غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت پنجم)

حکمت های غیبت حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) (قسمت اول)
نکته اول: علت اصلی پوشیده است.
در رابطه با علت و حکمت اصلی غیبت امام ما چیزی نمی دانیم. حکمت،اصلی آن از ما پوشیـده است. به ما نگفته اند و تاحضرت ظهور نکند روشن نخواهد شد که غیبت برای چه صورت گرفته. همانطور که علت را نمی دانیم، به تبع آن رمز ظهور حضرت را هم نمی دانیم و نمی دانیم که چگونه تقدیر می شود. غیر از خدا حتی خود حضرت هم از زمان آن مطلع نیستند. ما اعتقاد داریم که این امر یک امر حکیمانه است، اما علت اصلی پوشیده است. هرچیز دیکر که می گوییم، از قبیل خطر جانی امام زمان و یا بی لیاقتی مردم، از سایر حکمت ها و فواید غیبت است.
در این زمینه به روایتی از بحار الانوار جلد 52، صفحه 92، باب 20 عله الغیبه و کیفیه انتفاع، حدیث 7 که به نقل از کتاب احتجاج -که توقیع های حضرت در آن ثبت است- آمده است، توجه کنید:
الْکُلَیْنِیُّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ أَنَّهُ وَرَدَ عَلَیْهِ مِنَ النَّاحِیَةِ الْمُقَدَّسَةِ عَلَى یَدِ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَیْبَةِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِی إِلَّا وَقَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ لِطَاغِیَةِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لَا بَیْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی وَ أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالِانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَیَّبَهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَابُ وَ إِنِّی لَأَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ فَأَغْلِقُوا أَبْوَابَ السُّؤَالِ عَمَّا لَا یَعْنِیکُمْ وَ لَا تَتَکَلَّفُوا عَلَى مَا قَدْ کُفِیتُمْ وَ أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُمْ وَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِسْحَاقَ بْنَ یَعْقُوبَ وَ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏
علت وقوع علت را می توانید از این آیه درس بگیرید: ای کسانی که ایمان آورده اید، نپرسید از چیزهایی که اگر بدانید برای شما خوشایند نیست. براستی که هیچ یک از پدران من نبوده مگر اینکه بر گردنش بیعت پادشاه ستمگر زمانش بوده و من هنگامی که خارج شوم، بیعت هیچ کدام از پادشاهاهن بر گردنم نیست و طریقه منتفع شدن از امام عصردر دوران غیبت مانند استفاده از خورشید است هنگامی که ابرها آنها را پوشانده است و من امان هستم برای اهل زمین همانگونه که ستاره گان امان اهل آسمان هستند. از آنچه مربوط به شما نیست سوال نکنید و به گردن نگیرید سختی آن چیز هایی را که دیگران برای شما به گردن گرفته اند. بجای این حرف ها هم برای گشایش فرج بسیار دعا کنید. در این دعا کردن بسیار، برای شما هم گشایشی رخ خواهد داد و سلام بر تو ای اسحاق بن یعقوب.

در روایت درگیری در بحار الأنوار - العلامة المجلسی جلد 25صفحه 91 حدیث 2 اینگونه آمده است:
سمعت الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام یقول: إن لصاحب هذا الامر غیبة لابد منها یرتاب فیها کل مبطل، فقلت له: ولم جعلت فداک ؟ قال: لامر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم
از امام صادق شنیده شد که فرمودند یک غیبتی برای امام است که چاره ای نیست و انسانهای مبطل به شک می افتند. گفتم چرا جانم فدایت؟ فرمودند: بخاطر علتی که به ما اهل بیت اجازه داده نشده است که آن را برایتان آشکار کنیم.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت چهارم)

نایبان عام حضرت (مراجع تقلید)
تفاوت های نواب عام و خاص در جلسات قبلی مطرح شد. در اینجا توضیحات بیشتری در رابطه با نواب عام و یا مراجع تقلید را بیان می کنیم. در کتاب وسائل‏الشیعة ج: 27 ص: 131 – ح 33401 حدیثی آمده است که در آن شرایط مراجع را بیان کرده اند. این حدیث از احتجاج طبرسی از امام عسکری علیه السلام از قول امام صادق علیه السلام نقل شده است. فردی از امام صادق علیه السلام پرسید: چه فرقی بین یهودیان و مسلمانان است؟ یهودیان پیرو کتاب موسی و علمای خود بودند، شیعیان هم همینطورند.
حضرت می فرمایند شباهت در تقلید همین است، اما تفاوت این است که یهودیان یقین داشتند که علمای یهودی دروغ می گویند و حرف حضرت موسی علیه السلام را نمی زنند و آن را هرگونه که می خواهند تغییر می دهند، اما علمای شیعه راستگویند و لذا شیعیان در تقلیدشان خطایی صورت نمی دهند، امام در ادامه می فرمایند:
فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ وَ ذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا بَعْضَ فُقَهَاءِ الشِّیعَةِ لَا کُلَّهُمْ فَإِنَّ مَنْ رَکِبَ مِنَ الْقَبَائِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاکِبَ عُلَمَاءِ الْعَامَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنْهُمْ عَنَّا شَیْئاً
آن کسانی که از فقهای شیعه هستند، مواظب نفس خود هستند. وجه همت آنها حفظ دین است و نه چیز های دیگر. بدنبال جاه و مقام نیستند. با هوای نفس مخالفت می کنند. مطیع امر امام حی و ائمه دیگر هستند. اگر این چهار خصوصیت در کسی جمع شد، بر عامه مردم که فقیه نیستند واجب است که از او تقلید کنند. این خصوصیاتی که گفتیم بجز در برخی از فقهای شیعه جمع نیست. نه اینکه در همه ی فقهایی که خود را مرجع می دانند. آن عالم و فقیهی که در علوم دین و فقاهت خود به دنبال خطا های عالمان سنی است را نپذیرید. احادیثی را هم که از ما گفت نپذیرید. (یعنی خالصاً باید شیعی باشند.)
برای اثبات وجود نواب عام از آیه 18 در سوره سبا کمک می گیریم. در این آیه خداوند متعال می فرمایند:
وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا آمِنِینَ
ترجمه آیه: و میان آنها و شهرهایى که در آن ها برکت نهادیم ، آبادى هاى به هم پیوسته و نمایان قرار دادیم، و سیر و سفر را در [میان] آنان متناسب و به اندازه مقرّر داشتیم، [و گفتیم] شب ها و روزها با امنیت در آنها مسافرت کنید.
اگر در معنی آیه تفکر کنیم، می یابیم که: خداوند می فرمایند: «ما قرار دادیم (خدا) بین این گروه (هُم) و گروه 2 (قری مبارکه) گروه 3 (قری ظاهره) را. و تقدیر کردیم در بین این مسیر بین گروه یک و دو حرکت کنید، شب بروید و روز بروید در امن و امان هستید. برای روشن شدن هریک از این گروه ها، به مطالعه در روایات ذیل این آیه می پردازیم:

وسائل‏الشیعة ج: 27 صفحه: 152 ‏حدیث 33462:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لِلْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ نَحْنُ الْقُرَى الَّتِی بَارَکَ اللَّهُ فِیهَا وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَنْ أَقَرَّ بِفَضْلِنَا حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ أَنْ یَأْتُونَا فَقَالَ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها ظاهِرَةً وَ الْقُرَى الظَّاهِرَةُ الرُّسُلُ وَ النَّقَلَةُ عَنَّا إِلَى شِیعَتِنَا وَ (فُقَهَاءُ) شِیعَتِنَا إِلَى شِیعَتِنَا وَ قَوْلُهُ تعالی: «وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْر» َ فَالسَّیْرُ مَثَلٌ لِلْعِلْمِ یَسِیرُ بِهِ لَیَالِیَ وَ أَیَّاماً مَثَلًا لِمَا یَسِیرُ بِهِ مِنَ الْعِلْمِ فِی اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ عَنَّا إِلَیْهِمْ فِی الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ الْفَرَائِضِ آمِنِینَ فِیهَا إِذَا أَخَذُوا (عَنْ مَعْدِنِهَا)
از امام باقر ع در حدیثی به حسن بصری (که صوفی مسلک بوده) فرمودند: آن قرای مبارکه ما آل محمد صل الله علیه و آله هستیم، و این آیه خطاب به کسانی است که اقرار دارند به فضیلت ما و در این آیه امر کرده که بیایند پیش ما و گفته است: قراردادیم بین آنها و بین آن قریه هایی که مبارک داشتیم، قری ظاهره را. و آن قری ظاهره، فرستادگان و راویان روایات معصومین برای شیعیان ما هستند و فقیهانی که از شیعیان ما هستند و برای شیعیان ما علوم را بیان (نقل) می کنند. و فرموده خداوند: طی کنید این مسیر را، آن طی کردن مسیر، طلب علم است در شب و روز. علم چیزی است که شما می توانید شبانه روز به دنبال آن باشید. از حلال و حرام و واجبات دین و شیعیان ما اگر علوم را از مخزنش (که اهل بیت هستند) بگیرند، در امن هستند.
در روایت دیگری در کتاب وسائل‏الشیعة جلد: 27 صفحه: 152 ‏حدیث 33463 و همچنین در کتاب شریف بحارالأنوار جلد: 51 صفحه: 344 باب 16، این حدیث آمده است:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الْهَمْدَانِیِّ قَالَ کَتَبْتُ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ ع إِنَّ أَهْلَ بَیْتِی یُقَرِّعُونِی بِالْحَدِیثِ الَّذِی رُوِیَ عَنْ آبَائِکَ ع أَنَّهُمْ قَالُوا خُدَّامُنَا وَ قُوَّامُنَا شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ فَکَتَبَ وَیْحَکُمْ مَا تَقْرَءُونَ مَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً فَنَحْنُ وَ اللَّهِ الْقُرَى الَّتِی بَارَکَ فِیهَا وَ أَنْتُمُ الْقُرَى الظَّاهِرَةُ آمِنِینَ‏
محمدبن صالح همدانی که از شیعیان صاحب الزمان بوده، می گوید من نامه ای نوشتم به صاحب الزمان: خانواده من که می دانند من از دوستاران شما هستم، حدیثی را برای من می گویند: خدمتگزاران و دوستان اهل بیت بدترین خلق خدایند. حضرت جواب کتبی دادند: وای بحال شما. نخواندید این آیه قرآن را؟ (آیه 18 آیه سبا) وجعلنا من بینهم.... که خداوند قرای ظاهره ای قرار داده بین مردم (هم: گروه1) و قرای مبارکه. به خدا سوگند که ما قرای مبارکه ما هستیم و شما (عالم دین) که ایمان آورده اید شیعه امیرالمومنین و خیر بندگان هستید، قرای ظاهره اید.
ممکن است کسی بگوید که از چرا برای اشاره به گروهی خداوند به شهر اشاره کرده است و آیا چنین سابقه ای قبلاً بوده و یا منحصر به این موضوع است؟ در داستان حسن بصری گفته بوده منظور از این آیه مبارک و قریه ظاهره مکه و مدینه است در بحارالأنوار ج: 24 ص: 235 ح 4 می خوانیم:
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ دَخَلَ الْحَسَنُ الْبَصْرِیُّ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَقَالَ لَهُ یَا أَخَا أَهْلِ الْبَصْرَةِ بَلَغَنِی أَنَّکَ فَسَّرْتَ آیَةً مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَلَى غَیْرِ مَا أُنْزِلَتْ فَإِنْ کُنْتَ فَعَلْتَ فَقَدْ هَلَکْتَ وَ اسْتَهْلَکْتَ قَالَ وَ مَا هِیَ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ وَیْحَکَ کَیْفَ یَجْعَلُ اللَّهُ لِقَوْمٍ أَمَاناً وَ مَتَاعُهُمْ یُسْرَقُ بِمَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ رُبَّمَا أُخِذَ عَبْدٌ أَوْ قُتِلَ وَ فَاتَتْ نَفْسُهُ ثُمَّ مَکَثَ مَلِیّاً ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ نَحْنُ الْقُرَى الَّتِی بَارَکَ اللَّهُ فِیهَا. قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَوْجَدْتَ [أَوْجِدْنِی‏] هَذَا فِی کِتَابِ اللَّهِ إِنَّ الْقُرَى رِجَالٌ؟ قَالَ نَعَمْ قَوْلُ اللَّهِ «وَ جَلَّ وَ کَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُکْراً» (طلاق 8) فَمَنِ الْعَاتِی عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الْحِیطَانُ وَ الْبُیُوتُ أَمِ الرِّجَالُ؟ فَقَالَ الرِّجَالُ ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی قَالَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سُورَةِ یُوسُفَ عَلَیْهِ السَّلَامُ «وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیها وَ الْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنا فِیها» (یوسف ع 82) لِمَنْ أَمَرُوهُ أَنْ یَسْأَلَ الْقَرْیَةَ وَ الْعِیرَ أَمِ الرِّجَالَ؟ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْقُرَى الظَّاهِرَةِ قَالَ هُمْ شِیعَتُنَا یَعْنِی الْعُلَمَاءَ مِنْهُمْ
از عبدلله بن سنان از امام صادق علیه السلام: روزی حسن بصری بر پدرم امام باقرعلیه السلام وارد شد. امام فرمودند ای برادر اهل بصره به من گفته اند که تو آیه ای را تفسیر کردی بغیر از آنچه خداوند گفته است. اگر این کار را کرده باشی، تو هلاک کردی دیگران را و خودت هم هلاک شدی، گفت کدام آیه جانم فدایت؟ امام گفتند این آیه -18 سبا- (او گفته بود که منظور از این قرای ظاهره و مبارکه، مکه و مدینه هستند) چگونه خداوند کسی را در امن قرار می دهد در حالی که در این مسیر(مکه و مدینه) می بینیم دزدی می شود و عده ای را می کشند. حضرت مکث می کنند و با دست به سینه خود اشاره می کنند و می گویند ما آن قری ظاهره هستیم که خدا به آن برکت داده. او می پرسد فدایتان شوم، آیا در جای دیگری هم در قرآن اشاره شده است که منظور از شهر مردم هستند؟ امام فرمودند بله: در سوره طلاق آیه 8: و چه بسیار [مردم] دیارى که از امر خدا و رسولانش سرپیچیدند (و کافر شدند) ما هم آنان را به حساب سخت مؤاخذه کردیم و به عذاب بسیار شدید معذّب ساختیم‏(عذاب نُکر). چه کسی از امر خدا سربر گرداند؟ خانه های شهر؟ حیوانات؟ و یا مردم؟ او می گوید مردم. فدایت شوم بیشتر بگو، امام فرمودند در سوره یوسف آیه82: (وقتی برادران حضرت یوسف پیش پدرشان می رسند و داستان گرفتار شدن بنیامین را نقل می کنند، می گویند:) اگر باور نداری از شهر مصر بپرس. اگرحضرت یعقوب می خواست بپرسد از در و دیوار شهر باید می پرسید؟ یا از حیوانات کاروان؟ ویا مردم شهر؟حسن بصری گفت از قری ظاهره بگو، امام فرمودند: فرمود آن شیعیان ما یعنی علمای آنها هستند.
ابو حنیفه که مدعی تفسیر قرآن و ریاست علمی بوده، تفسیری را از جانب خود کرده بود و بعد که به مشکل برخورد به امام صادق ع مراجعه کرد: ادامه ماجرا را از بحارالأنوار جلد 24 صفحه: 236 حدیث 5 دنبال می کنیم:
[المناقب لابن شهرآشوب‏] دَخَلَ أَبُو حَنِیفَةَ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فَسَأَلَهُ ع عَنْ أَشْیَاءَ لَمْ یَعْرِفِ الْجَوَابَ عَنْهَا فَکَانَ فِیمَا سَأَلَهُ أَنْ قَالَ لَهُ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ أَیُّ مَوْضِعٍ هُوَ قَالَ هُوَ مَا بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ فَقَالَ ع نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَسِیرُونَ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ لَا تَأْمَنُونَ عَلَى دِمَائِکُمْ مِنَ الْقَتْلِ وَ عَلَى أَمْوَالِکُمْ مِنَ السَّرَقِ ثُمَّ قَالَ وَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً أَیُّ مَوْضِعٍ هُوَ قَالَ ذَاکَ بَیْتُ اللَّهِ الْحَرَامُ فَقَالَ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ وَ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ دَخَلَاهُ فَلَمْ یَأْمَنَا الْقَتْلَ قَالَ فَأَعْفِنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَسِیرُونَ بَیْنَ مَکَّةَ وَ الْمَدِینَةِ لَا تَأْمَنُونَ عَلَى دِمَائِکُمْ مِنَ الْقَتْلِ وَ عَلَى أَمْوَالِکُمْ مِنَ السَّرَقِ ثُمَّ قَالَ وَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِهِ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً أَیُّ مَوْضِعٍ هُوَ قَالَ ذَاکَ بَیْتُ اللَّهِ الْحَرَامُ فَقَالَ نَشَدْتُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ وَ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ دَخَلَاهُ فَلَمْ یَأْمَنَا الْقَتْلَ قَالَ فَأَعْفِنِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ
حضرت از او پرسیدند: این کجاست که خدا امر کرده شبانه روز در آن حرکت کنید ودر امان باشید؟ ابوحنیفه می گوید مکه و مدینه است. امام می گویند ای کسانی که می شنوید، آیا نشده که در بین مکه و مدینه حرکت کنید و از جان و مالتان در بیم نداشته باشید؟ امام پرسیدند: آن جایی که امن است (مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً) کجاست که در این آیه آمده؟ ابو حنیفه گفت بیت االه الحرام. امام فرمودند قسمتان می دهم، شما می دانید که این دو نفر(عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ وَ سَعِیدَ بْنَ جُبَیْرٍ) وارد شدند به مسجد الحرام اما امان نماندند از کشته شدن؟ ابو حنیفه می گوید ای پسر رسول خدا مرا ببخش.
(توضیح: بعد از حکومت یزید عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ ظاهراً قیام می کند و می آید منطقه ای را می گیرد و حکومت می کند، بعد او را می گیرند، او به مسجد الحرام می رود و او را در آنجا می گیرند و مثله می کنند.)
در روایت دیگری در بحارالأنوار جلد: 24 صفحه: 236 حدیث 6 این حدیث آمده است:
[الکافی‏] الْعِدَّةُ عَنِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ یَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِیهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَکَذَا یَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَلَغَنِی أَنَّکَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ قَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَإِنْ کُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُکَ قَالَ قَتَادَةُ سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ فَقَالَ قَتَادَةُ ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یُرِیدُ هَذَا الْبَیْتَ کَانَ آمِناً حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ ذَلِکَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَیْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ کِرَاءٍ حَلَالٍ یَرُومُ هَذَا الْبَیْتَ عَارِفٌ بِحَقِّنَا یَهْوَانَا قَلْبُهُ کَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ لَمْ یَعْنِ الْبَیْتَ فَیَقُولَ إِلَیْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِیمَ ع الَّتِی مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حُجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا یَا قَتَادَةُ فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ کَانَ آمِناً قَالَ قَتَادَةُ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ وَ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَکَذَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَیْحَکَ یَا قَتَادَةُ إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه تَعَالَى وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرىً ظاهِرَةً فَنَحْنُ وَ اللَّهِ الْقُرَى الَّتِی بَارَکَ فِیهَا وَ أَنْتُمُ الْقُرَى الظَّاهِرَةُ
پس با استاد به این آیه و احادیث ذیل آن، می توانیم نتیجه بگیریم که بحث علمای دین و مراجع تقلید به صراحت در قرآن ذکر شده است و براستی که عامه شیعیانی که خود عالم دین نیستند، باید با خیال راحت و آسوده به این علما مراجعه کنند واز آنها علم را طلب کنند.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت چهارم)

