امامت امام مهدی علیه السلام

امام زمان زنده هستند و بعد از وفات امام عسکری علیه السلام در سال 260 هجری به امامت رسیدند. ایشان وکلایی داشتند که از طریق آنان شیعیان را هدایت می کردند. امام از نظر صغر سن در رسیدن به مقام حجت الهی به دو پیامبر شبیه می شوند: حضرت عیسی و حضرت یحیی علیه السلام. قرآن درباره حضرت عیسی در سوره مریم آیه 29الی35 می فرماید:
فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا «29» قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا «30» وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا «31» وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا «32»وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا «33» ذَلِکَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ «34» مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ «35»
پس مریم به نوزاد اشاره کرد [که از او بپرسید.] گفتند: چگونه با کودکى که در گهواره است، سخن بگوییم؟! [کودک] گفت: منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است، و هر جا که باشم مرا با برکت ساخته، و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرده است، و مرا نسبت به مادرم نیکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانیده است. درود بر من، روزى که زاده شدم و روزى که مى میرم و روزى که زنده برانگیخته مى شوم. این است [ماجراى] عیسى پسر مریم، [همان] گفتار درستى که در آن شک مى کنند. خدا را نسزد که فرزندى برگیرد. منزه است او، چون کارى را اراده کند، همین قدر به آن مى گوید: موجود شو، پس بى درنگ موجود مى شود. (یعنی خواست خدا فعل خداست)
در کتاب تفسیر نور الثقلین، ج 3 ص 334 ح 65 و همچنین در جلد 8 کتاب کافی این روایت آمده است:
على بن إبراهیم عن أبیه عن على بن أسباط عنهم علیهم السلام قال: فیما وعظ الله عز و جل به عیسى علیه السلام: یا عیسى الى قوله: فبورکت کبیرا و بورکت صغیرا حیث ما کنت، أشهد انک عبدی ابن أمتی.
خدا به عیسی علیه السلام می فرماید: چه تو کوچک بودی و چه بزرگ، برکت را از خدا گرفتی هرجا که بودی و تو بنده من هستی و فرزند کنیز من (مریم)
این روایت اشاره به این دارد که حضرت عیسی در کودکی به رسالت رسیده است.

در همان مرجع حدیث 66 بدینگونه است:
سألت أبا جعفر علیه السلام أ کان عیسى ابن مریم حین یکلم فی المهد حجة الله على أهل زمانه؟ فقال: کان یومئذ نبیا حجة الله غیر مرسل، أما تسمع لقوله حین قالَ: إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أینما کنت و أوصانی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا
از امام باقر علیه السلام سوال کردند، آیا عیسی بن مریم در آن زمان که در مهد و آغوش مادر بود حجت خدا بود بر زمین در زمان خودش؟ فرمودند بله اما رسالت نداشت و مامور نبود! نمی شنوی چه گفت؟ می گوید به من کتاب داده شده و من را نبی قرار داده است که این نشاندهنده نبوت به صغر سن است.
در ادامه روایت اینگونه می خوانیم:
فکان یومئذ حجة لله على زکریا فی تلک الحال و هو فی المهد؟ فقال: کان عیسى فی تلک الحال آیة لله و رحمة من الله لمریم حین یکلم فعبر عنها، و کان نبیا حجة على من سمع کلامه فی تلک الحال، ثم صمت فلم یتکلم حتى مضت له سنتان، و کان زکریا الحجة لله عز و جل بعد صمت عیسى بسنتین، ثم مات زکریا فورثه ابنه یحیى الکتاب و الحکمة و هو صبی صغیر، اما تسمع لقوله عز و جل: «یا یَحْیى‏ خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا- سوره مریم آیه 12» فلم بلغ علیه السلام سبع سنین تکلم بالنبوة و الرسالة حین أوحى الله الیه، فکان عیسى الحجة على یحیى و على الناس أجمعین، و لیس تبقى الأرض یا با خالد یوما واحدا بغیر حجة لله على الناس منذ یوم خلق الله آدم علیه السلام، و أسکنه الأرض
آیا در آن زمان او حجت بر زکریا که نبی الهی بود شد در حالیکه در مهد بود؟پس گفت: عیسی آیت الله بود و رحمتی بود از جانب خدا بر مریم. بر آن کسانی که آنجا بودند و صدای او را شنیدند، حجت و نبی الهی بود. تا 2 سال سخنی نگفت وساکت بود زکریا حجت الهی بود تا اینکه مرد. سپس یحیی کتاب و حکمت را دریافت می کند در حالی که پسری کوچک بوده نشنیده ای این را «ای یحیی کتاب را بگیر و بر اساس آن حکم کن در حالیکه تو کودکی بیش نیستی» هنگامی که حضرت عیسی به 7 سالگی رسید، نبوت و رسالت را ابراز کرد و آنگاه عیسی پیامبر الولعظم خدا شد و یحیی پیامبر تبلیغی دین جدید عیسی شد. زمین ای ابا خالد بدون حجت استقرار نمی گیرد. از زمانی که خداوند آدم را آفرید واو را در زمین ساکن کرد.
