکی از آنها طول می کشد تا اینکه برخی می گویند او مرد، برخی می گویند کشته شد، برخی می گویند رفت، آنقدر این طول می کشد که افراد دوستار او(اصحابش) پراکنده می شوند. هیچ کس نمی داند او کجاست، حتی حتی فرزندانش و غیر فرزندانش هم نمی دانند که کجاست. فقط یک عده کمی که نوکران او هستند می دانند.
همچنین این روایت از قول امام حسین علیه السلام هم بدین گونه نقل شده است:
کلمات الإمام الحسین (ع)- الشیخ الشریفی ص 660: عن أبی عبد الله الحسین بن علی علیهما السلام أنه قال: ( لصاحب هذا الأمر - یعنی المهدى علیه السلام - غیبتان، إحداهما تطول حتى یقول بعضهم: مات، وبعضهم: قتل، و بعضهم: ذهب. ولا یطلع على موضعه أحد من ولى ولا غیره، إلا المولى الذى یلى أمره ). (عقد الدرر: 134. 2 - عقد الدرر: 171)
امام حسین علیه السلام: برای صاحب این امر-یعنی مهدی علیه السلام- دو غیبت است، یکی از آنها طول می کشد تا اینکه برخی می گویند او مرد، برخی می گویند کشته شد، برخی می گویند رفت. از دوستان و غیر دوستانش هم هیچ کس نمی داند او کجاست، غیر از یک عده کمی که نوکران او هستند.
در کتب شیعه مفصل روایت داریم. بعنوان نمونه در کتاب بحارالأنوار ج 51 ص 52 باب 5:
الآیات المؤولة بقیام القائم عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ قَالَ مَنْ أَقَرَّ بِقِیَامِ الْقَائِمِ ع أَنَّهُ حَقٌّ
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه از قرآن می فرمایند: هرکس که به قیام قائم علیه السلام اقرار داشته باشد، حق است.
بحارالأنوار ج 51 ص 52 باب 5- الآیات المؤولة بقیام القائم 29- ک، [إکمال الدین‏]
... قَالَ سَأَلْتُ الصَّادِقَ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الم ذلِکَ الْکتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ فَقَالَ الْمُتَّقُونَ شِیعَةُ عَلِیٍّ ع وَ أَمَّا الْغَیْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغَائِبُ وَ شَاهِدُ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِآیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ
از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه سوال شد، امام صادق فرمودند: متقین شیعیان علی ع هستند. و غیب هم حجت غایب است و شاهد آن هم آیه 20 سوره یونس است که توضیح آن قبلاً آمد.
بحارالأنوارج 52 ص143 باب22- فضل انتظار الفرج و مدح الشی60-
نص، [کفایة الأثر] بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ فِی بَابِ النَّصِّ عَلَى الِاثْنَیْ عَشَرَ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ یَغِیبُ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ لَا یُسَمَّى حَتَّى یُظْهِرَهُ اللَّهُ فَإِذَا عَجَّلَ اللَّهُ خُرُوجَهُ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ثُمَّ قَالَ ص طُوبَى لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ طُوبَى لِلْمُقِیمِینَ عَلَى مَحَجَّتِهِمْ أُولَئِکَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کتَابِهِ فَقَالَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ قَالَ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
از جابر انصاری از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: غایب می شود از نزد آنها حجت خدا. نام برده نمی شود از او تا اینکه خداوند او را خارج کند. وقتی خداوند این خروج را به جلو انداخت، او زمین را پر می کند از عدل و داد همانگونه که پر شده بود از ظلم و ستم. سپس فرمودند: خوشا به حال آنان که در این دوران غیبت صبر می کنند، خوشا بحال آنانی که در سایه محبت و لطف او زندگی می کنند. اینان همان کسانی هستند که خداون راجع به اینها این آیه را کتابش فرمود: «کسانی که به غیب ایمان دارند»، وگفت «آنان از حزب خدا هستند و حزب خدا رستگار است.»
پس ما در این قسمت مساله غیبت را از نظر آیات قرآن بیان کردیم. و نشان دادیم که مساله غیبت در قرآن آمده است.