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت سوّم)

وکلای امام زمان علیه السلام
امام زمان علیه سلام از زمان تولد تحت پیگرد دستگاه حکومت بودند. همه به دنبال حضرت بودند تا ایشان را پیدا کرده و به شهادت برسانند. لذا وکلای ایشان هم در خطر بودند، چراکه حکومت می خواست از طریق آنها به امام علیه السلام دسترسی پیدا کند و به هدف شوم خود برسد. و این امر باعث می شد تا وکلا هم نتوانند به راحتی به وظیفه خود عمل کنند. از طرفی در آن زمان جامعه شیعه خیلی گسترش پیدا کرده بود، شیعیان در ایران قدیم، شمال آفریقا، آذربایجان و قسمتی از اروپای شرقی گسترش پیدا کرده بودند، لذا نواب خاص امکان سرویس دهی به شعیان آن نقاط را نداشتند. از این رو آنها با نظر حضرت افرادی را بعنوان سفیر و یا وکیل انتخاب می کردند. عده ای از این سفرا و وکلا در زمان امام هادی و عسکری علیهما سلام هم این کار را می کردند.
نام برخی از این وکلا در تاریخ ثبت شده. برای مطالعه در این زمینه می توانید به کتاب شریف بحارالانوار جلد 50 صفحه 220 و همچنین کتاب اعلام الوری باعلام الهدی صفحه 454 مراجعه کنید. نام چند تن از این وکلا عبارت است از: من الوكلاء ببغداد العمري و ابنه و حاجز و البلالي و العطار و من أهل الكوفة العاصمي و من أهل الأهواز محمد بن إبراهيم بن مهزيار و من أهل قم أحمد بن إسحاق. این وکلا نوعاً از افراد مورد وثوق و اعتبار مردم در دیار خود بوده اند.

مواليان امام زمان علیه السلام
موالیان، کنیزان و نوکران خاص امام عصر هستند که همیشه همراه ایشان هستند و اوامر آن حضرت را اجرا می کنند. اینها حدود 40 نفر هستند که به انتخاب حضرت به این افتخار نائل می شوند. شاید بسیاری از تشرفات و دستگیری هایی که نقل شده است، بواسطه موالیان ایشان صورت گرفته باشد و نه خود حضرت. درواقع موالیان آن حضرت به دستور حضرت ظاهر شده اند و نه خود آن حضرت. برخی از داستانهایی که در باره اینان نقل شده است بدین شرح است:
علی بن مهزیار40 سفر به حج می رود تا امام زمان را ببیند. در آخرین سفر حجی که او به خدمت حضرت تشرف پیدا می کند، در آخرین طواف متوجه می شود که فردی پشت سر او حاضر شده و از او سوال می کند که تو چه می خواهی؟ جواب می دهد به دنبال آن امامی هستم که از ما پوشیده است(الامام المحجوب عن العالم). او می گوید آن امام بزرگ در حجاب نیست و در پرده غیبت نیست، بلکه شما بواسطه اعمال سوئی که انجام می دهید در حجاب هستید (و ما هو مستور عنکم و لکن حجبه سوء اعمالکم). بعد هم علی بن مهزیار را به خدمت حضرت می برد.

همچنین در داستان ابولحسن ضراب اصفهانی ایشان با خانمی برخورد می کنند که یا خودش از موالیان بوده و یا با آنها در ارتباط بوده و صلواتی را به ایشان می آموزد که در مفاتیح الجنان در اعمال روز جمعه آمده و صلواتی است که اگر کسی می خواهد به امام زمان درود و سلام بفرستد، باید آن را بخواند.

آقا سید ابوالحسن اصفهانی مرجع بزرگ شیعیان در عراق بودند. ایشان در اتاقشان می نشستند و مردم از دهریز (راهرو) وارد می شدند وایشان به پاسخگویی سوالات ایشان می پرداختند. آقا سید ابوالحسن اصفهانی بواسطه شیخ محمد کوفی (که از موالیان حضرت بوده) نامه ای دریافت می کند. متن نامه این بوده که ای آقا سید ابوالحسن اصفهانی بجای نشستن در اتاق در دهریز خانه بنشین تا دسترسی به تو آسان تر باشد. آنها را یاری کن، ما تو را یاری می کنیم.

مرحوم سیدبن طاووس که از علمای بنام شیعه هستند، بطوریکه نقل شدن حدیث از طرف ایشان به نشانه سندیت آن است. ایشان بواسطه ملاقات های زیاد، تون صدای حضرت را می شناختند. سید نقل می کند که کسی از شیعیان خیلی دلش می خواسته که از موالیان حضرت باشد. حضرت پیغام می دهند که صبر کن الآن زود است و هنوز وقت این موضوع نرسیده است. پس موالی حضرت بودن کار ساده ای نیست و افتخارش نصیب هرکسی نمی شود.
در کتاب «بحارالأنوار ج52 ص152 باب 23 - من ادعى الرؤية في الغيبة القائم ح 5» و همچنین در «عنه إثبات الهداة : 3 / 500 ح 280» و همچنین در «غيبة النعماني : 171 ح 5» و در کتاب «منتخب الاثر : 253 ح 9» و در «البرهان للمتقي الهندي : 171 ح 4» این روایت آمده است:
... عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى يَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ يَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَا يَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ يَسِيرٌ لَا يَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَيْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَى الَّذِي يَلِي أَمْرَهُ.
مفضل بن عمر که از صحابی بزرگ امام صادق علیه السلام بوده است، می گوید: شنیدم از امام صادق علیه السلام که: براستی که برای صاحب این امر (دین) دو غیبت است، یکی از آنها طولانی می شود تا اینکه عده ای می گویند مرد، برخی می گویند کشته شد و برخی می گویند رفت و بطوری که هیچ کس در ولایت او باقی نمی ماند. هیچ کس جای او را نمی داند، نه فرزندانش و نه دیگران، مگر نوکرانی که اوامر او را اطاعت می کنند.
یک نکته در ارتباط با این روایت: در دعای الهم عرفنی نفسک و ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف حجتک... که در آخر مفاتیح و الجنان آمده به این نکته در قالب «ظَللتُ عَن نفسی» اشاره شده است. در آخر این دعا آمده که خدایا مرا آنچنان کن که دوران غیبت بر باور من بر آن امام تاثیری نداشته باشد.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت دوّم)

مدعیان مهدویت:
عده ای بودند که این اعتقاد شیعه به غیبت امام زمان را فهمیدند و متوجه اهمیت آن در نزد شیعیان شدند و از این اعتقاد سوء استفاده کردند. اینان کسانی بودند که می دانستند که امامی غایب شده است و با استفاده از این اعتقاد مدعی شدند که آن امام غایب هستند. برای مثال می توان به این موارد اشاره کرد:
محمد جنپوری در هندوستان یکی از این دسته افراد است. او چون روایات راجع به امام زمان را می دانست، 313 نفر را جمع کرد و با کشتی به عربستان سعودی رفته در مکه در مسجد الحرام ادعای امام زمانی کرد. حکومت هم او را گرفت و از بین برد و یارانش هم متواری شدند.
فرد دیگر غلام احمد قادیانی بود که در پاکستان جاسوس و کارگزار سفارت انگلیس بود. او هم ادعای مهدویت کرد و جاسوسی هایی کرد و جنگ هایی را به این اسم کرد و همه این جریانات به ضرر دین بود و هنوز هم عده ای در پاکستان از فرقه قادیانی هستند که پیروان فکری اویند.
محمد مهدی سودانی هم در شمال آفریقا مدعی مهدویت شد و پیروانی پیدا کرد و جنگ راه انداختند، مناطقی را هم گرفتند، اما نهایتاً قلع و قمع شدند.
از معاصرین غیبت کبری، کسی بنام محمد بن علی شلمقانی بود که وکیل امام در شهر قم بود و به سوء استفاده به مقامش افتاد و حضرت در نامه ای به حسین روح نوبختی اعلام برائت از او کردند و مدعیات او را باطل اعلام کردند.
حسین بن منصور حلاج هم که از عرفا بوده مدعی مهدویت شد و بعد از آن مدعی ربوبیت شد و سرانجام به دار مجازات آویخته شد.
علی محمد شیرازی که در سال 1265 ه ق اعدام شد، او هم مدعی مهدویت شد و یک زمینه فکری پیش آورد که هنوز انحرافاتی که او ایجاد کرد پا برجاست و چندین هزار نفر بر سر این اعتقادات در گمراهی هستند. شاید از لحاظ فکری خطرناک ترین گروهی که بر ضد اسلام و شیعه فعالیت می کنند طرفداران او باشند که در ابتدا به بابیه و سپس به بهائیه معروف شدند.
اگر در تاریخ قبل و بعد از عاشورا هم مراجعه کنیم، بعد از واقعه عاشورا به اسم مختار ثقفی بر می خوریم. او کسی بوده که در زمان امام حسین علیه السلام برعلیه یزید فعال بوده، حکومت هم او را دستگیر می کند، بصورتی که در زمان واقعه عاشورا در زندان بوده است و بعد آزاد می شود و به ظاهر برای خونخواهی امام علیه السلام قیام می کند. امام سجاد علیه السلام به او اجازه جهاد نمی دهند. او ناچار به نزد عموی امام «محمد حنفیه»، می رود و از او اجازه می گیرد و یک نامه جعلی از طرف او می نویسد و پیش سران قبیله ها می رود و می گوید که نماینده اوست. سپس مختار محمد حنفیه را بدون اطلاع خود او بعنوان مهدی به مردم معرفی می کند و از جانب او مردم را جلب می کند. مختار به محمد حنفیه گفته بود که چون تو پیرترین و با تجربه ترین از اصحاب هستی، می توانی رهبر باشی و زعامت امت را بر عهده بگیر. محمد حنفیه با او مخالفت می کند، و حتی به او می گوید امام من علی بن حسین علیه السلام است و هرچه که او بگوید انجام می دهم. از این اصرار مختار بر معرفی محمد حنفیه بعنوان مهدی، این نتیجه را می گیریم که تابعین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مهدی را می شناختند و احادیث او را شنیده بودند. بعد از مختار کیسان که غلام مختار بوده، اعلام می کند که محمد حنفیه غیبت کرده وداستان غیبت را از آنجا شروع می کند. هنوز هم عده ای بعنوان پیروان او هستند، که شیعیان سه امامی و یا «کیسانیه» نام دارند و امام چهارم آنها در غیبت است.
نکته دیگری که می توان به آن اشاره کرد این است که در دوران خلافت عباسی، چون آنان متوجه شده بودند که چطور می شود از اسم مهدی استفاده کرد، خیلی از فرزندانشان را مهدی و منتظر می نامیدند تا مردم را فریب دهند.

نتیجه ی طرح این بحث:
اول آنکه: تابعین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می دانستند که امام مهدی علیه السلام کیست و اهداف او چیست و جزئیات را شنیده بودند.
دوم اینکه: همین که عده ای ادعای مهدویت می کنند، نشانگر این است که این مساله یک واقعیت تاریخی است. وگرنه کسی در پی سوء استفاده از آن نبود. شاید برای بهتر روشن شدن مطلب گفتن این مثال خالی از لطف نباشد که، وقتی کسی می خواهد اسکناسی را جعل کند، اسکناس های اصلی و موجود را جعل می کند و اسکناسی که اصلاً وجود خارجی نداشته باشد را جعل نمی کند.

نواب خاص امام زمان علیه السلام:
امام زمان علیه السلام در سال 255 به دنیا آمدند و در سال 260 غیبت صغری شروع شد. در سال 329 هجری قمری، غیبت صغری تمام شد و غیبت کبری شروع شد و تا امروز که سال 1427 ه.ق. هست این غیبت 1098 سال به طول انجامیده. در زمان غیبت صغری امام علیه السلام 4 نایب خاص داشتند. وظیفه این افراد رسیدگی به امور شیعیان بر طبق نظر امام بود. اولین ایشان جناب ابو عمرو عثمان بن سعید عمروى بود که 5 سال نیابت داشته اند. ایشان وکیل امام هادی و امام عسکری هم بودند. نایب بعدی فرزند ایشان ابو جعفر محمد بن عثمان عمروى است که 40 سال نیابت داشته است و همچنین ایشان هم وکیل امام عسکری بودند که جزو آن گروه 40 نفری که به خدمت امام رسیدند در بدو تولد امام زمان، حضور داشتند.(داستان آن دربحث تولد امام مهدی علیه السلام گذشت.) نایب بعدی جناب ابوالقاسم حسین بن روح نوبختى بوده که ایرانی تبار بوده اند و 20 سال نیابت امام را داشته اند. جد ایشان در زمان منصور دوانقی بعنوان منجم دربار حدود سال 150 هجری وارد دربار حکومت اسلامی می شود. نایب چهارم جناب ابوالحسن على بن محمد سیمرى یا سَمُرى است که حدود 4 سال نیابت داشته است. و 6 روز قبل از وفاتش، امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف نامه ای (توقیعی) به او می نویسند و به او خبر از مردنش می دهند و به او می گویند که نیابت ما را به کسی نده چرا که خداوند غیبت تامه ما را خواسته. اگر کسی ادعا کرد که ما را اینگونه که تو روئیت می کنی روئیت می کند، دروغکو است. (اطلاعات بیشتر در این زمینه را در کتاب الاحتجاج طبرسى جلد 2 صفحه 193 ببینید.)