شباهت امام زمان به حجتهای الهی دیگر:

- شباهت به حضرت اسماعیل را در سوره صافات آیه 101 الی 105 جستجو می کنیم:
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ «101» فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَى فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ «102» فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ «103» وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ «104» قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا إِنَّا کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ «105»
پس ما او را به پسرى بردبار مژده دادیم. «101» هنگامی که با او به [مقام] سعى رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب می بینم که تو را ذبح می کنم، پس با تأمل بنگر رای تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شده اى انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهى یافت. «102» پس هنگامی که آن دو تسلیم [خواسته خدا] شدند و ابراهیم، جبین او را به زمین نهاد [تا ذبحش کند] «103» و او را ندا دادیم که اى ابراهیم! «104» خوابت را تحقق دادى [و فرمان پروردگارت را اجرا کردى]، به راستى ما نیکوکاران را این گونه پاداش می دهیم [که نیّت پاک و خالصشان را به جاى عمل می پذیریم.] «105»
پس حضرت اسماعیل در کودکی درک عوامل الهی و پیام وحجت الهی می کرده است او متوجه بوده است که آنچه را پدرش که حجت الهی بوده می گفته است صادق است.

- شبهات به حضرت یوسف علیه السلام را در آیات ابتدایی سوره یوسف می یابیم:
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ«4»قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ«5»وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ«6»
یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند!«4»[پدر] گفت: اى پسرک من! خواب خود را براى برادرانت مگو که نقشه اى خطرناک بر ضد تو به کار می بندند، بدون شک شیطان براى انسان دشمنى آشکار است.«5»و این چنین پروردگارت تو را برمی گزیند و از تفسیر خواب ها به تو می آموزد، و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام می کند، چنانکه پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد، یقیناً پروردگارت دانا و حکیم است.«6»
در ادامه آیات می خوانیم:
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَآ إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ«15»
پس هنگامی که وى را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفى گاه آن چاه قرارش دهند [تصمیم خود را به مرحله اجرا گذاشتند] و ما هم به او الهام کردیم که از این کار آگاهشان خواهى ساخت در حالى که آنان نمی فهمند [که تو همان یوسفى.]
در این آیه میفرماید ما به حضرت یوسف وحی کردیم در حالیکه او کودکی بیش نبود.

نمونه هایی از حجت های الهی که امام بودند و در کودکی به امامت رسیدند:
- امام جواد علیه السلام: تولد ایشان در سال 195 و وفاتشان در سال 220 بوده و ایشان در 8 سالگی به امامت رسیدند. در حرم کاظمین مدفون هستند و قاتل ایشان معتصم لعنه الله است.
- امام هادی علیه السلام: ایشان در سال 212 متولد شدند و در سال 254 به شهادت رسیدند. ایشان هم در 8 سالگی به امامت رسیدند در سامراء مدفون هستند قاتل ایشان متوکل عباسی لعنه الله است.

در کتاب الکافی ج 1 ص 320 حدیث 2 بدینسان آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا ع وَ ذَکَرَ شَیْئاً فَقَالَ مَا حَاجَتُکُمْ إِلَى ذَلِکَ هَذَا أَبُو جَعْفَرٍ قَدْ أَجْلَسْتُهُ مَجْلِسِی وَ صَیَّرْتُهُ مَکَانِی وَ قَالَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ یَتَوَارَثُ أَصَاغِرُنَا عَنْ أَکَابِرِنَا الْقُذَّةَ بِالْقُذَّةِ.
حضرت رضا علیه السلام فرمودند که کودکان ما اهل بیت، به وراثت، از بزرگان اهل بیت ارث می برند.
همان کتاب حدیث 9 از امام رضا هنگامی که امام جواد کودک بودند آمده است:
عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی یَحْیَى الصَّنْعَانِیِّ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع فَجِی‏ءَ بِابْنِهِ أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ صَغِیرٌ فَقَالَ هَذَا الْمَوْلُودُ الَّذِی لَمْ یُولَدْ مَوْلُودٌ أَعْظَمُ بَرَکَةً عَلَى شِیعَتِنَا مِنْهُ.
تا آن زمان بر شیعیان ما مولودی به این با برکتی و بزرگواری بدنیا نیامده است.