متن توقیع امام در بحارالانوار جلد 51 صفحه 361 حدیث 7 بدین شرح آمده است:
قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُکَتِّبُ قَالَ کُنْتُ بِمَدِینَةِ السَّلَامِ فِی السَّنَةِ الَّتِی تُوُفِّیَ فِیهَا الشَّیْخُ أَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیُّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرْتُهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَیَّامٍ فَأَخْرَجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِیعاً نُسْخَتُهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ السَّمُرِیَّ أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إِخْوَانِکَ فِیکَ (1) فَإِنَّکَ مَیِّتٌ مَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ سِتَّةِ أَیَّامٍ فَأَجْمِعْ أَمْرَکَ (2) وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ فَیَقُومَ مَقَامَکَ بَعْدَ وَفَاتِکَ (3) فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَیْبَةُ التَّامَّةُ(4) فَلَا ظُهُورَ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَ ذَلِکَ بوَصِیُّکَ مِنْ بَعْدِکَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٌ هُوَ بَالِغُهُ وَ قَضَى فَهَذَا آخِرُ کَلَامٍ سُمِعَ مِنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ
ابو محمد حسن بن أحمد مکیث، روایت کرده وگفت: سالی که شیخ علی بن محمد سمری (قدس الله روحه) از دینا رفت من در شهر سلام بودم، وچند روز قبل از وفات او به محضرش شرفیاب شدم، توقیعی (نامه ای) را از حضرت [صاحب (عج)] ارائه داد، که عبارت آن چنین است: «بسم الله الرحمن الرحیم، ای علی بن محمد سمری، خداوند به برادران دینی­ات نسبت به تو اجر وپاداش وصبر عنایت کند، شما شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، کارهایت را سروسامان بده و به هیچکس پس از خودت وصیت نکن که جانشین تو گردد، چرا که غیبت دوم (طولانی) واقع شده است، و تا زمانی که خداوند اجازه ندهد، ظهور صورت نمی گیرد، وآن پس از مدت طولانی و سخت شدن دلها (سنگدلی) و پرشدن زمین از ستم است، برخی از شیعیان وپیروان من ادعا می کنند که مرا دیده اند، آگاه باش که قبل از خروج سفیانی و صیحه­ی [آسمانی] وکسی ادعای مشاهده ودیدن مرا کرد، دروغ گفته است، ولا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم، وی گفت: ما از این توقیع (نامه) نسخه برداری کردیم و از نزد او خارج شدیم، هنگامیکه روز ششم فرا­رسید نزد او باز گشتیم در حالیکه وی لحظات آخر عمر خویش را می گذراند، بدو گفته شد: پس از شما وصی تان کیست؟ گفت: خداوند هدفی دارد وبه آن می رسد واز دنیا رفت، واین آخرین سخنی بود که از او شنیده شد.
نکاتی در رابطه با توقیع حضرت به علی بن محمد سیمری که در 9 شعبان سال 329 ه ق صادر شده است:
با این نکته که امام به او فرمودند که برای خود جانشینی معین نکن درواقع حضرت باب نیابت خاصه را بسته اند. و از این پس کسی به خواست خود به حضرت دسترسی نخواهد داشت. اما برخی از متفکرین شیعه در رابطه با عباراتی که بیانگر شرایط ظهور است (صیحه آسمانی و خروج سفیانی) و اگر کسی قبل از این علامات ادعا کند که من را دیده دروغگو است، به اشتباه افتادند و تشرفاتی را که صورت گرفته است زیر سوال برده اند. اما در طرف مقابل هم برخی که اعتقاد به این تشرفات دارند این توقیع را زیر سوال برده اند. مرحوم مجلسی در جلد 51 بحار در بحث غیبت این شبه را مفصلاً در چهار نکته آشکار کرده اند:
1. اول اینکه در روایات و ادعیه ایام غیبت، ما عبارت هایی را می بینیم که ما از خداوند تقاضا می کنیم که «خدایا امام زمان را به ما نشان بده». مثلاً در دعای عهد داریم: «اللهم ارنی الطلعت الرشیده و القرة الحمیده» یعنی خدایا آن نور بالغه خود و آن پسندیده را به ما نشان بده. در روایات دیگر هم داریم که در این دنیا و بعد از مرگ از خدا می خواهیم که او را ببینیم. اگر چنانچه تشرف امکانپذیر نبود، تقاضا کردن آن هم امر بیهوده ای است.
2. دانشمندان بزرگی از شیعه از قبیل علامه بحر العلوم، سید بن طاووس و مقدس اردبیلی (ره) صراحتاً مدعی تشرف به حضور امام عصر عج شده اند. و چون اینان را آدم های راستگویی می دانیم و همچنین این بزرگان نزد شیعیان هم شناخته شده بودند ما به تشرفات اعتقاد داریم.
3. مشاهده از باب مفاعله است. در این باب استمرار و دوطرفه بودن است. مجادله یعنی دو طرف بطور متقابل با هم جدل کنند. مثلاً وقتی در عربی می گویند شهدتُ یعنی من دیدم. اما وقتی می گویند شاهدتُ یعنی من دیدم، او هم مرا دید. امام در این توقیع می فرمایند اگر کسی بگوید من به خواست خودم امام را دیدم، دروغ گفته است. اما اگر کسی بگوید به اذن امام ایشان را دیدم، این مشکلی ندارد. تشرفات دانشمندان شیعی از این قبیل بوده است.
4. امام این نکته را برای جلوگیری از سوء استفاده هایی که امکان دارد بوجود آید بیان فرمودند یکی از مدعیانی که مدعی مشاهده بوده و بعد از خود فتنه هایی را بپا کرده است بعنوان مثال بررسی می کنیم تا درایت امام بیش از پیش روشن شود:
شیخ احمد احسائی 1142 هـ.ق از دنیا رفته و طلبه ای بوده که در نجف درس می خوانده است. بعلت مشقت هایی که کشیده اختلال حواس داشته و در هر شاخه ای از علم آن زمان چیزی می دانسته و همه آنها را به هم می بافته و عده ای را دور خود جمع می کند. شبه ای که او مطرح می کند این است که امام غائب یارانی دارد، که این بزرگان بخاطر بزرگی و عظمت و جلالشان در نزد خدا در مقامی قرار گرفته اند که یار امام می شوند. اما برخی هستند که آنقدر مقام روحانی دارند (منظورش خودش بود) که بدون اینکه امام زمان آنها را انتخاب کند، آنها بدون خواست حضرت خود به حضور حضرت می رسند. اسم این قضیه را رکن رابع ایمان گذاشت. یعنی اعتقاد به وجود چنین فردی را به سه رکن ایمان(توحید، نبوت و امامت) اضافه کرد و گفت هرکس که چنین اعتقادی نداشته باشد بی ایمان است. یعنی اینکه اگر کسی قدر منِ شیخ احمد را نشناسد و نداند که من چقدر مهم هستم و مقامم عظیم است، ایمان ندارد. و با سوء استفاده از آیات قرآن گفتند که منظور از«قریة ظاهره» در آیه 18 سوره سبا، که بحث آن در آینده خواهد آمد، همین رکن چهارم ایمان است. پیروان او به شیخیه معروف شدند. درواقع بعد از حدود 800 سال این فرد این بابی را که امام اشاره کرده بودند را شروع کرد. بعد ها هم شاگرد او این انحراف را ادامه داد.
غیر از نواب خاص سه گروه دیگر از افراد در رابطه با امام زمان مطرح هستند: وکلا و سفرا، موالیان و نواب عام که بحث راجع به آنان در مطالب بعدی به تفضیل خواهد آمد. اما در اینجا تفاوت های عمده نواب خاص با این سه گروه را بررسی می کنیم:
1. نواب خاص را امام زمان با نامه معرفی می کردند. درواقع نایب خاص امام، منصوب از طرف خود امام است و به انتخاب امام تعیین می شد. در مقابل هیچ مرجعی نائب خاص نمی شود. حتی اگر آن مرجع سید طاووس یا علامه بحرالعلوم باشد. (که این بزرگواران اگر صدای امام را می شنیدند، آن را تشخیص می دادند)
2. این نواب خاص در هر زمان که می خواستند به خدمت حضرت می رسیدند. درواقع می دانستند حضرت در کجا هستند. این علم از محل امام، با این قضیه که عده ای از بزرگواران در زمان غیبت کبری به خدمت امام مشرف می شدند، تفاوت دارد.
3. نواب خاص با اینکه خود اهل فضل و دانش بودند و از دانشمندان شیعی بودند، هیچ نقشی در جوابگویی به سوالات مردم نداشتند. آنها فقط یک پستچی ساده بوده اند. لذا اگر در روایات کلامی از آنها نقل شده است می توان اِطلاق به کلام امام علیه السلام کرد، چرا که آنها هیچ چیز را از خود نمی گفتند. در مقابل الآن مراجع تقلید نظر خود را بیان می کنند. ممکن است درست یا غلط باشد. اما وظیفه مقلد تبعیت از این نظرات در فروع دین است.

سوال: محدوده ولایت فقهای شیعه بر مقلدین تا کجاست؟
جواب: در اول رساله عملیه نوشته شده است که کسی که به سن شرعی می رسد باید در فروع دین تقلید کند. منظور از فروع دین هم نماز، روزه، زکات، خمس، حج و از این باب است. یعنی ولایتی که فقهای شیعه دارند در همین حد فروع دین است. بنا به گفته صاحبان شریعت، در فروع دین، اگر شخص تخصص کافی نداشته باشد، باید برود از عالم آن تقلید کند. در سایر موارد غیر از فروع دین تقلید و تبعیت جایز نیست. در بحث های آینده با استناد به آیه59 سوره نساء، بیان خواهیم کرد که کسی جز معصوم نمی تواند ادعای حکومت اسلامی را بکند. همچنین در مطالب بعدی مفصلاً راجع به بحث مراجع عام با استناد به قرآن خواهیم پرداخت.

غیبت امام زمان علیه السلام (قسمت اوّل)

بحث غیبت مهمترین مبحث مهدویت است و بیشترین تعداد حدیث در آن آمده. بعدا از بحث اصالت مهدویت که بحث آن در مطالب قبلی گذشت و بیان نمودیم که همه ادیان در این قضیه اشتراک دارند، غیبت مهمترین بحث می باشد. اصل اعتقاد به غیبت مشترک بین همه مسلمانان است. همه به این نکته اذعان دارند که حجت خدا غایب می شود. اما شیوه ها، چگونگی ها و ریزه کاری آنها با باور شیعی متفاوت است. اما عده ای از دانشمندان اهل سنت هم به این باورها با مقداری تفاوت معتقدند. بعنوان مثال در کتاب منتخب الاثر(از آقای صافی گلپایگانی) 1294 روایت راجع به امام زمان جمع آوری شده و فقط در موضوع غیبت 100 آیه است که بیشترین آیات در یک موضوع است. برای نمونه در سوره بقره در پنج آیه اول مشخصات مومنون را بدین صورت بیان می کند:
بسم الله الرحمن الرحیم
الم «1» ذَلِکَ الْکتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ «2» الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ«3» والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ «4» أُوْلَـئِکَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَـئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «5»
به نام خدا که رحمتش بى اندازه است و مهربانى اش همیشگى. الم «1» در [وحى بودن و حقّانیّت] این کتاب [با عظمت] هیچ شکى نیست ; سراسرش براى پرهیزکارانْ هدایت است.«2» آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزى داده ایم ، انفاق می کنند.«3» و آنان که به آنچه به سوى تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.«4» آنانند که از سوى پروردگارشان بر [راه] هدایت اند و آنانند که رستگارند.«5»

در ذیل این آیات به خصوص آیه سوم، آن چیز هایی که به غیب بیان شده است، منظور امام مهدی عج است.
در تفسیر نور الثقلین 4 مورد حدیث در این باره آمده است:
تفسیر نور الثقلین مجلد:1 من ص 31 ح 11
عن ابى عبدالله علیه السلام فی قول الله عزوجل(هدى للمتقین.. ) قال:من اقر بقیام القائم علیه السلام انه حق.
امام علی فرمودند، متقن کسانی هستند که اقرار می کنند به قیام حضرت ولی عصر و اینکه ایشان حق هستند.
روایت 12 در همان قسمت:
سألت الصادق جعفر بن محمد علیهما السلام عن قول الله عزوجل: ( الم ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین الذین یؤمنون بالغیب ) فقال: المتقون شیعة على علیه السلام والغیب هو حجة الغایب، وشاهد ذلک قول الله عزوجل وَیَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ فَانْتَظِرُواْ إِنِّی مَعَکُم الْمُنتَظِرِینَ (یونس/20) فاخبر عزوجل ان الایة هى الغیب، والغیب هو الحجة وتصدیق ذلک قول الله عزوجل وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً(مومنون/50) یعنى حجة
متقین، شیعیان امیر المومنین هستند و غیب یعنی حجت غایب. و شاهد آن هم این آیه است که: (یونس 20) « مشرکین گفتند چرا آیه ای از طرف او نازل نمی شود؟ خداوند فرمود: غیب مال خدا است، منتظر باشید. من با شما منتظرین هستم.» و خدا در آیه ای دیگر از غیب خبر داده که غیب، حجت خداست. شاهد بر این قول این آیه است: (مومنون 50) «ما قرار داریم مریم و فرزندش را آیت.» یعنی حجت.
پس منظور از غیب حجت خداست. البته این نکته جای تامل دارد که این کار کنار هم گذاشتن آیات و استنتاج از آنها کار ما نیست و کار معصوم است و ما باید فقط آنها را یاد بگیریم و استفاده کنیم.

در کتب اهل سنت، بعنوان نمونه «سَلمی مَقدِسى شافعى» درکتابش«عِقْدُ الدُّرَر فی اَخبار المهدی المنتظر»، حدود 300 صفحه راجع به امام زمان نوشته شده است. دو روایت هم در همین زمینه از اباعبدالله علیه السلام آورده که او فکر کرده امام حسین است. درحالی که اگر اباعبدالله الحسین در روایات ذکر نشده باشد، منظور امام صادق علیه السلام است.
نمونه دیگر در کتاب «البرهان فی علامات المهدی آخر الزمان» از «حسام الدین متقی هندی» روایت در خصوص غیبت امام زمان آمده و همچنین در کتاب «العرف الوردی فی اخبار المهدی» از جلال الدین سیوطی این روایات را آورده اند. البته در اینجا روایت را از کتاب الغیبه شیخ طوسی بیان می کنیم، ولی آدرس آن را از کتب اهل سنت در ذیل آن آورده شده است.
الغیبة- الشیخ الطوسی ص 161... سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول: إن لصاحب هذا الامر غیبتین إحداهما تطول حتى یقول بعضهم: مات، ویقول بعضهم: قتل، ویقول بعضهم: ذهب، حتى لا یبقى على أمره من أصحابه إلا نفر یسیر لا یطلع على موضعه أحد من ولده ولا غیره إلا المولى الذی یلی أمره (عنه إثبات الهداة: 3 / 500 ح 280 وفی البحار: 52 / 152 ح 5 عنه وعن غیبة النعمانی: 171 ح 5 فی منتخب الاثر: 253 ح 9 عن البرهان للمتقی الهندی: 171 ح 4 )

از امام صادق ع بیان شد که صاحب این امر دو غیبت دارد، یکی از آنها طول می کشد تا اینکه برخی می گویند او مرد، برخی می گویند کشته شد، برخی می گویند رفت، آنقدر این طول می کشد که افراد دوستار او(اصحابش) پراکنده می شوند. هیچ کس نمی داند او کجاست، حتی حتی فرزندانش و غیر فرزندانش هم نمی دانند که کجاست. فقط یک عده کمی که نوکران او هستند می دانند.
همچنین این روایت از قول امام حسین علیه السلام هم بدین گونه نقل شده است:
کلمات الإمام الحسین (ع)- الشیخ الشریفی ص 660: عن أبی عبد الله الحسین بن علی علیهما السلام أنه قال: ( لصاحب هذا الأمر - یعنی المهدى علیه السلام - غیبتان، إحداهما تطول حتى یقول بعضهم: مات، وبعضهم: قتل، و بعضهم: ذهب. ولا یطلع على موضعه أحد من ولى ولا غیره، إلا المولى الذى یلى أمره ). (عقد الدرر: 134. 2 - عقد الدرر: 171)
امام حسین علیه السلام: برای صاحب این امر-یعنی مهدی علیه السلام- دو غیبت است، یکی از آنها طول می کشد تا اینکه برخی می گویند او مرد، برخی می گویند کشته شد، برخی می گویند رفت. از دوستان و غیر دوستانش هم هیچ کس نمی داند او کجاست، غیر از یک عده کمی که نوکران او هستند.
در کتب شیعه مفصل روایت داریم. بعنوان نمونه در کتاب بحارالأنوار ج 51 ص 52 باب 5:
الآیات المؤولة بقیام القائم عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِیزِ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ دَاوُدَ الرَّقِّیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ قَالَ مَنْ أَقَرَّ بِقِیَامِ الْقَائِمِ ع أَنَّهُ حَقٌّ
امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه از قرآن می فرمایند: هرکس که به قیام قائم علیه السلام اقرار داشته باشد، حق است.
بحارالأنوار ج 51 ص 52 باب 5- الآیات المؤولة بقیام القائم 29- ک، [إکمال الدین‏]
... قَالَ سَأَلْتُ الصَّادِقَ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الم ذلِکَ الْکتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ فَقَالَ الْمُتَّقُونَ شِیعَةُ عَلِیٍّ ع وَ أَمَّا الْغَیْبُ فَهُوَ الْحُجَّةُ الْغَائِبُ وَ شَاهِدُ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى وَ یَقُولُونَ لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِآیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ
از امام صادق علیه السلام راجع به این آیه سوال شد، امام صادق فرمودند: متقین شیعیان علی ع هستند. و غیب هم حجت غایب است و شاهد آن هم آیه 20 سوره یونس است که توضیح آن قبلاً آمد.
بحارالأنوارج 52 ص143 باب22- فضل انتظار الفرج و مدح الشی60-
نص، [کفایة الأثر] بِالْإِسْنَادِ الْمُتَقَدِّمِ فِی بَابِ النَّصِّ عَلَى الِاثْنَیْ عَشَرَ عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنِ النَّبِیِّ ص قَالَ یَغِیبُ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ لَا یُسَمَّى حَتَّى یُظْهِرَهُ اللَّهُ فَإِذَا عَجَّلَ اللَّهُ خُرُوجَهُ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ثُمَّ قَالَ ص طُوبَى لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ طُوبَى لِلْمُقِیمِینَ عَلَى مَحَجَّتِهِمْ أُولَئِکَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کتَابِهِ فَقَالَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ قَالَ أُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
از جابر انصاری از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: غایب می شود از نزد آنها حجت خدا. نام برده نمی شود از او تا اینکه خداوند او را خارج کند. وقتی خداوند این خروج را به جلو انداخت، او زمین را پر می کند از عدل و داد همانگونه که پر شده بود از ظلم و ستم. سپس فرمودند: خوشا به حال آنان که در این دوران غیبت صبر می کنند، خوشا بحال آنانی که در سایه محبت و لطف او زندگی می کنند. اینان همان کسانی هستند که خداون راجع به اینها این آیه را کتابش فرمود: «کسانی که به غیب ایمان دارند»، وگفت «آنان از حزب خدا هستند و حزب خدا رستگار است.»
پس ما در این قسمت مساله غیبت را از نظر آیات قرآن بیان کردیم. و نشان دادیم که مساله غیبت در قرآن آمده است.

امامت امام مهدی علیه السلام

امام زمان زنده هستند و بعد از وفات امام عسکری علیه السلام در سال 260 هجری به امامت رسیدند. ایشان وکلایی داشتند که از طریق آنان شیعیان را هدایت می کردند. امام از نظر صغر سن در رسیدن به مقام حجت الهی به دو پیامبر شبیه می شوند: حضرت عیسی و حضرت یحیی علیه السلام. قرآن درباره حضرت عیسی در سوره مریم آیه 29الی35 می فرماید:
فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا «29» قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا «30» وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا «31» وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا «32»وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا «33» ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ «34» مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ «35»
پس مریم به نوزاد اشاره کرد [که از او بپرسید.] گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است، سخن بگوییم؟! [کودک] گفت: منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است، و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است، و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است. درود بر من، روزى که زاده شدم و روزى که مى میرم و روزى که زنده برانگیخته مى شوم. این است [ماجراى] عیسى پسر مریم، [همان] گفتار درستى که در آن شک مى کنند. خدا را نسزد که فرزندى برگیرد. منزه است او، چون کارى را اراده کند، همین قدر به آن مى گوید: موجود شو، پس بى درنگ موجود مى شود. (یعنی خواست خدا فعل خداست)
در کتاب تفسیر نور الثقلین، ج 3 ص 334 ح 65 و همچنین در جلد 8 کتاب کافی این روایت آمده است:
على بن إبراهیم عن أبیه عن على بن أسباط عنهم علیهم السلام قال: فیما وعظ الله عز و جل به عیسى علیه السلام: یا عیسى الى قوله: فبورکت کبیرا و بورکت صغیرا حیث ما کنت، أشهد انک عبدی ابن أمتی.
خدا به عیسی علیه السلام می فرماید: چه تو کوچک بودی و چه بزرگ، برکت را از خدا گرفتی هرجا که بودی و تو بنده من هستی و فرزند کنیز من (مریم)
این روایت اشاره به این دارد که حضرت عیسی در کودکی به رسالت رسیده است.

در همان مرجع حدیث 66 بدینگونه است:
سألت أبا جعفر علیه السلام أ کان عیسى ابن مریم حین یکلم فی المهد حجة الله على أهل زمانه؟ فقال: کان یومئذ نبیا حجة الله غیر مرسل، أما تسمع لقوله حین قالَ: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أینما کنت و أوصانی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا
از امام باقر علیه السلام سوال کردند، آیا عیسی بن مریم در آن زمان که در مهد و آغوش مادر بود حجت خدا بود بر زمین در زمان خودش؟ فرمودند بله اما رسالت نداشت و مامور نبود! نمی شنوی چه گفت؟ می گوید به من کتاب داده شده و من را نبی قرار داده است که این نشاندهنده نبوت به صغر سن است.
در ادامه روایت اینگونه می خوانیم:
فکان یومئذ حجة لله على زکریا فی تلک الحال و هو فی المهد؟ فقال: کان عیسى فی تلک الحال آیة لله و رحمة من الله لمریم حین یکلم فعبر عنها، و کان نبیا حجة على من سمع کلامه فی تلک الحال، ثم صمت فلم یتکلم حتى مضت له سنتان، و کان زکریا الحجة لله عز و جل بعد صمت عیسى بسنتین، ثم مات زکریا فورثه ابنه یحیى الکتاب و الحکمة و هو صبی صغیر، اما تسمع لقوله عز و جل: «یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا- سوره مریم آیه 12» فلم بلغ علیه السلام سبع سنین تکلم بالنبوة و الرسالة حین أوحى الله الیه، فکان عیسى الحجة على یحیى و على الناس أجمعین، و لیس تبقى الأرض یا با خالد یوما واحدا بغیر حجة لله على الناس منذ یوم خلق الله آدم علیه السلام، و أسکنه الأرض
آیا در آن زمان او حجت بر زکریا که نبی الهی بود شد در حالیکه در مهد بود؟پس گفت: عیسی آیت الله بود و رحمتی بود از جانب خدا بر مریم. بر آن کسانی که آنجا بودند و صدای او را شنیدند، حجت و نبی الهی بود. تا 2 سال سخنی نگفت وساکت بود زکریا حجت الهی بود تا اینکه مرد. سپس یحیی کتاب و حکمت را دریافت می کند در حالی که پسری کوچک بوده نشنیده ای این را «ای یحیی کتاب را بگیر و بر اساس آن حکم کن در حالیکه تو کودکی بیش نیستی» هنگامی که حضرت عیسی به 7 سالگی رسید، نبوت و رسالت را ابراز کرد و آنگاه عیسی پیامبر الولعظم خدا شد و یحیی پیامبر تبلیغی دین جدید عیسی شد. زمین ای ابا خالد بدون حجت استقرار نمی گیرد. از زمانی که خداوند آدم را آفرید واو را در زمین ساکن کرد.
شباهت امام زمان به حجتهای الهی دیگر:

- شباهت به حضرت اسماعیل را در سوره صافات آیه 101 الی 105 جستجو می کنیم:
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ «101» فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ «102» فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ «103» وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ «104» قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ «105»
پس ما او را به پسرى بردبار مژده دادیم. «101» هنگامی که با او به [مقام] سعى رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب می بینم که تو را ذبح می کنم، پس با تأمل بنگر رای تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شده اى انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهى یافت. «102» پس هنگامی که آن دو تسلیم [خواسته خدا] شدند و ابراهیم، جبین او را به زمین نهاد [تا ذبحش کند] «103» و او را ندا دادیم که اى ابراهیم! «104» خوابت را تحقق دادى [و فرمان پروردگارت را اجرا کردى]، به راستى ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم [که نیّت پاک و خالصشان را به جاى عمل می پذیریم.] «105»
پس حضرت اسماعیل در کودکی درک عوامل الهی و پیام وحجت الهی می کرده است او متوجه بوده است که آنچه را پدرش که حجت الهی بوده می گفته است صادق است.

- شبهات به حضرت یوسف علیه السلام را در آیات ابتدایی سوره یوسف می یابیم:
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ«4»قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ«5»وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ«6»
یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند!«4»[پدر] گفت: اى پسرک من! خواب خود را براى برادرانت مگو که نقشه اى خطرناک بر ضد تو به کار می بندند، بدون شک شیطان براى انسان دشمنى آشکار است.«5»و این چنین پروردگارت تو را برمی گزیند و از تفسیر خواب ها به تو می آموزد، و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام می کند، چنانکه پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد، یقیناً پروردگارت دانا و حکیم است.«6»
در ادامه آیات می خوانیم:
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَآ إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ«15»
پس هنگامی که وى را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفى گاه آن چاه قرارش دهند [تصمیم خود را به مرحله اجرا گذاشتند] و ما هم به او الهام کردیم که از این کار آگاهشان خواهى ساخت در حالى که آنان نمی فهمند [که تو همان یوسفى.]
در این آیه میفرماید ما به حضرت یوسف وحی کردیم در حالیکه او کودکی بیش نبود.

نمونه هایی از حجت های الهی که امام بودند و در کودکی به امامت رسیدند:
- امام جواد علیه السلام: تولد ایشان در سال 195 و وفاتشان در سال 220 بوده و ایشان در 8 سالگی به امامت رسیدند. در حرم کاظمین مدفون هستند و قاتل ایشان معتصم لعنه الله است.
- امام هادی علیه السلام: ایشان در سال 212 متولد شدند و در سال 254 به شهادت رسیدند. ایشان هم در 8 سالگی به امامت رسیدند در سامراء مدفون هستند قاتل ایشان متوکل عباسی لعنه الله است.