در همان کتاب حدیث 10 اینگونه است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع قَدْ کُنَّا نَسْأَلُکَ قَبْلَ أَنْ یَهَبَ اللَّهُ لَکَ أَبَا جَعْفَرٍ ع فَکُنْتَ تَقُولُ یَهَبُ اللَّهُ لِی غُلَاماً فَقَدْ وَهَبَهُ اللَّهُ لَکَ فَأَقَرَّ عُیُونَنَا فَلَا أَرَانَا اللَّهُ یَوْمَکَ فَإِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ فَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ فَقَالَ وَ مَا یَضُرُّهُ مِنْ ذَلِکَ فَقَدْ قَامَ عِیسَى ع بِالْحُجَّةِ وَ هُوَ ابْنُ ثَلَاثِ سِنِینَ.
صفوان بن یحیی می گوید من از امام رضا پرسیدم شما فرمودید خدا فرزندی به من می دهد و خدا به شما آن را داده و الآن اینجاست اگر الآن خدایی نکرده برای شما مشکلی پیش بیاید ما از چه کسی اشکالاتمان را بپرسیم؟ حضرت اشاره کردند و گفتند به این فرزند من. من با تعجب پرسیدم که ایشان که 3 سال بیشتر ندارند.فرمودند که 3 ساله بودن او، ضرری به او در امامتش نمی رساند و حضرت عیسی را در این زمینه مثال می زنند.
در روایت سیزدهم همین باب می خوانیم:
الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَیْرَانِیِّ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کُنْتُ وَاقِفاً بَیْنَ یَدَیْ أَبِی الْحَسَنِ ع بِخُرَاسَانَ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ یَا سَیِّدِی إِنْ کَانَ کَوْنٌ فَإِلَى مَنْ قَالَ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ ابْنِی فَکَأَنَّ الْقَائِلَ اسْتَصْغَرَ سِنَّ أَبِی جَعْفَرٍ ع فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى بَعَثَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولًا نَبِیّاً صَاحِبَ شَرِیعَةٍ مُبْتَدَأَةٍ فِی أَصْغَرَ مِنَ السِّنِّ الَّذِی فِیهِ أَبُو جَعْفَرٍ ع.
همان داستان بالا که رخ می دهد، امام اینگونه می فرمایند خداوند تبارک و تعالی عیسی را مبعوث کرد که رسول و نبی و صاحب شریعت بود و سنش در ابتدا کمتر از فرزندم ابو جعفر بود.
برای نمونه از علم امام در سن کودکی روایت ذیل را از کتاب الکافی ج 7 ص 238 - باب ما یجب على أهل الذمة من الحدود امام هادی علیه السلام و یحیی بن اکثم بررسی می کنیم:
یحیی بن اکثم مفتی بود و فتوا می داد. فردی بود که یهودی بود و جنایتی را انجام داد و بعد از اینکه دستگیرش کردند مسلمان شد ویحیی بن اکثم گفت با ایمانی که این فرد آورده، در واقع آن شرکی که می ورزید و آن کار خطایی را که انجام داده است می پوشاند و او تبرئه شده است. اما این فتوی بر عده ای سنگین آمد و ازمتوکل خواستند که نامه ای بنویسند به ابوالحسن ثالث(امام هادی علیه السلام) که چه بکنند و امام گفتند که او را بکشند و وقتی یحیی بن اکثم آن را می خواند شکه و متعجب می شود. دوباره برای جویا شدن دلیل به امام هادی نامه می فرستند و ایشان به عنوان دلیل آیه قرآن را می آورند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ [فَلَمَّا أَحَسُّوا] فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ (سوره غافر آیه 84- 85)
پس هنگامی که عذاب سخت ما را دیدند، گفتند: بى تردید به خدا ایمان آوردیم و به معبودانى که با او شریک قرار می دادیم، کافریم.«84» ولى زمانى که عذاب سخت ما را دیدند، ایمانشان سودى به آنان نداد. سنت خداست که از دیرباز نسبت به بندگانش جارى شده است [که ایمانشان را پس از دیدن عذاب نمی پذیرد] و آنجاست که کافران زیانکار شدند.«85»(
قَالَ فَأَمَرَ بِهِ الْمُتَوَکِّلُ فَضُرِبَ حَتَّى مَاتَ
پس متوکل امر کرد تا او را بزنند تا کشته شد.
نمونه ی دیگر از علم امام جواد علیه السلام در کودکی را در بحارالأنوار ج: 10 ص: 382باب 22- احتجاجات أبی جعفر الجواد و مناظراته صلوات الله علیه می بینیم:
در این روایت مناظره حضرت جواد علیه السلام در حضور مامون بیان شده است. عده ای می خواستند به مامون نشان بدهند که امام جواد علیه السلام کودک است و علمی ندارد تا او دختر خود را به عقد امام در بیاورد. مامون گفت بیایید و ببینید اگر اینجور فکر می کنید. آنها پرسیدند اگر کسی در حرم موجودی را بکشد چه حکمی دارد و امام در پاسخ 15-16 سوال پرسیدند از سوال پرسنده و فرمودند اگر شما اینها را جواب بدهید من هم به سوال شما پاسخ می دهم و چون آنها نتوانستند پاسخ دهند، مامون از امام خواست تا خودشان به همه آن سوالات پاسخ دهند تا همه مجاب شوند و امام توضیح می فرمایند. در قسمتی از این روایت اینگونه آمده است:
دَعَا أَهْلَ بَیْتِه الَّذِینَ أَنْکَرُوا تَزْوِیجَهُ عَلَیْهِ فَقَالَ لَهُمْ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ یُجِیبُ بِمِثْلِ هَذَا الْجَوَابِ قَالُوا لَا وَ اللَّهِ وَ لَا الْقَاضِی ثُمَّ قَالَ وَیْحَکُمْ أَهْلَ هَذَا الْبَیْتِ خَلُّوا مِنْکُمْ وَ مِنْ هَذَا الْخَلْقِ أَ وَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَایَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ ع وَ هُمَا صَبِیَّانِ غَیْرُ بَالِغَیْنِ وَ لَمْ یُبَایِعْ طِفْلًا غَیْرَهُمَا أَ وَ مَا عَلِمْتُمْ أَنَّ أَبَاهُ عَلِیّاً ع آمَنَ بِا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُوَ ابْنُ عَشَرَةِ سَنَةٍ وَ قَبِلَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهُ إِیمَانَهُ وَ لَمْ یَقْبَلْ مِنْ طِفْلٍ غَیْرِهِ وَ لَا دَعَا رَسُولُ اللَّهِ ص طِفْلًا غَیْرَهُ إِلَى الْإِیمَانِ
مامون آن افرادی را که مخالف ازدواج بودند را آورد و گفت آیا کسی هست که بتواند به این سوالات پاسخ دهد؟ گفتند خیر. حتی آن کسی هم که آن سوال را مطرح کرد، نمی تواند این کار را انجام دهد. مامون گفت: وای بحال شما. این امام جواد و خواندانش غیر از شما مردم هستند. هیچ نشنیدید که پیامبر بیعت کرد با امام حسن و حسین در حالی که آنها کودکی بودند غیر بالغ؟ با هیچ طفلی غیر از آنها بیعت نکرد رسول خدا. و ندیدید پدر آنها علی علیه السلام ایمان آورد به پیامبر در حالی که او کودک بود - 10 سالش بود - و خدا و رسول ایمانش را قبول کردند و غیر از او ایمان هیچ طفلی قبول نشد از طرف خدا و رسول خدا غیر از او هیچ طفلی را به ایمان دعوت نکرد.
برای مطالعه بیشتر در رابطه با علم امامان علیهما السلام این روایات را ببینید:
بحارالأنوار ج: 10 ص: 386 باب 23، احتجاجات أبی الحسن علی بن محمد النقی صلوات الله علیه حدیث 1:
قال موسى بن محمد بن الرضا: لقیت یحیى بن أکثم فی دار العامة فسألنی عن مسائل فجئت إلى أخی علی بن محمد فدار بینی وبینه من المواعظ ما حملنی و بصرنی طاعته، فقلت له: جعلت فداک إن ابن أکثم کتب یسألنی عن مسائل لا فتیه فیها، فضحک ثم قال: فهل أفتیته؟ قلت: لا، قال: ولم؟ قلت: لم أعرفها، قال: وما هی؟ قلت: کتب یسألنی عن قول الله: (وقال الذی عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد إلیک طرفک) نبی الله کان محتاجا إلى علم آصف؟ وعن قوله تعالى: (ورفع أبویه على العرش وخروا له سجدا) أسجد یعقوب وولده لیوسف وهم أنبیاء؟ وعن قوله: (فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسئل الذین یقرءون الکتاب) من المخاطب بالآیة؟ فإن کان المخاطب النبی (صلى الله علیه وآله) فقد شک وإن کان المخاطب غیره فعلى من إذا انزل الکتاب؟ وعن قوله تعالى: (ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام والبحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله) ما هذه الابحر؟ وأین هی؟ وعن قوله تعالى: (فیها ما تشتهی الانفس وتلذ الاعین) فاشتهت نفس آدم أکل البر فأکل وأطعم فکیف عوقب؟ وعن قوله: (أو یزوجهم ذکرانا وإناثا) یزوج الله عباده الذکران فقد عاقب قوما فعلوا ذلک؟!. وعن شهادة المرأة جازت وحدها وقد قال الله: (وأشهدوا ذوی عدل منکم). وعن الخنثى وقول علی: (یورث من المبال) فمن ینظر إذا بال إلیه مع أنه عسى أن یکون امرأة وقد نظر إلیها الرجال، أو عسى أن یکون رجلا وقد نظرت إلیه النساء وهذا ما لا یحل. وشهادة الجار إلى نفسه لا تقبل. وعن رجل أتى إلى قطیع غنم فرأى الراعی ینزو على شاة منها، فلما بصر بصاحبها خلى سبیلها فدخلت بین الغنم، کیف تذبح؟ وهل یجوز أکلها أم لا؟ وعن صلاة الفجر لم یجهر فیها بالقراءة وهی من صلاة النهار، وإنما یجهر فی صلاة اللیل. وعن قول علی (علیه السلام) لابن جرموز: (بشر قاتل ابن صفیة بالنار) فلم لم یقتله وهو إمام؟. وأخبرنی عن علی (علیه السلام) لم قتل أهل صفین وأمر بذلک مقبلین ومدبرین، و أجاز على الجرحى، وکان حکمه یوم الجمل أنه لم یقتل مولیا، ولم یجز على جریح، ولم یأمر بذلک، وقال: (من دخل داره فهو آمن، ومن ألقى سلاحه فهو آمن) لم فعل ذلک؟ فإن کان الحکم الاول صوابا فالثانی خطاء. وأخبرنی عن رجل أقر باللواط على نفسه أیحد أم یدرء عنه الحد؟. قال: اکتب إلیه، قلت: وما أکتب؟ قال: اکتب: بسم الله الرحمن الرحیم، وأنت فألهمک الله الرشد أتانی کتابک وما امتحنتنا به من تعنتک لتجد إلى الطعن سبیلا إن قصرنا فیها، والله یکافئک على نیتک، وقد شرحنا مسائلک فأصغ إلیها سمعک، وذلل لها فهمک، واشغل بها قلبک، فقد لزمتک الحجة، والسلام. سألت عن قول الله جل وعز: (قال الذی عنده علم من الکتاب) فهو آصف ابن برخیا، ولم یعجز سلیمان عن معرفة ما عرف آصف، لکنه صلوات الله علیه أحب أن یعرف امته من الجن والانس أنه الحجة من بعده، وذلک من علم سلیمان (علیه السلام) أو دعه آصف بأمرالله ففهمه ذلک لئلا یختلف علیه فی إمامته ودلالته، کما فهم سلیمان فی حیاة داود علیهما السلام لتعرف نبوته وإمامته من بعده لتأکد الحجة على الخلق. وأما سجود یعقوب وولده کان طاعة لله ومحبة لیوسف، کما أن السجود من الملائکة لآدم لم یکن لآدم وإنما کان ذلک طاعة لله ومحبة منهم لآدم، فسجد یعقوب (علیه السلام) وولده ویوسف معهم شکرا لله باجتماع شملهم، ألم تره یقول فی شکره ذلک الوقت: (رب قد آتیتنی من الملک وعلمتنی من تأویل الاحادیث) إلى آخر الآیة. وأما قوله: (فإن کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسئل الذین یقرءون الکتاب) فإن المخاطب به رسول الله (صلى الله علیه وآله)، ولم یکن فی شک مما انزل إلیه، ولکن قالت الجهلة: کیف لم یبعث الله نبیا من الملائکة إذ لم یفرق بین نبیه وبیننا فی الاستغناء عن المآکل والمشارب والمشی فی الاسواق؟ فأوحى الله تعالى إلى نبیه: (فاسئل الذین یقرءون الکتاب) بمحضر الجهلة هل بعث الله رسولا قبلک إلا وهو یأکل الطعام، و یمشی فی الاسواق، ولک بهم اسوة، وإنما قال: (فإن کنت فی شک) ولم یکن ولکن للنصفة، کما قال تعالى: (تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم ونساءنا ونساءکم و أنفسنا وأنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین) ولو قال: علیکم لم یجیبوا إلى المباهلة، وقد علم الله أن نبیه یؤدی عنه رسالاته وما هو من الکاذبین، فکذلک عرف النبی (صلى الله علیه وآله) أنه صادق فیما