در کتاب الکافی ج 1 ص 320 حدیث 2 بدینسان آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع وَ ذَکَرَ شَیْئاً فَقَالَ مَا حَاجَتُکُمْ إِلَى ذَلِکَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِی وَ صَیَّرْتُهُ مَکَانِی وَ قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ یَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَکَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ.
حضرت رضا علیه السلام فرمودند که کودکان ما اهل بیت، به وراثت، از بزرگان اهل بیت ارث می برند.
همان کتاب حدیث 9 از امام رضا هنگامی که امام جواد کودک بودند آمده است:
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی یَحْیَى الصَّنْعَانِیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَجِی‏ءَ بِابْنِهِ أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ صَغِیرٌ فَقَالَ هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِی لَمْ یُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنْهُ.
تا آن زمان بر شیعیان ما مولودی به این با برکتی و بزرگواری بدنیا نیامده است.
در همان کتاب حدیث 10 اینگونه است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع قَدْ کُنَّا نَسْأَلُکَ قَبْلَ أَنْ یَهَبَ اللَّهُ لَکَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَکُنْتَ تَقُولُ یَهَبُ اللَّهُ لِی غُلَاماً فَقَدْ وَهَبَهُ اللَّهُ لَکَ فَأَقَرَّ عُیُونَنَا فَلَا أَرَانَا اللَّهُ یَوْمَکَ فَإِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ فَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ فَقَالَ وَ مَا یَضُرُّهُ مِنْ ذَلِکَ فَقَدْ قَامَ عِیسَى ع بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ.
صفوان بن یحیی می گوید من از امام رضا پرسیدم شما فرمودید خدا فرزندی به من می دهد و خدا به شما آن را داده و الآن اینجاست اگر الآن خدایی نکرده برای شما مشکلی پیش بیاید ما از چه کسی اشکالاتمان را بپرسیم؟ حضرت اشاره کردند و گفتند به این فرزند من. من با تعجب پرسیدم که ایشان که 3 سال بیشتر ندارند.فرمودند که 3 ساله بودن او، ضرری به او در امامتش نمی رساند و حضرت عیسی را در این زمینه مثال می زنند.
در روایت سیزدهم همین باب می خوانیم:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَیْرَانِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کُنْتُ وَاقِفاً بَیْنَ یَدَیْ أَبِی الْحَسَنِ ع بِخُرَاسَانَ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ یَا سَیِّدِی إِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ابْنِی فَکَأَنَّ الْقَائِلَ اسْتَصْغَرَ سِنَّ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولًا نَبِیّاً صَاحِبَ شَرِیعَةٍ مُبْتَدَأَةٍ فِی أَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِی فِیهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع.
همان داستان بالا که رخ می دهد، امام اینگونه می فرمایند خداوند تبارک و تعالی عیسی را مبعوث کرد که رسول و نبی و صاحب شریعت بود و سنش در ابتدا کمتر از فرزندم ابو جعفر بود.
برای نمونه از علم امام در سن کودکی روایت ذیل را از کتاب الکافی ج 7 ص 238 - باب ما یجب على أهل الذمة من الحدود امام هادی علیه السلام و یحیی بن اکثم بررسی می کنیم:
یحیی بن اکثم مفتی بود و فتوا می داد. فردی بود که یهودی بود و جنایتی را انجام داد و بعد از اینکه دستگیرش کردند مسلمان شد ویحیی بن اکثم گفت با ایمانی که این فرد آورده، در واقع آن شرکی که می ورزید و آن کار خطایی را که انجام داده است می پوشاند و او تبرئه شده است. اما این فتوی بر عده ای سنگین آمد و ازمتوکل خواستند که نامه ای بنویسند به ابوالحسن ثالث(امام هادی علیه السلام) که چه بکنند و امام گفتند که او را بکشند و وقتی یحیی بن اکثم آن را می خواند شکه و متعجب می شود. دوباره برای جویا شدن دلیل به امام هادی نامه می فرستند و ایشان به عنوان دلیل آیه قرآن را می آورند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ [فَلَمَّا أَحَسُّوا] فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (سوره غافر آیه 84- 85)
پس هنگامی که عذاب سخت ما را دیدند، گفتند: بى تردید به خدا ایمان آوردیم و به معبودانى که با او شریک قرار می دادیم، کافریم.«84» ولى زمانى که عذاب سخت ما را دیدند، ایمانشان سودى به آنان نداد. سنت خداست که از دیرباز نسبت به بندگانش جارى شده است [که ایمانشان را پس از دیدن عذاب نمی پذیرد] و آنجاست که کافران زیانکار شدند.«85»(
قَالَ فَأَمَرَ بِهِ الْمُتَوَکِّلُ فَضُرِبَ حَتَّى مَاتَ
پس متوکل امر کرد تا او را بزنند تا کشته شد.
نمونه ی دیگر از علم امام جواد علیه السلام در کودکی را در بحارالأنوار ج: 10 ص: 382باب 22- احتجاجات أبی جعفر الجواد و مناظراته صلوات الله علیه می بینیم:
در این روایت مناظره حضرت جواد علیه السلام در حضور مامون بیان شده است. عده ای می خواستند به مامون نشان بدهند که امام جواد علیه السلام کودک است و علمی ندارد تا او دختر خود را به عقد امام در بیاورد. مامون گفت بیایید و ببینید اگر اینجور فکر می کنید. آنها پرسیدند اگر کسی در حرم موجودی را بکشد چه حکمی دارد و امام در پاسخ 15-16 سوال پرسیدند از سوال پرسنده و فرمودند اگر شما اینها را جواب بدهید من هم به سوال شما پاسخ می دهم و چون آنها نتوانستند پاسخ دهند، مامون از امام خواست تا خودشان به همه آن سوالات پاسخ دهند تا همه مجاب شوند و امام توضیح می فرمایند. در قسمتی از این روایت اینگونه آمده است:
دَعَا أَهْلَ بَیْتِه الَّذِینَ أَنْکَرُوا تَزْوِیجَهُ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُمْ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ یُجِیبُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ قَالُوا لَا وَ اللَّهِ وَ لَا الْقَاضِی ثُمَّ قَالَ وَیْحَکُمْ أَهْلَ هَذَا الْبَیْتِ خَلُّوا مِنْکُمْ وَ مِنْ هَذَا الْخَلْقِ أَ وَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَایَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع وَ هُمَا صَبِیَّانِ غَیْرُ بَالِغَیْنِ وَ لَمْ یُبَایِعْ طِفْلًا غَیْرَهُمَا أَ وَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ أَبَاهُ عَلِیّاً ع آمَنَ بِا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ ابْنُ عَشَرَةِ سَنَةٍ وَ قَبِلَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهُ إِیمَانَهُ وَ لَمْ یَقْبَلْ مِنْ طِفْلٍ غَیْرِهِ وَ لَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص طِفْلًا غَیْرَهُ إِلَى الْإِیمَانِ
مامون آن افرادی را که مخالف ازدواج بودند را آورد و گفت آیا کسی هست که بتواند به این سوالات پاسخ دهد؟ گفتند خیر. حتی آن کسی هم که آن سوال را مطرح کرد، نمی تواند این کار را انجام دهد. مامون گفت: وای بحال شما. این امام جواد و خواندانش غیر از شما مردم هستند. هیچ نشنیدید که پیامبر بیعت کرد با امام حسن و حسین در حالی که آنها کودکی بودند غیر بالغ؟ با هیچ طفلی غیر از آنها بیعت نکرد رسول خدا. و ندیدید پدر آنها علی علیه السلام ایمان آورد به پیامبر در حالی که او کودک بود - 10 سالش بود - و خدا و رسول ایمانش را قبول کردند و غیر از او ایمان هیچ طفلی قبول نشد از طرف خدا و رسول خدا غیر از او هیچ طفلی را به ایمان دعوت نکرد.
برای مطالعه بیشتر در رابطه با علم امامان علیهما السلام این روایات را ببینید:
بحارالأنوار ج: 10 ص: 386 باب 23، احتجاجات أبی الحسن علی بن محمد النقی صلوات الله علیه حدیث 1:
قال موسى بن محمد بن الرضا: لقیت یحیى بن أکثم فی دار العامة فسألنی عن مسائل فجئت إلى أخی علی بن محمد فدار بینی وبینه من المواعظ ما حملنی و بصرنی طاعته، فقلت له: جعلت فداک إن ابن أکثم کتب یسألنی عن مسائل لا فتیه فیها، فضحک ثم قال: فهل أفتیته؟ قلت: لا، قال: ولم؟ قلت: لم أعرفها، قال: وما هی؟ قلت: کتب یسألنی عن قول الله: (وقال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک) نبی الله کان محتاجا إلى علم آصف؟ وعن قوله تعالى: (ورفع أبویه على العرش وخروا له سجدا) أسجد یعقوب وولده لیوسف وهم أنبیاء؟ وعن قوله: (فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسئل الذین یقرءون الکتاب) من المخاطب بالآیة؟ فإن کان المخاطب النبی (صلى الله علیه وآله) فقد شک وإن کان المخاطب غیره فعلى من إذا انزل الکتاب؟ وعن قوله تعالى: (ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام والبحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله) ما هذه الابحر؟ وأین هی؟ وعن قوله تعالى: (فیها ما تشتهی الانفس وتلذ الاعین) فاشتهت نفس آدم أکل البر فأکل وأطعم فکیف عوقب؟ وعن قوله: (أو یزوجهم ذکرانا وإناثا) یزوج الله عباده الذکران فقد عاقب قوما فعلوا ذلک؟!. وعن شهادة المرأة جازت وحدها وقد قال الله: (وأشهدوا ذوی عدل منکم). وعن الخنثى وقول علی: (یورث من المبال) فمن ینظر إذا بال إلیه مع أنه عسى أن یکون امرأة وقد نظر إلیها الرجال، أو عسى أن یکون رجلا وقد نظرت إلیه النساء وهذا ما لا یحل. وشهادة الجار إلى نفسه لا تقبل. وعن رجل أتى إلى قطیع غنم فرأى الراعی ینزو على شاة منها، فلما بصر بصاحبها خلى سبیلها فدخلت بین الغنم، کیف تذبح؟ وهل یجوز أکلها أم لا؟ وعن صلاة الفجر لم یجهر فیها بالقراءة وهی من صلاة النهار، وإنما یجهر فی صلاة اللیل. وعن قول علی (علیه السلام) لابن جرموز: (بشر قاتل ابن صفیة بالنار) فلم لم یقتله وهو إمام؟. وأخبرنی عن علی (علیه السلام) لم قتل أهل صفین وأمر بذلک مقبلین ومدبرین، و أجاز على الجرحى، وکان حکمه یوم الجمل أنه لم یقتل مولیا، ولم یجز على جریح، ولم یأمر بذلک، وقال: (من دخل داره فهو آمن، ومن ألقى سلاحه فهو آمن) لم فعل ذلک؟ فإن کان الحکم الاول صوابا فالثانی خطاء. وأخبرنی عن رجل أقر باللواط على نفسه أیحد أم یدرء عنه الحد؟. قال: اکتب إلیه، قلت: وما أکتب؟ قال: اکتب: بسم الله الرحمن الرحیم، وأنت فألهمک الله الرشد أتانی کتابک وما امتحنتنا به من تعنتک لتجد إلى الطعن سبیلا إن قصرنا فیها، والله یکافئک على نیتک، وقد شرحنا مسائلک فأصغ إلیها سمعک، وذلل لها فهمک، واشغل بها قلبک، فقد لزمتک الحجة، والسلام. سألت عن قول الله جل وعز: (قال الذی عنده علم من الکتاب) فهو آصف ابن برخیا، ولم یعجز سلیمان عن معرفة ما عرف آصف، لکنه صلوات الله علیه أحب أن یعرف امته من الجن والانس أنه الحجة من بعده، وذلک من علم سلیمان (علیه السلام) أو دعه آصف بأمرالله ففهمه ذلک لئلا یختلف علیه فی إمامته ودلالته، کما فهم سلیمان فی حیاة داود علیهما السلام لتعرف نبوته وإمامته من بعده لتأکد الحجة على الخلق. وأما سجود یعقوب وولده کان طاعة لله ومحبة لیوسف، کما أن السجود من الملائکة لآدم لم یکن لآدم وإنما کان ذلک طاعة لله ومحبة منهم لآدم، فسجد یعقوب (علیه السلام) وولده ویوسف معهم شکرا لله باجتماع شملهم، ألم تره یقول فی شکره ذلک الوقت: (رب قد آتیتنی من الملک وعلمتنی من تأویل الاحادیث) إلى آخر الآیة. وأما قوله: (فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسئل الذین یقرءون الکتاب) فإن المخاطب به رسول الله (صلى الله علیه وآله)، ولم یکن فی شک مما انزل إلیه، ولکن قالت الجهلة: کیف لم یبعث الله نبیا من الملائکة إذ لم یفرق بین نبیه وبیننا فی الاستغناء عن المآکل والمشارب والمشی فی الاسواق؟ فأوحى الله تعالى إلى نبیه: (فاسئل الذین یقرءون الکتاب) بمحضر الجهلة هل بعث الله رسولا قبلک إلا وهو یأکل الطعام، و یمشی فی الاسواق، ولک بهم اسوة، وإنما قال: (فإن کنت فی شک) ولم یکن ولکن للنصفة، کما قال تعالى: (تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم و أنفسنا وأنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین) ولو قال: علیکم لم یجیبوا إلى المباهلة، وقد علم الله أن نبیه یؤدی عنه رسالاته وما هو من الکاذبین، فکذلک عرف النبی (صلى الله علیه وآله) أنه صادق فیما یقول، ولکن أحب أن ینصف من نفسه. وأما قوله: (ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام والبحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله) فهو کذلک، لو أن أشجار الدنیا أقلام والبحر یمده سبعة أبحر وانفجرت الارض عیونا لنفدت قبل أن تنفد کلمات الله، وهی: عین الکبریت، وعین النمر، وعین البرهوت وعین طبریة، وحمة ما سبذان، وحمة إفریقیة یدعى لسان، وعین بحرون، ونحن کلمات الله التی لا تنفد ولا تدرک فضائلنا. وأما الجنة فإن فیها من المآکل والمشارب والملاهی ما تشتهی الانفس وتلذ الاعین، وأباح الله ذلک کله لآدم، والشجرة التی نهى الله عنها آدم وزوجته أن یأکلا منها شجرة الحسد، عهد إلیهما أن لا ینظر إلى من فضل الله على خلائقه بعین الحسد، فنسی ونظر بعین الحسد ولم نجد له عزما. وأما قوله: (أو یزوجهم ذکرانا وإناثا) أی یولد له ذکور، ویولد له إناث، یقال لکل اثنین مقرنین: زوجان، کل واحد منهما زوج، ومعاذ الله أن یکون عنى الجلیل ما لبست به على نفسک، تطلب الرخص لارتکاب المآثم، ومن یفعل ذلک یلق أثاما یضاعف له العذاب یوم القیامة ویخلد فیه مهانا إن لم یتب. وأما شهادة المرأة وحدها التی جازت فهی القابلة جازت شهادتها مع الرضى، فإن لم یکن رضى فلا أقل من المرأتین، تقوم المرأة بدل الرجل للضرورة، لان الرجل لا یمکنه أن یقوم مقامها، فإن کانت وحدها قبل قولها مع یمینها. وأما قول علی (علیه السلام) فی الخنثى فهی کما قال: ینظر قوم عدول یأخذ کل واحد منهم مرآة ویقوم الخنثى خلفهم عریانة وینظرون فی المرایا فیرون الشبح فیحکمون علیه. وأما الرجل الناظر إلى الراعی وقد نزا على شاة فإن عرفها ذبحها وأحرقها، وإن لم یعرفها قسم الغنم نصفین وساهم بینهما فإذا وقع على أحد النصفین فقد نجا النصف الآخر، ثم یفرق النصف الآخر فلا یزال کذلک حتى تبقى شاتان فیقرع بینهما فأیها وقع السهم بها ذبحت واحرقت ونجا سائر الغنم. وأما صلاة الفجر فالجهر فیها بالقراءة، لان النبی (صلى الله علیه وآله) کان یغلس بها فقراءتها من اللیل. وأما قول علی (علیه السلام): (بشر قاتل ابن صفیة بالنار) فهو لقول رسول الله (صلى الله علیه وآله) وکان ممن خرج یوم النهر فلم یقتله أمیر المؤمنین (علیه السلام) بالبصرة لانه علم أن یقتل فی فتنة النهروان. وأما قولک: إن علیا قتل أهل صفین مقبلین ومدبرین، وأجاز على جریحهم وأنه یوم الجمل لم یتبع مولیا ولم یجز على جریح، ومن ألقى سلاحه آمنه، ومن دخل داره آمنه، فإن أهل الجمل قتل إمامهم، ولم تکن لهم فئة یرجعون إلیها، وإنما رجع القوم إلى منازلهم غیر محاربین ولا مخالفین ولا منابذین، رضوا بالکف عنهم، فکان الحکم فیهم رفع السیف عنهم والکف عن أذاهم، إذ لم یطلبوا علیه أعوانا، وأهل صفین کانوا یرجعون إلى فئة مستعدة، وإمام یجمع لهم السلاح والدروع والرماح و السیوف، ویسنی لهم العطاء، ویهئ لهم الانزال، ویعود مریضهم ویجبر کسیرهم ویداوی جریحهم، ویحمل راجلهم، ویکسو حاسرهم، ویردهم فیرجعون إلى محاربتهم وقتالهم، فلم یساوبین الفریقین فی الحکم لما عرف من الحکم فی قتال أهل التوحید لکنه شرح ذلک لهم فمن رغب عرض على السیف أو یتوب من ذلک. وأما الرجل الذی اعترف باللواط فإنه لم تقم علیه بینة، وإنما تطوع بالاقدار من نفسه، وإذا کان للامام الذی من الله أن یعاقب عن الله کان له أن یمن عن الله، أما سمعت قول الله: (هذا عطاؤنا) الآیة قد أنبئناک بجمیع ما سألتناه فاعلم ذلک. ختص: محمد بن عیسى بن عبید البغدادی، عن محمد بن موسى مثله. اقول: قد أوردنا هذه الاجوبة بأدنى تغییر فی أبواب تاریخه (علیه السلام)، وشرح أجزاء الخبر مفرق على الابواب المناسبة لها.
در حدیث 51 از کتاب بحارالأنوار ج: 50 ص: 162، امام هادی به 18 شبهه در باره پیامبران الهی، امیر المومنین علیه السلام و آیاتی از قرآن جواب می دهند:
قال أبو عبد الله الزیادی: لما سم المتوکل، نذر الله إن رزقه الله العافیة أن یتصدق بمال کثیر، فلما عوفی اختلف الفقهاء فی المال الکثیر فقال له الحسن حاجبه: إن أتیتک یا أمیر المؤمنین بالصواب فما لی عندک؟ قال: عشرة آلاف درهم وإلا ضربتک مائة مقرعة قال: قد رضیت فأتى أبا الحسن علیه السلام فسأله عن ذلک فقال: قال له: یتصدق بثمانین درهما فأخبر المتوکل فسأله ما العلة؟ فأتاه فسأله قال: إن الله تعالى قال لنبیه صلى الله علیه وآله: « لقد نصر کم الله فی مواطن کثیرة» فعددنا مواطن رسول الله صلى الله علیه وآله فبلغت ثمانین موطنا، فرجع إلیه فأخبر ففرح و أعطاه عشرة آلاف درهم. وقال المتوکل لابن السکیت: سل ابن الرضا مسألة عوصاء بحضرتی فسأله فقال: لم بعث الله موسى بالعصا وبعث عیسى علیه السلام بابراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى، وبعث محمدا بالقرآن والسیف؟. فقال أبو الحسن علیه السلام: بعث الله موسى علیه السلام بالعصا والید البیضاء فی زمان الغالب على أهله السحر، فأتاهم من ذلک ما قهر سحرهم وبهرهم، أثبت الحجة علیهم، وبعث عیسى علیه السلام بابراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى باذن الله فی زمان الغالب على أهله الطب فأتاهم من إبراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى باذن الله فقهر هم وبهزهم، وبعث محمدا بالقرآن والسیف فی زمان الغالب على أهله السیف والشعر فأتاهم من القرآن الزهر والسیف القاهر مابهر به شعرهم وبهرسیفهم وأثبت الحجة به علیهم. فقال ابن السکیت: فما الحجة الآن؟ قال: العقل یعرف به الکاذب على الله فیکذب. فقال یحیى بن أکثم: ما لابن السکیت ومناظرته؟ وإنما هو صاحب نحو وشعر ولغة، ورفع قرطاسا فیه مسائل فأملا علی بن محمد علیه السلام على ابن السکیت جوابها وأمره أن یکتب. سألت عن قول الله تعالى " قال الذی عنده علم من الکتاب " فهو آصف بن برخیا ولم یعجز سلیمان عن معرفة ما عرف آصف، ولکنه أحب أن یعرف امته من الجن والانس أنه الحجة من بعده، وذلک من علم سلیمان أودعه آصف بأمر الله ففهمه ذلک، لئلا یختلف فی إمامته وولایته من بعده، ولتاکید الحجة على الخلق وأما سجود یعقوب لولده فان السجود لم یکن لیوسف وإنما کان ذلک من یعقوب وولده طاعة لله تعالى وتحیة لیوسف علیهما السلام کما أن السجود من الملائکة لم یکن لآدم علیه السلام فسجود یعقوب وولده ویوسف معهم شکرا لله تعالى باجتماع الشمل ألم تر أنه یقول فی شکره فی ذلک الوقت: «رب قد آتیتنی من الملک» الآیة. وأما قوله «فان کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسأل الذین یقرؤن الکتاب» فان المخاطب بذلک رسول الله صلى الله علیه وآله ولم یکن فی شک مما أنزل الله إلیه، ولکن قالت الجهلة: کیف لم یبعث الله نبیا من الملائکة ولم لم یفرق بینه وبین الناس فی الاستغناء عن المأ کل والمشرب، والمشی فی الاسواق، فأوحى الله إلى نبیه صلى الله علیه وآله فاسأل الذین یقرؤن الکتاب بمحضر من الجهلة هل بعث الله نبیا قبلک إلا وهو یأکل الطعام، ویشرب الشراب، ولک بهم اسوة یا محمد. وإنما قال: «فان کنت فی شک» ولم یکن للنصفة کما قال: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» ولو قال:«تعالوا نبتهل فنجعل لعنة الله علیکم» لم یکونوا یجیبوا إلى المباهلة، وقد علم الله أن نبیه مؤد عنه رسالته وما هو من الکاذبین وکذلک عرف النبی صلى الله علیه وآله بأنه صادق فیما یقول ولکن أحب أن ینصف من نفسه. وأما قوله: «ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام» الآیة فهو کذلک لو أن أشجار الدنیا أقلام والبحر مداد یمده سبعة أبحر حتى انفجرت الارض عیونا کما انفجرت فی الطوفان، ما نفدت کلمات الله وهی عین الکبریت، وعین الیمن، وعین وبرهوت، وعین طبریة، وحمة ماسیدان، تدعى لسان، وحمة إفر یقیة تدعى بسیلان، وعین باحوران ونحن الکلمات التی لا تدرک فضائلنا ولا تستقصى. وأما الجنة ففیها من المآکل والمشارب والملاهی، وما تشتهیه الانفس وتلد الاعین وأباح الله ذلک لآدم، والشجرة التی نهى الله آدم عنها وزوجته أن لا یأکلا منها شجرة الحسد، عهد الله إلیهما أن لا ینظر ا إلى من فضل الله علیهما، وعلى خلائقه بعین الحسد «فنسی ولم نجد له عزما.» وأما قوله: «أو یزوجهم ذکرانا وإناثا» فان الله تعالى زوج الذکران المطیعین، ومعاذ الله أن یکون الجلیل العظیم عنى ما لبست على نفسک بطلب الرخص، لارتکاب المحارم «ومن یفعل ذلک یلق أثاما * یضاعف له العذاب یوم القیامة ویخلد فیه مهانا» إن لم یتب. فأما شهادة امرأة وحدها التی جازت فهی القابلة التی جازت شهادتها مع الرضا فان لم یکن رضا فلا أقل من امرأتین تقوم المرأتان بدل الرجل لضرورة، لان الرجل لا یمکنه أن یقوم مقامها، فان کان وحدها قبل قولها مع یمینها. وأما قول علی علیه السلام فی الخنثى فهو کما قال: یرث من المبال، وینظر إلیه قوم عدول یأخذ کل واحد منهم مرءاتا وتقوم الخنثى خلفهم عریانة، وینظرون إلى المرأة فیرون الشئ ویحکمون علیه. وأما الرجل الناظر إلى الراعی وقد نزا على شاة، فان عرفها ذبحها و أحرقها، وإن لم یعرفها قسمها الامام نصفین وساهم بینهما، فان وقع السهم على أحد القسمین فقد انقسم النصف الآخر ثم یفرق الذی وقع علیه السهم نصفین فیقرع بینهما فلا یزال کذلک حتى یبقى اثنان فیقرع بینهما فأیهما وقع السهم علیها ذبحت واحرقت وقد نجى سائرها وسهم الامام سهم الله لا یخیب. وأما صلاة الفجر والجهر فیها بالقراءة لان النبی صلى الله علیه وآله کان یغلس بها فقراءتها من اللیل. وأما قول أمیر المؤمنین: بشر قاتل ابن صفیه بالنار لقول رسول الله صلى الله علیه وآله وکان ممن خرج یوم النهروان، فلم یقتله أمیر المؤمنین علیه السلام بالبصرة لانه علم أنه یقتل فی فتنة النهروان وأما قولک إن علیا علیه السلام قاتل أهل صفین مقبلین ومدبرین، وأجهز على جریحهم وأنه یوم الجمل الم یتبع مولیا ولم یجهز على جریحهم، وکل من ألقى سیفه وسلاحه آمنه، فان أهل الجمل قتل إمامهم ولم یکن لهم فئة یرجعون إلیها، وإنما رجع القوم إلى منازلهم غیر محاربین، ولا محتالین، ولا متجسسین ولا مبارزین، فقد رضوا بالکف عنهم، فکان الحکم فیه رفع السیف والکف عنهم إذ لم یطلبوا علیه أعوانا. وأهل صفین یرجعون إلى فئة مستعدة وإمام منتصب، یجمع لهم السلاح من الرماح، والدروع، والسیوف، ویستعد لهم، ویسنی لهم العطاء ویهیئ لهم الاموال، ویعقب مریضهم، یجبر کسیرهم، ویداوی جریحهم، ویحمل راجلهم ویکسو حاسرهم، ویردهم فیرجعون إلى محاربتهم وقتالهم. فان الحکم فی أهل البصرة الکف عنهم لما ألقوا أسلحتم إذ لم تکن لهم فئة یرجعون إلیها، والحکم فی أهل صفین أن یتبع مدبرهم، ویجهز على جریحهم فلا یساوى بین الفریقین فی الحکم، ولولا أمیر المؤمنین علیه السلام وحکمه فی أهل صفین والجمل، لما عرف الحکم فی عصاة أهل التوحید فمن أبى ذلک عرض على السیف. وأما الرجل الذی أقر باللواط فانه أقر بذلک متبرعا من نفسه، و لم تقم علیه بینة ولا أخذه سلطان وإذا کان للامام الذی من الله أن یعاقب فی الله فله أن یعفو فی الله، أما سمعت الله یقول لسلیمان «هذا عطاؤنا فامنن أو أمسک بغیر حساب» فبدأ بالمن قبل المنع فلما قرأه ابن أکثم قال للمتوکل: ما نحب أن تسأل هذا الرجل عن شئ بعد مسائلی، فانه لا یرد علیه شئ بعدها إلا دونها، وفی ظهور علمه تقویة للرافضة. جعفر بن رزق الله قال: قدم إلى المتوکل رجل نصرانی فجر بامرأة مسلمة فأراد أن یقیم علیه الحد فأسلم فقال یحیى بن أکثم: الایمان یمحو ما قبله، وقال بعضهم: یضرب ثلاثة حدود، فکتب المتوکل إلى علی بن محمد النقی یسأله فلما قرأ الکتاب کتب: یضرب حتى یموت، فأنکر الفقهاء ذلک، فکتب إلیه یسأله عن العلة فقال: «بسم الله الرحمن الرحیم فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده وکفرنا بما کنا به مشرکین» السورة قال: فأمر المتوکل فضرب حتى مات. أبو الحسن بن سهلویه البصری المعروف بالملاح قال: دلنی أبو الحسن وکنت واقفیا فقال: إلى کم هذه النومة؟ أما آن لک أن تنتبه منها، فقدح فی قلبی شیئا وغشی علی وتبعت الحق.