یقول، ولکن أحب أن ینصف من نفسه. وأما قوله: (ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام والبحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله) فهو کذلک، لو أن أشجار الدنیا أقلام والبحر یمده سبعة أبحر وانفجرت الارض عیونا لنفدت قبل أن تنفد کلمات الله، وهی: عین الکبریت، وعین النمر، وعین البرهوت وعین طبریة، وحمة ما سبذان، وحمة إفریقیة یدعى لسان، وعین بحرون، ونحن کلمات الله التی لا تنفد ولا تدرک فضائلنا. وأما الجنة فإن فیها من المآکل والمشارب والملاهی ما تشتهی الانفس وتلذ الاعین، وأباح الله ذلک کله لآدم، والشجرة التی نهى الله عنها آدم وزوجته أن یأکلا منها شجرة الحسد، عهد إلیهما أن لا ینظر إلى من فضل الله على خلائقه بعین الحسد، فنسی ونظر بعین الحسد ولم نجد له عزما. وأما قوله: (أو یزوجهم ذکرانا وإناثا) أی یولد له ذکور، ویولد له إناث، یقال لکل اثنین مقرنین: زوجان، کل واحد منهما زوج، ومعاذ الله أن یکون عنى الجلیل ما لبست به على نفسک، تطلب الرخص لارتکاب المآثم، ومن یفعل ذلک یلق أثاما یضاعف له العذاب یوم القیامة ویخلد فیه مهانا إن لم یتب. وأما شهادة المرأة وحدها التی جازت فهی القابلة جازت شهادتها مع الرضى، فإن لم یکن رضى فلا أقل من المرأتین، تقوم المرأة بدل الرجل للضرورة، لان الرجل لا یمکنه أن یقوم مقامها، فإن کانت وحدها قبل قولها مع یمینها. وأما قول علی (علیه السلام) فی الخنثى فهی کما قال: ینظر قوم عدول یأخذ کل واحد منهم مرآة ویقوم الخنثى خلفهم عریانة وینظرون فی المرایا فیرون الشبح فیحکمون علیه. وأما الرجل الناظر إلى الراعی وقد نزا على شاة فإن عرفها ذبحها وأحرقها، وإن لم یعرفها قسم الغنم نصفین وساهم بینهما فإذا وقع على أحد النصفین فقد نجا النصف الآخر، ثم یفرق النصف الآخر فلا یزال کذلک حتى تبقى شاتان فیقرع بینهما فأیها وقع السهم بها ذبحت واحرقت ونجا سائر الغنم. وأما صلاة الفجر فالجهر فیها بالقراءة، لان النبی (صلى الله علیه وآله) کان یغلس بها فقراءتها من اللیل. وأما قول علی (علیه السلام): (بشر قاتل ابن صفیة بالنار) فهو لقول رسول الله (صلى الله علیه وآله) وکان ممن خرج یوم النهر فلم یقتله أمیر المؤمنین (علیه السلام) بالبصرة لانه علم أن یقتل فی فتنة النهروان. وأما قولک: إن علیا قتل أهل صفین مقبلین ومدبرین، وأجاز على جریحهم وأنه یوم الجمل لم یتبع مولیا ولم یجز على جریح، ومن ألقى سلاحه آمنه، ومن دخل داره آمنه، فإن أهل الجمل قتل إمامهم، ولم تکن لهم فئة یرجعون إلیها، وإنما رجع القوم إلى منازلهم غیر محاربین ولا مخالفین ولا منابذین، رضوا بالکف عنهم، فکان الحکم فیهم رفع السیف عنهم والکف عن أذاهم، إذ لم یطلبوا علیه أعوانا، وأهل صفین کانوا یرجعون إلى فئة مستعدة، وإمام یجمع لهم السلاح والدروع والرماح و السیوف، ویسنی لهم العطاء، ویهئ لهم الانزال، ویعود مریضهم ویجبر کسیرهم ویداوی جریحهم، ویحمل راجلهم، ویکسو حاسرهم، ویردهم فیرجعون إلى محاربتهم وقتالهم، فلم یساوبین الفریقین فی الحکم لما عرف من الحکم فی قتال أهل التوحید لکنه شرح ذلک لهم فمن رغب عرض على السیف أو یتوب من ذلک. وأما الرجل الذی اعترف باللواط فإنه لم تقم علیه بینة، وإنما تطوع بالاقدار من نفسه، وإذا کان للامام الذی من الله أن یعاقب عن الله کان له أن یمن عن الله، أما سمعت قول الله: (هذا عطاؤنا) الآیة قد أنبئناک بجمیع ما سألتناه فاعلم ذلک. ختص: محمد بن عیسى بن عبید البغدادی، عن محمد بن موسى مثله. اقول: قد أوردنا هذه الاجوبة بأدنى تغییر فی أبواب تاریخه (علیه السلام)، وشرح أجزاء الخبر مفرق على الابواب المناسبة لها.