تولد امام مهدی علیه السلام

امام زمان در سحرگاه جمعه 15 شعبان 255هـ قبل از اذان صبح در سامرا در زمان معتمد به دنیا آمدند. معتمد بر اثر روایات زیادی که از زمان پیامبر نقل شده بود که امام زمان به دنیا می آیند و عدل و داد را گسترش می دهند، خیلی بازرس و جاسوس به خانه امام عسکری می فرستاد تا بررسی کنند ببیند خانمی حامله است یا نه؟ اهل سنت هم شباهت امام زمان را به دو پیامبر بزرگ الهی در این خصوص نقل کرده اند در شیعه هم روایات فراوانی داریم که فرعون و نمرود زمان حضرت موسی و حضرت ابراهیم علیهما السلام دنبال همین مساله بودند ولی به قدرت خدای متعال نتوانستند منظور خودشان را عملی کنند و این امکان را پیدا نکردند که فرزند را پیدا کنند.

دوران بارداری حضرت نرجس خاتون پنهان بودو بطوری که حضرت حکیمه خاتون روز قبل از تولد امام زمان امام عسکری را می بیند و ایشان می گویند که اینجا بمان که فردا حجت خدا متولد می شود و حضرت حکیمه خاتون می پرسند که مادرش کیست، می فرمایند نرجس خاتون. ایشان می روند و نرجس خاتون را می بینند که آثار حمل را ندارند، به امام عرض می کنند که ایشان که حامله نیست، امام می فرمایند عمه جان او بدنیا خواهد آمد بمان-از نظر پزشکی هم دیده شده که برخی از زنان علائم بارداری را ندارند و این مساله با علم پزشکی منافاتی ندارد- حکیمه خانم می فرمایند قبل از اذان صبح دیدم که نرجس خاتون بیدار شدند و نماز شب را خواندند ولی قبل از اذان یک حجابی بین من و ایشان واقع شد، فقط می دیدم که ایشان درد دارد، بعد از مدتی دیدم که ایشان با یک طفل ایستاده است که تمیز است پاک و مطهر و آثار زایده شدن در او نیست و در روایاتی آمده که امام مختوم (ختنه شده) به دنیا آمده. بعد امام عسکری می فرمایند که فرزندم را بیاورید. امام بر بدن او دستی می کشند و زبان خود را در کام ایشان می گذارند و بعد می فرمایند پسرم سخن بگو، امام مهدی شروع به صحبت می کنند وآیاتی از قرآن می خوانند، بر جدشان پیامبر اکرم و امیر المومنین سلام ودرود می فرستند ویک یک اجدادشان را نام می برند و بر آنها سلام می فرستند بعد بر پدر بزرگوارشان سلام می کنند وبرای خودشان از درگاه الهی طلب فرج و گشایش و سرعت ظهور می کنند.

حضرت حکیمه خاتون مشاهده می کنند که مرغانی از آسمان می آیند و حضرت را با خود به آسمان می برند و بعد از مدتی هم طفل را بر می گردانند. از امام عسکری می پرسد که این مرغان چیستند؟ امام می فرمایند که این فرشته الهی «روح القدس» است که اعظم فرشتگان الهی است همان فرشته ای است که در حقیقت موکل بر اهل بیت است همان فرشته ای که آداب را به پیامبر از کودکی آموخته است و بهمراه امامان معصوم بوده و بهمراه امام عصر و مونس آن حضرت هم خواهد بود.

در این زمان خلیفه عباسی جاسوسانی را در منزل امام داشته که مهمترین جاسوس معتمد، جعفر کذاب بوده است. که خود و خانوادش در منزل امام رفت و آمد داشتند تا در صورت مشاهده هرگونه آثار حملی اطلاع بدهند که ناکام می مانند تا مدتی حتی غلامان و کنیزان خاص هم اطلاعی از تولد امام نداشتند و بتدریج امام به آنانیکه مورد اطمینان بودند این اطلاع را می دادند که فرزندشان متولد شدند.
اهل سنت و بعضی روشنفکران سنی زده ایراد می گیرند که تولد امام زمان یک خبر واحد است. یعنی فقط توسط یک نفر گفته (حکیمه خاتون) شده است. ما در پاسخ می گوییم خبر تولد همیشه یک خبر واحد است تولد هر فردی را به استناد شهادت مادر و یا ماما می دهند.

در این زمینه و در مورد افرادی که امام را در کودکی مشاهده کرده اند می توانید به کتاب« تبصرة الولی فی من رای القائمَ المهدی» از سید هاشم بحرانی که آقای افتخارزاده به فارسی به نام «نشانی از خورشید» ترجمه کرده اند مراجعه کنید.

امام مهدی یک ازدواج ثبت شده نداشتند. حضرت کنیزانی داشتند که خرید آنها به حکم قرآن مثل ازدواج بوده است.(سوره نسا آیه 3: أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ) اما اگر عقد دائمی داشته باشند، شاهد تاریخی برای آن نداریم. اساساً معلوم نبود که همسر ایشان چه کسی است تا حکومت آن را از بین ببرد و فرزند امام متولد نشود.

شبه دیگری که در نزد اهل سنت مطرح است این است که تصور می کنند که امام زمان به دنیا نیامده و 40 سال مانده به قیام آن حضرت به دنیا می آیند« سیولد فی آخر الزمان»
علت آن هم روایتی از پیامبر است که آن حضرت وقتی ظهور می کند، صورت جوانی چهل ساله دارد.«شاب المنظر دون اربعین سنة» لذا این توهم برایشان پیش آمده است که حضرت هنوز متولد نشده اند.
پاسخ 1: مسلم تاریخ است که امام عسگری در سال 260 از دنیا رفته اند و زمین نمی تواند خالی از حجت باقی بماند. بنابرین بعد از شهادت امام عسگری از سال 260 هجری باید حجت خدا بر روی زمین باشد. با توجه به حدیث ثقلین«إنّى تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقَلَیْنِ: کِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَیْتِى ما إنْ تَمَسّکْتُمْ بِهَما لَنْ‏تَضِلّوا أبَداً و إنّهُمَا یَرِدَا عَلَىّ الْحَوْض» ما اگر به این دوثقل چنگ بزنیم، هرگز و ابداً گمراه نمی شویم، پس باید این دو وجود داشته باشند یعنی این عبارت که فرموده شد و از زمان از دنیا رفتن رسول تا این زمان باید حجت خدا باشد. اهل سنت هن این را قبول دارند ولی این کلام رسول خدا را نادیده می گیرند، اما نمی توانند انکار کنند. (پس باید همواره یک امام در کنار قرآن باشد تا مردم گمراه نشوند)

پاسخ 2: خلیفه چهارم اهل تسنن!!!! امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه حکمت 147 می فرمایند:
اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ(برپاکننده دین خدا و محور هدایت الاهی) لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً(پنهان) لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ , أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى
قسم به خدا که اینطور است که خالی نمی ماند زمین از قیام کننده ای برای خدا که او حجت خداست وخدایا اینچنین است که زمین از برپا کننده دین تو که حجت توست خالی نمی ماند، چه آن حجت رسول خدا باشد و یا چه آن حجت الهی ترسان و پنهان باشد. برای آنکه آن نشانه هایی(آیات و احکام وظایف و نکات) که حجت های الهی قبلی آورده اند باطل نشود.چه کمند آنها کجا هستند آنها؟ چقدر تعداد آنها کم است و چقدر نزد خدا اینها گرانمایه و بلند مرتبه هستند و خدا بوسیله آنها حجت ها و بینات خود را حفظ می کند. آنها زنده می مانند تا آن ودیعه هایی را که در دست دارند به امام بعدی بدهند و به او بسپارند. (پنهان و ترسان اشاره به امام مهدی دارد، چون فقط ایشان ترسان و پنهان بودند. بقیه امامان خائف بودند، اما پنهان نبودند.)
پاسخ 3: سومین نشانه که با استفاده از آن بیان پیامبر را به نقل از منابع اهل سنت بیان می کنیم: (بیش از 15 حدیث)
صحیح البخاری در جز چهارم در کتاب الأحکام فی باب جعله قبل باب إخراج الخصوم، و أهل الریب من البیوت بعد المعرفة (صفحة 175 چاپ مصر سال 1355 هجری قمری) این روایت را آورده است:
حدَّثنی محمد بن المثنى حدثنا غندر حدثنا شعبة عن عبد الملک سمعت جابر بن سمرة قال: سمعت النبی (ص) یقول: " یکون اثنا عشر أمیراً فقال کلمة لم أسمعها فقال أبى: انه یقول: «کلهم من قریش»
جابربن ثمره شنیدم پیامبر اینگونه فرمودند: ایشان راجع به جانشینانشان صحبت می کنند که 12 امیرند. او عقب نشسته بود و به پدرش که جلوی او بود گفت نشنیدم چه گفتند، پدرش گفت می فرمایند همه از قریش هستند.
در روایات دیگر همین بیان با کمی تفصیل نقل شده است.
همین روایت در (صحیح مسلم صفحة 191 الجزء 2 ق 1 طبعة مصر سنة 1348 هجری) بدین شکل نقل شده است:
ان هذا الأمر لا ینقضی حتى یمضى فیهم اثنا عشر خلیفة ثم تکلم بکلام خفی علیَّ فقلت لأبی: ما قال ؟ قال: کلهم من قریش.
حدیثی نقل شده است از پیامبر به نام حدیث سلمان که مورد تایید سنی ها هم هست(میرسید علی همدانی از دانشمندان اهل سنت در کتاب موده القربی این حدیث را نقل کرده است): پیامبر امام حسین را بر روی ران پای خود نشانده بودند ایشان را می بوسیدند و لبان آن حضرت را می مکیدند و می فرمودند تو فرزند، امام هستی، برادر امام و خود امام هستی و پدر 9 امام که آخرین آنها مهدی است.

در کتاب کفایة الأثرفی النصوص على الأئمة الاثنی عشر (محمد بن خزاز قمی در اوایل غیبت کبری قرن4)، روایات رسول خدا برای ائمه را بیان کرده بر اساس راوی که اصحاب رسول الله هستند تقسیم بندی شده است.
در ص 54 باب ما جاء عن جابر بن عبد الله الأنصاری عن رسول الله ص فی النصوص على الأئمة الاثنی عشر ع این حدیث آمده است:
جابر بن عبد الله الأنصاری یقول لما أنزل الله تبارک و تعالى على نبیه ص یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قلت یا رسول الله قد عرفنا الله و رسوله فمن أولو الأمر منکم الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک فقال ع خلفائی و أئمة المسلمین بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف بالتوراة بالباقر و ستدرکه یا جابر فإذا لقیته فاقرأه منی السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسى بن جعفر ثم علی بن موسى ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم سمی و کنی حجة الله فی أرضه و نفسه فی عباده ابن الحسن بن علی ذلک الذی یفتح الله تعالى ذکره على یده مشارق الأرض و مغاربها ذلک الذی یغیب عن شیعته أولیائه غیبة لا یثبت فیها على القول بإمامته إلا من امتحن الله قلبه للإیمان قال جابر فقلت یا رسول الله فهل لشیعته الانتفاع به فقال ع و الذی بعثنی بالنبوة إنهم لیستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس إن سترها سحاب یا جابر هذا من مکنون سر الله و مخزون علم الله فاکتمه إلا عن أهله
هنگامی که این آیه بر پیامبر نازل شد (نسا 59: اى اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و]نیز[از پیامبر و صاحبان امر خودتان] که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر داراى مقام عصمت می باشند[ اطاعت کنید. و اگر درباره چیزى ] از احکام و امور مادى و معنوى و حکومت و جانشینى پس از پیامبر [نزاع داشتید ، آن را] براى فیصله یافتنش [اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید ، به خدا و پیامبر ارجاع دهید این] ارجاع دادن[ براى شما بهتر واز نظر عاقبت نیکوتر است.) پرسیده شد ای رسول خدا ما فهمیدیم که در واقع خدا کیست، رسول خدا کیست اما متوجه نشدیم که اولی الامر کیست که خدا اشاره کرده از ماست و طاعتش را با شما قرین داشته. پیامبر فرمودند: خلفای من و امامان مسلمانان بعد از من. اولین آنها علی ابن ابی طالب است، سپس حسن، سپس حسین، سپس علی بن حسین، سپس محمد بن علی که در تورات نام او به باقر معروف شده است و تو او را می بینی جابر آن هنگام که او را دیدی ای جابر سلام من را به او برسان، سپس صادق جعفربن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی، سپس علی بن محمد. سپس حسن بن علی، سپس آنکه اسمش هم اسم من است و کنیه اش هم کنیه من است، حجت خدا است بر روی زمین و اوحاکم است از جانب خدا بر بندگانش فرزند حسن بن علی بن هادی است. او آن کسی است که خدا به دست او شرق و غرب زمین را فتح خواهد کرد و او کسی است که از شیعیانش غائب خواهد شد. در آن غیبت ثابت نمی مانند کسی بر او مگر آن کسی که قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد. پرسیدم آیا شیعه می تواند از او بهره بگیرد؟ فرمودند، بله مانند بهره بردن کسی که از خورشید پشت ابر بهره می برد. به خدا این سخن از اسرارپنهان الهی است با کسی از آن نگو مگر که اهلش باشد.
در روایت دیگری از امام عسگری در همین زمینه سوال شده و ایشان فرموده اند: دو کس در امان خواهد بود در این دوران، یکی کسی که برای ظهور حضرت زیاد دعا می کند این فرد از فتنه های زمانه در امان خواهد بود ودوم کسی که وظایف عبادی نسبت به وجود مقدس آن حضرت انجام می دهد ترک محرمات می کند و سعی می کند پیوند خودش را با آن حضرت برقرار کند و ربط و رباط خودش را با آن حضرت حفظ کند.