در حدیث 51 از کتاب بحارالأنوار ج: 50 ص: 162، امام هادی به 18 شبهه در باره پیامبران الهی، امیر المومنین علیه السلام و آیاتی از قرآن جواب می دهند:
قال أبو عبد الله الزیادی: لما سم المتوکل، نذر الله إن رزقه الله العافیة أن یتصدق بمال کثیر، فلما عوفی اختلف الفقهاء فی المال الکثیر فقال له الحسن حاجبه: إن أتیتک یا أمیر المؤمنین بالصواب فما لی عندک؟ قال: عشرة آلاف درهم وإلا ضربتک مائة مقرعة قال: قد رضیت فأتى أبا الحسن علیه السلام فسأله عن ذلک فقال: قال له: یتصدق بثمانین درهما فأخبر المتوکل فسأله ما العلة؟ فأتاه فسأله قال: إن الله تعالى قال لنبیه صلى الله علیه وآله: « لقد نصر کم الله فی مواطن کثیرة» فعددنا مواطن رسول الله صلى الله علیه وآله فبلغت ثمانین موطنا، فرجع إلیه فأخبر ففرح و أعطاه عشرة آلاف درهم. وقال المتوکل لابن السکیت: سل ابن الرضا مسألة عوصاء بحضرتی فسأله فقال: لم بعث الله موسى بالعصا وبعث عیسى علیه السلام بابراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى، وبعث محمدا بالقرآن والسیف؟. فقال أبو الحسن علیه السلام: بعث الله موسى علیه السلام بالعصا والید البیضاء فی زمان الغالب على أهله السحر، فأتاهم من ذلک ما قهر سحرهم وبهرهم، أثبت الحجة علیهم، وبعث عیسى علیه السلام بابراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى باذن الله فی زمان الغالب على أهله الطب فأتاهم من إبراء الاکمه والابرص وإحیاء الموتى باذن الله فقهر هم وبهزهم، وبعث محمدا بالقرآن والسیف فی زمان الغالب على أهله السیف والشعر فأتاهم من القرآن الزهر والسیف القاهر مابهر به شعرهم وبهرسیفهم وأثبت الحجة به علیهم. فقال ابن السکیت: فما الحجة الآن؟ قال: العقل یعرف به الکاذب على الله فیکذب. فقال یحیى بن أکثم: ما لابن السکیت ومناظرته؟ وإنما هو صاحب نحو وشعر ولغة، ورفع قرطاسا فیه مسائل فأملا علی بن محمد علیه السلام على ابن السکیت جوابها وأمره أن یکتب. سألت عن قول الله تعالى " قال الذی عنده علم من الکتاب " فهو آصف بن برخیا ولم یعجز سلیمان عن معرفة ما عرف آصف، ولکنه أحب أن یعرف امته من الجن والانس أنه الحجة من بعده، وذلک من علم سلیمان أودعه آصف بأمر الله ففهمه ذلک، لئلا یختلف فی إمامته وولایته من بعده، ولتاکید الحجة على الخلق وأما سجود یعقوب لولده فان السجود لم یکن لیوسف وإنما کان ذلک من یعقوب وولده طاعة لله تعالى وتحیة لیوسف علیهما السلام کما أن السجود من الملائکة لم یکن لآدم علیه السلام فسجود یعقوب وولده ویوسف معهم شکرا لله تعالى باجتماع الشمل ألم تر أنه یقول فی شکره فی ذلک الوقت: «رب قد آتیتنی من الملک» الآیة. وأما قوله «فان کنت فی شک مما أنزلنا إلیک فاسأل الذین یقرؤن الکتاب» فان المخاطب بذلک رسول الله صلى الله علیه وآله ولم یکن فی شک مما أنزل الله إلیه، ولکن قالت الجهلة: کیف لم یبعث الله نبیا من الملائکة ولم لم یفرق بینه وبین الناس فی الاستغناء عن المأ کل والمشرب، والمشی فی الاسواق، فأوحى الله إلى نبیه صلى الله علیه وآله فاسأل الذین یقرؤن الکتاب بمحضر من الجهلة هل بعث الله نبیا قبلک إلا وهو یأکل الطعام، ویشرب الشراب، ولک بهم اسوة یا محمد. وإنما قال: «فان کنت فی شک» ولم یکن للنصفة کما قال: «قل تعالوا ندع أبناءنا وأبناءکم» ولو قال:«تعالوا نبتهل فنجعل لعنة الله علیکم» لم یکونوا یجیبوا إلى المباهلة، وقد علم الله أن نبیه مؤد عنه رسالته وما هو من الکاذبین وکذلک عرف النبی صلى الله علیه وآله بأنه صادق فیما یقول ولکن أحب أن ینصف من نفسه. وأما قوله: «ولو أن ما فی الارض من شجرة أقلام» الآیة فهو کذلک لو أن أشجار الدنیا أقلام والبحر مداد یمده سبعة أبحر حتى انفجرت الارض عیونا کما انفجرت فی الطوفان، ما نفدت کلمات الله وهی عین الکبریت، وعین الیمن، وعین وبرهوت، وعین طبریة، وحمة