در کتاب کفایة الاثر فی النصوص على الأئمة الاثنی عشر ص 71 باب ما جاء عن أنس بن مالک عن النبی ص سعد بن الحجاج اینگونه می خوانیم:
آخر روایت......و أخرج من أصلابکما الذریة الطاهرة و الأئمة المعصومین خزان علمی فلولاکم ما خلقت الدنیا و لا الآخرة و لا الجنة و لا النار یا محمد أ تحب أن تراهم قلت نعم یا رب فنودیت یا محمد ارفع رأسک فرفعت رأسی فإذا أنا بأنوار علی و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و علی بن موسى و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الحجة یتلألأ من بینهم کأنه کوکب دری
ای پیامبر می خواهی که آنها را ببینی؟ گفتم بله، خداوند فرمود که سرت را بلند کن و من بلند کردم و دیدم انوار مقدسه ی علی و حسن و حسین و... و حجت را که مانند ستاره ای در بین آنها روشن بود.
دسته دیگر روایات و بیاناتی هستند که در آنها شیعیانی که خدمت امام عسگری رسیده اند، حجت خدا را درآغوش پدر مشاهده کرده اند وحضرت ایشان را به آنها معرفی کرده اند که این حجت بعد از من است او را بشناسید و از او اطاعت کنید.

کتاب کمال الدین ص 434 ح 16
حدثنا أبو العباس أحمد بن الحسین بن عبد الله بن مهران الابی الازدی العروضی بمرو قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن إسحاق القمی قال: لما ولد کتاب فإذا فیه مکتوب بخط یده علیه السلام الذی کان ترد به التوقیعات علیه، وفیه " ولدلنا مولود فلیکن عندک مستورا وعن جمیع الناس مکتوما، فإنا لم نظهر علیه إلا الاقرب لقرابته والولی لولایته أحببنا إعلامک لیسرک الله به، مثل ما سرنا به، والسلام
نامه ای که امام عسکری به احمدبن اسحاق نوشته اند: مولودی برای ما به دنیا آمد، این را مخفی نگه دار از همه مردم کتمان کن که ما این را بر کسی ظاهر نکردیم مگر بر نزدیکانمان (مانند حکیمه خاتون) به خاطر بستگیش و دوستانمان بر اساس دوستیشان.و ما دوست داشتیم که این را به تو اعلام کنیم تا خداوند تو را خوشنود کند همانطور که ما را خوشنود کرد و السلام.
کتاب کمال الدین ص 435 ح 1
حدثنا علی بن الحسن بن الفرج المؤذن رضی الله عنه قال: حدثنا محمد ابن الحسن الکرخی قال: سمعت أبا هارون رجلا من أصحابنا یقول: رأیت صاحب الزمان علیه السلام ووجهه یضئ کأنه القمر لیلة البدر، ورأیت على سرته شعرا یجری کالخط، وکشفت الثوب عنه فوجدته مختونا، فسألت أبا محمد علیه السلام عن ذلک فقال: هکذا ولد، وهکذا ولدنا، ولکنا سنمر الموسى علیه لاصابة السنة.
...از ابا هارون: من صاحب الزمان را دیدم در بغل پدرش، چنین بود و چنان.
در یکی از این دیدار ها که 40 نفر بودند،که دو نایب بزرگوار امام هم در آن جمع حضور داشتند، امام عسکری کودک را می آورند و او را معرفی می کنند و می گویند که این حجت بعد از من است. روایات مربوط به آن را از کتاب کمال الدین ص 435 ح 2 پی می گیریم:
حدثنا محمد بن علی ما جیلویه رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن یحیى العطار قال: حدثنی جعفر بن محمد بن مالک الفزاری قال: حدثنی معاویة بن حکیم، ومحمد ابن أیوب بن نوح: ومحمد بن عثمان العمری رضی الله عنه قالوا: عرض علینا أبو محمد الحسن بن علی علیهما السلام ونحن فی منزله وکنا أربعین رجلا فقال: هذا إمامکم من بعدی، وخلیفتی علیکم، أطیعوه ولا تتفرقوا من بعدی فی أدیانکم فتهلکوا، أما إنکم لا ترونه بعد یومکم هذا، قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت إلا أیام قلائل حتى مضی أبو محمد علیه السلام
امام عسکری امام عصر را به ما عرضه کرد.و ما هم در منزل امام بودیم و 40 نفر بودیم. حضرت چنین گفتند: این امام شما است بعد از من، از او اطاعت کنید و متفرق نشوید بعد از من در دینتان که هلاک خواهید شد و آنها بعد از آن روز دیگر حضرت را نبینند. چند روزی بیشتر نگذشت که امام عسکری از دنیا رفتند و امام عصر غیبت صغری را آغاز کردند.
یک روایت مهم از کتاب بحارالأنوار ج: 52 ص: 51ح 35- که معروف است به حدیث الْمُقَصِّرَةِ کَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ. او از شیعیان مدینه و وکیل امام عسکری است. شیعیان مدینه در زمینه هایی با هم اختلاف داشتند، او را می فرستند تا به خدمت امام برسد و از ایشان کسب تکلیف کند. و جواب شیعیان مدینه را بگیرد:
جعفر بن محمد بن مالک، عن محمد بن عبد الله بن جعفر، عن محمد بن أحمد الانصاری قال: وجه قوم من المفوضة والمقصرة کامل بن إبراهیم المدنی إلى أبی محمد علیه السلام قال کامل: فقلت فی نفسی أسأله لا یدخل الجنة إلا من عرف معرفتی وقال بمقالتی، قال: فلما دخلت على سیدی أبی محمد علیه السلام نظرت إلى ثیاب بیاض ناعمة علیه فقلت فی نفسی: ولی الله وحجته یلبس الناعم من الثیاب، ویأمرنا نحن بمواساة الاخوان، وینهانا عن لبس مثله. فقال متبسما: یا کامل وحسر (عن) ذراعیه، فإذا مسح أسود خشن على جلده فقال: هذا لله وهذا لکم، فسلمت وجلست إلى باب علیه ستر مرخى، فجاءت الریح فکشفت طرفه فإذا أنا بفتى کأنه فلقة قمر من أبناء أربع سنین أو مثلها. فقال لی یا کامل بن إبراهیم، فاقشعررت من ذلک والهمت أن قلت: لبیک یا سیدی فقال: جئت إلى ولی الله وحجته وبابه تسأله هل یدخل الجنة إلا من عرف معرفتک وقال بمقالتک ؟ فقلت: إی والله، قال: إذن والله یقل داخلها والله إنه لیدخلها قوم یقال لهم الحقیة قلت: یا سیدی ومن هم ؟ قال: قوم من حبهم لعلی یحلفون بحقه ولا یدرون ما حقه وفضله. ثم سکت علیه السلام عنی ساعة ثم قال: وجئت تسأله عن مقالة المفوضة کذبوا بل قلوبنا أوعیة لمشیة الله، فإذا شاء شئنا، والله یقول: " وما تشاؤن إلا أن یشاء الله ". ثم رجع الستر إلى حالته فلم أستطع کشفه فنظر إلی أبو محمد علیه السلام متبسما فقال: یا کامل ما جلوسک وقد أنبأک بحاجتک الحجة من بعدی فقمت وخرجت ولم اعاینه بعد ذلک قال أبو نعیم: فلقیت کاملا فسألته عن هذا الحدیث فحدثنی به. غط: أحمد بن علی الرازی، عن محمد بن علی، عن علی بن عبد الله بن عائذ، عن الحسن بن وجنا قال: سمعت أبا نعیم محمد بن أحمد الانصاری وذکر مثله. دلائل الامامة للطبری: عن محمد بن هارون التلعکبری، عن أبیه عن محمد بن همام، عن جعفر بن محمد مثله. بیان: یحتمل أن یکون المراد بالحقیة المستضعفین من المخالفین أو من الشیعة أو الاعم وسیأتی تحقیق القول فی ذلک فی کتاب الایمان والکفر.

او می گوید به منزل امام عسکری وارد شدم و خدمت آن حضرت نشستم، مشاهده کردم که یک پرده ای کنار رفت و گهواره ای دیدم، صدایی بلند شد که ای کامل تو از مدینه آمده ای و این سوال را داری و جوابش این است. او می گوید پسر بچه ای را دیدم که حدود 4 سال داشت، او را دیدم و جواب را از او شنیدم: آن کودک مرا صدا زد و گفت ای کامل نزد حجت خدا آمده ای که از او بپرسی آیا در بهشت وارد می شود مگر کسی که تو را بشناسد و به آنچه که تو می گویی گویا باشد جواب می دهد بله به خدا قسم همینطور است. امام می فرمایند: به خدا قسم گروهی داخل بهشت می شوند، و آنها کم هستند. که آنان َحقیه نامیده می شوند. پرسیدم َحقیه کیانند ؟ امام پاسخ دادند که کسانی هستندکه قسم می خورند به حق علی در حالی که حتی حق و حضرت علی را نمی شناسند ولی به خاطر محبتی که به آن حضرت دارند به نام او قسم می خورند. سپس مدتی ساکت شدند و سپس امام می فرمایند آمده ای تا از ولی خدا در باره مفوضه سوال کنی (اینان اعتقاد دارند خداباز نشست شده و امور را به دست مردم سپرده است- همان قول یهود-) به خدا قسم اینها دروغ گفته اند قلبهای ما به... خواست خداست وقتی خدا می خواهد ما می خواهیم ما چیزی نمی خواهیم مگر خدا بخواهد و ما فقط آنچه را که رضای خداست می خواهیم. خدا می فرماید، نمی خواهند غیر از آنجه را که خدا می خواهد. سپس پرده افتاد و نتوانستم نگاه کنم و آن فرزند را ببینم سپس امام عسگری با لبخند به من نگریستند و فرمودند جلسه امروز چطور بود؟ حجت بعد از من بود کسی که تو را از حاجتت مطلع کرد...... و دیگر بعد از او حضرت را ندیدم. یک فرد به نام ابو نعیم هم می گوید کامل را دیدم و او این داستان را برای من بیان کرد.
در حدیث دیگری در بحارالأنوار ج: 52 ص: 51ح 36 اینگونه آمده است:
محمد بن یعقوب، عن أحمد بن النضر، عن القنبری من ولد قنبر الکبیر مولى أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: جرى حدیث جعفر فشتمه فقلت: فلیس غیره فهل رأیته ؟ قال: لم أره ولکن رآه غیری، قلت: ومن رآه قال: رآه جعفر مرتین وله حدیث: وحدث عن رشیق صاحب المادرای قال: بعث إلینا المعتضد ونحن ثلاثة نفر فأمرنا أن یرکب کل واحد منا فرسا ویجنب آخر ونخرج مخففین لا یکون معنا قلیل ولا کثیر إلا على السرج مصلى وقال لنا: الحقوا بسامرة ووصف لنا محلة ودارا وقال: إذا أتیتموها تجدوا على الباب خادما أسود، فاکبسوا الدار ومن رأیتم فیها فائتونی برأسه. فوافینا سامرة فوجدنا الامر کما وصفه وفی الدهلیز خادم أسود وفی یده تکة ینسجها فسألناه عن الدار ومن فیها، فقال: صاحبها فو الله ما التفت إلینا وقل اکتراثه بنا فکبسنا الدار کما أمرنا، فوجدنا دارا سریة، ومقابل الدار ستر ما نظرت قط إلى أنبل منه، کأن الایدی رفعت عنه فی ذلک الوقت، ولم یکن فی الدار أحد. فرفعنا الستر فإذا بیت کبیر کأن بحرا فیه وفی أقصى البیت حصیر قد علمنا أنه على الماء، وفوقه رجل من أحسن الناس هیئة قائم یصلی، فلم یلتفت إلینا ولا إلى شئ من أسبابنا، فسبق أحمد بن عبد الله لیتخطى البیت فغرق فی الماء، ومازال یضطرب حتى مددت یدی إلیه فخلصته وأخرجته وغشی علیه، وبقی ساعة، وعاد صاحبی الثانی إلى فعل ذلک الفعل فناله مثل ذلک وبقیت مبهوتا. فقلت لصاحب البیت: المعذرة إلى الله وإلیک، فوالله ما علمت کیف الخبر ولا إلى من أجیئ وأنا تائب إلى الله فما التفت إلى شئ مما قلنا، وما انفتل عما کان فیه، فهالنا ذلک وانصرفنا عنه، وقد کان المعتضد ینتظرنا وقد تقدم إلى الحجاب إذا وافیناه أن ندخل علیه فی أی وقت کان. فوافیناه فی بعض اللیل فأدخلنا علیه فسألنا عن الخبر فحکینا له ما رأینا فقال: ویحکم لقیکم أحد قبلی وجرى منکم إلى أحد سبب أو قول ؟ قلنا: لا فقال: أنا نفی من جدی وحلف بأشد أیمان له أنه رجل إن بلغه هذا الخبر لیضربن أعناقنا فما جسرنا أن نحدث به إلا بعد موته.
معتزل عباسی سه نفر را به سامرا در محل زندگی امام هادی می فرستد، می گوید هر فردی (مردی) را دیدید بکشید. آن سه نفر می روند. بجز یک نفر بقیه به درک واصل می شوند. آن یک نفر می گوید: وقتی به آنجا رسیدیم، یک خادم سیاهی را دیدیم و رفتیم داخل و از او پرسیدیم صاحب این خانه کجاست؟ بعد رفتیم تا رسیدیم به یک محلی در این خانه دیدیم پرده ای است. پرده را کنار زدیم و دیدیم در آن آب است. در دور دست مردی ایستاده و زیر اندازی انداخته و روی آن ایستاده و نماز می خواند و اصلاً به ما توجهی نمی کند و زیر اندازش روی آب است. یکی از ما احمدبن عبدالله بود، رفت تا به او برسد، همین که وارد آب شد، غرق شد. ما دست او را گرفتیم بیرون کشیدیم، اما مرده بود، دومین نفر هم همینطور. من از آن فردی که آنجا بود، معذرت خواهی کردم و به درگاه خدا توبه کردم و توبه کنان از آنجا بیرون آمدم و برگشتم. رفتم و این خبر را به معتضد رساندم.
نتیجه:
امام زمان زنده هستند بعد از شهادت امام عسگری به امامت رسیدند و شیعیان را رهبری کردند وکلایی داشتند که آن وکلا از طریق امام زمان علیه السلام رهبران شیعه بودند لذا این با آن افکاری که عده ای دارند که امام غایب ساخته ذهن شیعه بعد از شهادت امام عسگری است نمی خواند.

آشنایی با امام زمان علیه السلام

امام زمان هم نام پیامبر هستند و القاب گوناگونی دارند. در روایتی آمده که حضرت را جلوی دیگران به نام نبرید( منظور نام م ح م د است.) از مراجع تقلید هم عده ای مانند آقای روحانی و وحید خراسانی و... نام بردن حضرت را حرام می دانند ولی آقای خویی و سیستانی آن را مکروه می دانند و حرام بودن را محدود به دوران غیبت صغری می دانند.
در کتاب شریف نجم الثاقب 182 نام را برای حضرت نام برده اند و برخی دیگر از جمله آقای به نیا تا 313 نام و برخی 600 نام را برای آن حضرت عنوان کرده اند.
در دعای ندبه بیش از50 نام، در قرآن حدود 30 نام و در زیارت آل یاسین و در سایر ادعیه که در مورد وجود مقدس امام عصر صلوات الله علیه است، نام های آن حضرت ذکر شده است.
برای مثال در زیارت آل یاسین می توان به این اسامی اشاره کرد: ناصر، مقدم، بقیه الله، حجه الله، وعد الله، باب الله و المامول.

همچنین الفاظ و اسامی حضرت در قرآن بکار رفته است مثل سوره اسرا آیه 33:
وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا
و کسى را که خدا کشتنش را حرام کرده [و به جانش حرمت نهاده] جز به حق نکشید، و هر کس مظلوم [و به ناحق] کشته شود، براى وارثش تسلّطى بر قاتل [جهت خونخواهى، دیه و عفو] قرار داده ایم، پس وارث مقتول نباید در کشتن زیاده روى کند. زیرا او [با قوانین صحیح و درستى چون دیه و قصاص] مورد حمایت قرار گرفته است.
کلمه «منصور» نام مقدس امام عصر علیه السلام می باشد.
و یا در سوره هود آیه 86 اینگونه می خوانیم:
بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِحَفِیظ
آنچه خدا باقى می گذارد، براى شما بهتر است اگر مؤمن باشید، و من بر شما نگهبان نیستم.

کنیه حضرت «ابوالقاسم» است. ابوالقاسم در عرب یعنی پدر قاسم! معلوم نیست که حضرت بچه داشته باشند، اما مثلاً از وقتی امام صادق به دنیا می آیند کنیه ایشان ابوعبدالله می شود و یا ام سلمه و یا.... در واقع اعراب از وقتی که فرزند به دنیا می آید برای او کنیه می گذارند. این یک سنت اسلامی است و خیلی مربوط به فرزندان آن فرد نیست.

معروف ترین لقب آن حضرت«مهدی» است. اهل سنت هم به این اسم می شناسند. مهدی اسم مفعول است. به معنی هدایت یافته. از امام باقر علیه السلام سوال می شود:(بحار الانوار ج 51 ص 29 و 30 ح 2) مهدی یعنی چه و چرا حضرت مهدی نامیده شده است؟
فَإِنَّمَا سُمِّیَ الْمَهْدِیَّ لِأَنَّهُ یُهْدَى لِأَمْرٍ خَفِیٍّ یَسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ کُتُبِ اللَّهِ مِنْ غَارٍ بِأَنْطَاکِیَّةَ فَیَحْکُمُ بَیْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْإِنْجِیلِ بِالْإِنْجِیلِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِالْفُرْقَانِ وَ تُجْمَعُ إِلَیْهِ أَمْوَالُ الدُّنْیَا کُلُّهَا مَا فِی بَطْنِ الْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا ظَهْرِهَا فَیَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِیهِ الْأَرْحَامَ وَ سَفَکْتُمْ فِیهِ الدِّمَاءَ وَ رَکِبْتُمْ فِیهِ مَحَارِمَ اللَّهِ فَیُعْطِی شَیْئاً لَمْ یُعْطِ أَحَدٌ کَانَ قَبْلَهُ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ رَجُلٌ مِنِّی اسْمُهُ کَاسْمِی یَحْفَظُنِی اللَّهُ فِیهِ وَ یَعْمَلُ بِسُنَّتِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ نُوراً بَعْدَ مَا تَمْتَلِئُ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ سُوءاً
آن حضرت را مهدی نام نهادند از آن جهت که ایشان یارانشان را هدایت می کنند به چیزی که پنهان شده، و خارج می کند اصل کتب تورات و انجیل و فرقان وسایر کتب تحریف شده را از غاری در انطاکیه (استامبول کنونی ) تمام احوال دنیا به دست حضرت می رسد. چه آنهایی که ظاهر است و چه آنهایی که مخفی است. و آن حضرت اموال را بین مردم تقسیم می کند و می فرمایند بیاید این ها را بگیرید، این ها اموالی است که بخاطر آن قطع رحم کردید و خون ریختید وحرام خدا را انجام داده اید. پیامبر اکرم اینگونه می فرمایند: او از ماست، اسمش اسم من است و خدا سنت مرا و دین مرا با او حفظ می کند. او به سنت من عمل می کند و زمین را پر از عدل و داد می کند، بعد از اینکه از ظلم و جور پر شده باشد.

آقای صافی گلپایگانی در کتاب منتخب الاثر 1294 حدیث در باره ایشان جمع آوری کرده اند.

معروف ترین این القاب «القائم» است که حضرت رضا علیه السلام با شنیدن این نام می ایستادند، دست خود را بر سر می گذاشتند و می فرمودند: الهم عجل فرجه و سهل مخرجه.

در کتاب کفایة الأثر - الخزاز القمی ص 283 اینگونه آمده:
حدثنا محمد بن علی، قال حدثنا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس العطار، قال حدثنا علی بن محمد بن قتیبة النیشابوری، قال حدثنا حمدان بن سلیمان، قال حدثنا الصقر بن أبی دلف، قال: سمعت أبا جعفر محمد بن علی بن موسى الرضا علیه السلام یقول: الإمام بعدی ابنی علی، أمره أمری وقوله قولی وطاعته طاعتی، والإمام بعده ابنه الحسن أمره أمر أبیه وقوله قول أبیه وطاعته طاعة أبیه. ثم سکت فقلت له: یا بن رسول الله فمن الإمام بعد الحسن؟ فبکى علیه السلام بکاءا شدیدا ثم قال: إن بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر. فقلت له: یا ابن رسول الله ولم سمی القائم ؟ قال: لأنه یقوم بعد موت ذکره وارتداد أکثر القائلین بإمامته. فقلت له: ولم سمی المنتظر ؟ قال: لأن له غیبة یکثر أیامها ویطول أمدها، فینتظر خروجه المخلصون وینکره المرتابون ویستهزئ به الجاهدون.
سمی القائمُ قائماً لِاَ نَّه یقوم بعد موت ذکره و ارتداد اکثر القائلین بامامته
این حضرت قائم نامیده شدند به این خاطر که وقتی یاد آن حضرت از خاصره ها محو می شود ظهور می کنند و زمانی است که اکثر قائلین به امامتش از او برگشتند. یعنی اکثر شیعیان و نه یهودیان و مسیحیان!

از القاب دیگر حضرت «المامول»، که در زیارت آل یس آمده یعنی کسی که نسبت به او امل (آرزو ) وجود دارد. المُاّمّل یعنی آرزو شده، دیگر لقب ایشان «المنتظر» است، یعنی کسی که به انتظارش هستند و غیبتی دارد که آن غیبت طولانی شده است. لقب دیگر «المَوتور» به معنی کسی که عزیزش را کشته اند (امام حسین علیه السلام و فرزندان آن حضرت.) لقب دیگر ایشان که سرلوحه این نوشتار هم می باشد، «المضطر» است به معنی کسی که خداوند به اضطرارش پاسخ می دهد در روزی که پرده خانه کعبه را می گیرد و آیه اضطرار را می خواند و خداوند به آن حضرت اجازه ظهور می دهند.

پدر آن امام حسن عسکری علیه السلام است (ایشان به ابن الرضا هم معروف هستند. بعد از امام رضا ع سه فرزند ایشان، امام جواد و هادی و عسکری را به این نام می شناختند.) مادرشان نرجس خاتون است. و نام اصلی ایشان مَلیکا است. پدر ایشان یشوعا پسر امپراطور روم است. جد مادری ایشان به فاصله هفت نسل حضرت شمعون (پیتر) است که وصی حضرت عیسی بوده است.
مادر امام باقر ع دختر امام حسن ع بوده است، پس امام زمان از نوادگان امام حسن علیه السلام هم محسوب می شوند. از طرف دیگر از طریق.شهربانو که دختر یزدگرد سوم پادشاه ایران بوده و مادر امام سجاد علیه السلام از نوادگان پادشاهان ایران هم هستند واز طریق امام حسین علیه السلام نوه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین از نوادگان حضرت ابراهیم است.

یعنی ایشان که برای سلطنت و حاکمیت بر زمین انتخاب شده است هم از نوادگان پادشاهان است و هم از نسل انبیا اولی العظم. چه بنی اسرائیل و چه اعراب که به حضرت ابراهیم می رسند.

داستان ازدواج امام عسکری در بحارالأنوار ج 51 ص 6باب 1- ولادته و أحوال أمه صلوات الله علیها بدین گونه آمده است:
روزی امام هادی که در سامرا بوده اند یک از اصحاب را بعنوان بشربن سلیمان صدا می کنند وبه او می گویند که تو مورد اطمینان ما هستی از او می خواهند به بغداد برود به بازار برده فروشها نزد یک برده فروشی که یک کنیزی دارد که خیلی باوقار است و با فروشنده شرطی کرده که با موافقت خود به فروش برسد. بشر می رود و نامه ای هم از امام با خط رومی به او می دهد نامه را می خواند و می بوسند و می پذیرند که با او بیاید. در راه بشر بن سلیمان از او سوال می کند که جریان چیست؟ نرجس خاتون می فرمایند پدرم می خواست مرا به عقد پسرعمویم در آورد، ناگهان تخت فرو ریخت، صلیب ها افتاد و پسر عمویم افتاد و از هوش رفت. اسقف ها گفتند این کار را نکن و این نشانه بدی است. و نشانه زوال دین مسیح است اما پادشاه دوباره اصرار می کند و دوباره این اتفاق می افتد. نرجس خاتون همان شب خواب می بیند که پیامبر ص، حضرت عیسی ع و حضرت شمعون ع آمده اند و حضرت محمد ص ایشان را از حضرت عیسی خواستگاری می کنند و ایشان می فرمایند این تاج افتخاری است برای من و قبول می کنند و به عقد امام عسکری در می آورند و از آن موقع دیگر امام عسکری را نمی بینند و مریض و دل افسرده می شوند بطوریکه هیچ غذایی نمی توانسته اند بخورند و بیمار می شوند. هیچ کدام از پزشکان معالجه نمی توانند معالجه کنند. خود نرجس خاتون به پدرش می گوید این برده هایی که از مسمانان گرفته ای آزاد کن، شاید حال من بهتر شود. این کار را می کنند، حال ایشان بهتر می شود و می توانند غذا بخورند و در همان شب خواب می بینند حضرت زهرا سلام الله علیها را که با حضرت مریم و عده ای از زنان پاک می آیند و ایشان را می بوسند و نرجس خاتون می گوید که از همسرم دور افتاده ام و حضرت زهرا س می فرمایند تا اینکه به اسلام تشرف پیدا نکنی نمی توانی ابا محمد را بیینی و او همانجا شهادتین را می گوید و از آن به بعد امام عسکری را می دیدند تا اینکه امام عسکری می فرمایند جنگی می شود وتو با لباس مبدل در آن جنگ برو، اسیر می شوی و به بغداد می آیی، فردی خواهد آمد و نامه ای از طرف ما می آید و سایر قضایا.
بشر از ایشان می پرسد عربی را چگونه می دانی؟ می فرمایند، من از پدربزرگم خواستم تا یکی از مترجمین را در اختیار من بگذارد. و او به من عربی را آموخت. آن حضرت به منزل امام هادی وارد می شوند و امام هادی به دختر خود حکیمه خاتون فرمودند ای دختر رسول خدا بیا و این خانم را ببر و دین و احکام آن را به او بیاموز که او مادر حجت خدا خواهد بود.

امام مهدی علیه السلام در روایات (قسمت دوّم)

در ادامه بررسی روایات مرتبط با امام زمان علیه السلام، می توانید به روایات ذیل از کتب اهل سنت مراجعه کنید:
- صحیح مسلم در باب 71 کتاب الفتن و اشراط الساعة احادیث 2882 و 2883 و 2884
- سنن ابن ماجه بابی به نام «خروج المهدی» دارد و همچنین در کتاب المهدی ترمذی و ابوداوود هم همینطور.
- سنن ابوداود جلد 2 کتاب 29ـ أول کتاب الفتن والملاحم روایت 4240 تا 4278 و کتاب 30 کتاب المهدی روایت 4279 تا 4290
- صحیح مسلم جلد 2 باب 9 فی فتح قسطنطینیة، وخروج الدجال، ونزول عیسى ابن مریم (منظور از قسطنطینیه ترکیه فعلی است)

برای نمونه به این دو حدیث توجه فرمایید. صحیح مسلم ج1 باب 71 روایت243 تا 246 از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند:
کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم
حال و روز شما چگونه است هنگامی که فرزند مریم ظاهر می شود و او امام شما از شماست؟
اینجا تصریح بر این موضوع است که حضرت عیسی امام شما نیست.
صحیح بخاری جلد 1 باب 50 روایت 3265:
حدثنا ابن بُکیر: حدثنا اللیث، عن یونس، عن ابن شهاب، عن نافع مولى أبی قتادة الأنصاری: أن أبا هریرة قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: (کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم، وإمامکم منکم).
می بینیم که بخاری هم همین روایت را مطرح نموده است.

پس در همه کتب اهل سنت این دست احادیث آمده بجز سنن نسائی. آن هم به این دلیل که سنن نسائی یک کتاب فقهی است و احادیث غیر فقهی ندارد. او یک کتاب دارد بنام «الخصائص» و روایاتی در این کتاب دارد. او درواقع به خاطر نوشتن همین کتاب کشته شد، زیرا در این کتاب در باب خصائص حضرت علی علیه السلام نوشته و در رابطه با سایر خلفا چیزی ننوشته است. همچنین در زمان معاویه وی را مورد لعن قرار دادند که چرا درباره او چیزی نمی نویسی و گفت من در رابطه ی معاویه هم روایت دارم. روزی پیامبر معاویه را صدا زدند و او جواب نداد، بعداً به پیامبر گفت وقتی مرا صدا زدید، مشغول غذا خوردن بودم. پیامبر فرمودند: خداوند هیچگاه شکمت را سیر نکند و او تا آخر عمر غذا می خورد اما سیر نمی شد.

از دانشمندان اهل سنت حدوداً 160 کتاب مستقلاً در رابطه با امام زمان نوشته شده است.از جمله:
- عبد الرحمن سیوطی متوفی قرن 9 هجری قمری کتاب العِرفُ الوَردی فی اَخبار المَهدی (یعنی: بوی گل سرخ در اخبار مهدی) در این کتاب آمده:
من کذّب بالمهدی فقد کفر
هرکس مهدی را دروغ بشمارد، کافر است.
-گنجی شافعی در کتاب البیان فی اخبار صاحب الزمان ص 103 باب 25 ح 69 این روایت را آورده است:
فقد قال سعید بن جبیر فی تفسیر قوله عزوجل «لیظهره على الدین کله ولو کره المشرکون - توبه 33» قال : هو المهدی من عترة فاطمة . وأما من قال أنه عیسى علیه السلام فلا یتنافى بین القولین, إذ هو مساعد للإمام على ما تقدم
در ذیل آیه 33 سوره توبه آورده این فرد مهدی از آل فاطمه است و برخی می گویند این فرد عیسی است و منافاتی بین این دو قول نیست، چرا که عیسی یار مهدی علیه السلام خواهد بود و از لشگریان او.
در همان کتاب حدیث70 اینگونه است:
وقد قال مقاتل بن سلیمان ومن شایعه من المفسرین فی تفسیر قوله عزوجل «وإنه لعلم للساعة - زخرف 61» قال: «هو المهدی یکون فی آخر الزمان» , وبعد خروجه یکون قیام الساعة وأمارتها (صواعق المحرقة 162 و نور الابصار 186 و اسعاف الراغبین 153)
این آیه در خصوص امام مهدی است و بعد از خروج، ایشان قیام می کنند و امیر مردم می شوند.
سوال: در مورد علائم ظهور حضرت و رجعت و قیامت که سه واقعه جداگانه هستند، روایات آنها با هم مخلوط شده اند و مشخص نیست که کدام علامت مربوط به کدام است. چه باید کرد؟
جواب: مساله قیامت و امام زمان از یک جنبه با هم شباهت دارند. و آن اینکه هیچ کدام تقدیر و تعیین نشده اند! فقط خدا می داند که کی اتفاق می افتند. پس ایرادی ندارد اگر این علائم به هم شبیه باشند. ما در مورد مفاهیم اعتقادی نباید به دنبال تفسیر از اهل سنت باشیم. بلکه بعنوان شاهد مثال از آنها استفاده می کنیم. در روایات اهل سنت مساله قیامت و امام مهدی هم زمان در روایات آمده و برای خود آنها قابل تشخیص نیست که کدام برای کدام آمده است. اما یکی از اعتقادات اساسی ما شیعیان این است که قرآن و احادیث خودآموز نیست. ما برای تفسیر آنها باید به سراغ خود معصومین علیهم السلام برویم و با کمک از سخنان آنها بفهمیم که کدام روایت راجع به خود امام زمان است و کدام راجع به قیامت خاص؟بنابرین ما در تشخیص این موضوع باید سراغ روایات محکم برویم چون در این خصوص روایت زیاد است ولی دلیلی ندارد که سراغ روایات مشتبه از اهل سنت برویم. برای کمک به ما کتاب «منتخب الاثر» کتاب بسیار خوبی در این زمینه است. همچنین است کتاب «یوم الخلاص» (روزگار رهایی) نوشته کامل سلیمان، ترجمه علی اکبر مهدی پور.
اما نکته مهم آن است که هیچ کدام از این نشانه ها، پیش شرط ظهور نیستند. یعنی می شود همین امروز امام زمان علیه السلام ظهور کنند، درحالی که هیچیک از این اتفاقات رخ نداده باشد. (بدون اینکه خورشیدی از مغرب ظهور کند، یا دجالی بیاید و یا سفیانی قیام کند وبدون اینکه رعد برق شود یا زلزله ای صورت بگیرد بدون هیچیک از اینها می شود که یصلحه الله فی لیله در یک شب خدا امر را اصلاح بکند) همه این نشانه هابداعی و قابل تغییر هستند و هیچ کدام قطعی نیستند.