ماسیدان، تدعى لسان، وحمة إفر یقیة تدعى بسیلان، وعین باحوران ونحن الکلمات التی لا تدرک فضائلنا ولا تستقصى. وأما الجنة ففیها من المآکل والمشارب والملاهی، وما تشتهیه الانفس وتلد الاعین وأباح الله ذلک لآدم، والشجرة التی نهى الله آدم عنها وزوجته أن لا یأکلا منها شجرة الحسد، عهد الله إلیهما أن لا ینظر ا إلى من فضل الله علیهما، وعلى خلائقه بعین الحسد «فنسی ولم نجد له عزما.» وأما قوله: «أو یزوجهم ذکرانا وإناثا» فان الله تعالى زوج الذکران المطیعین، ومعاذ الله أن یکون الجلیل العظیم عنى ما لبست على نفسک بطلب الرخص، لارتکاب المحارم «ومن یفعل ذلک یلق أثاما * یضاعف له العذاب یوم القیامة ویخلد فیه مهانا» إن لم یتب. فأما شهادة امرأة وحدها التی جازت فهی القابلة التی جازت شهادتها مع الرضا فان لم یکن رضا فلا أقل من امرأتین تقوم المرأتان بدل الرجل لضرورة، لان الرجل لا یمکنه أن یقوم مقامها، فان کان وحدها قبل قولها مع یمینها. وأما قول علی علیه السلام فی الخنثى فهو کما قال: یرث من المبال، وینظر إلیه قوم عدول یأخذ کل واحد منهم مرءاتا وتقوم الخنثى خلفهم عریانة، وینظرون إلى المرأة فیرون الشئ ویحکمون علیه. وأما الرجل الناظر إلى الراعی وقد نزا على شاة، فان عرفها ذبحها و أحرقها، وإن لم یعرفها قسمها الامام نصفین وساهم بینهما، فان وقع السهم على أحد القسمین فقد انقسم النصف الآخر ثم یفرق الذی وقع علیه السهم نصفین فیقرع بینهما فلا یزال کذلک حتى یبقى اثنان فیقرع بینهما فأیهما وقع السهم علیها ذبحت واحرقت وقد نجى سائرها وسهم الامام سهم الله لا یخیب. وأما صلاة الفجر والجهر فیها بالقراءة لان النبی صلى الله علیه وآله کان یغلس بها فقراءتها من اللیل. وأما قول أمیر المؤمنین: بشر قاتل ابن صفیه بالنار لقول رسول الله صلى الله علیه وآله وکان ممن خرج یوم النهروان، فلم یقتله أمیر المؤمنین علیه السلام بالبصرة لانه علم أنه یقتل فی فتنة النهروان وأما قولک إن علیا علیه السلام قاتل أهل صفین مقبلین ومدبرین، وأجهز على جریحهم وأنه یوم الجمل الم یتبع مولیا ولم یجهز على جریحهم، وکل من ألقى سیفه وسلاحه آمنه، فان أهل الجمل قتل إمامهم ولم یکن لهم فئة یرجعون إلیها، وإنما رجع القوم إلى منازلهم غیر محاربین، ولا محتالین، ولا متجسسین ولا مبارزین، فقد رضوا بالکف عنهم، فکان الحکم فیه رفع السیف والکف عنهم إذ لم یطلبوا علیه أعوانا. وأهل صفین یرجعون إلى فئة مستعدة وإمام منتصب، یجمع لهم السلاح من الرماح، والدروع، والسیوف، ویستعد لهم، ویسنی لهم العطاء ویهیئ لهم الاموال، ویعقب مریضهم، یجبر کسیرهم، ویداوی جریحهم، ویحمل راجلهم ویکسو حاسرهم، ویردهم فیرجعون إلى محاربتهم وقتالهم. فان الحکم فی أهل البصرة الکف عنهم لما ألقوا أسلحتم إذ لم تکن لهم فئة یرجعون إلیها، والحکم فی أهل صفین أن یتبع مدبرهم، ویجهز على جریحهم فلا یساوى بین الفریقین فی الحکم، ولولا أمیر المؤمنین علیه السلام وحکمه فی أهل صفین والجمل، لما عرف الحکم فی عصاة أهل التوحید فمن أبى ذلک عرض على السیف. وأما الرجل الذی أقر باللواط فانه أقر بذلک متبرعا من نفسه، و لم تقم علیه بینة ولا أخذه سلطان وإذا کان للامام الذی من الله أن یعاقب فی الله فله أن یعفو فی الله، أما سمعت الله یقول لسلیمان «هذا عطاؤنا فامنن أو أمسک بغیر حساب» فبدأ بالمن قبل المنع فلما قرأه ابن أکثم قال للمتوکل: ما نحب أن تسأل هذا الرجل عن شئ بعد مسائلی، فانه لا یرد علیه شئ بعدها إلا دونها، وفی ظهور علمه تقویة للرافضة. جعفر بن رزق الله قال: قدم إلى المتوکل رجل نصرانی فجر بامرأة مسلمة فأراد أن یقیم علیه الحد فأسلم فقال یحیى بن أکثم: الایمان یمحو ما قبله، وقال بعضهم: یضرب ثلاثة حدود، فکتب المتوکل إلى علی بن محمد النقی یسأله فلما قرأ الکتاب کتب: یضرب حتى یموت، فأنکر الفقهاء ذلک، فکتب إلیه یسأله عن العلة فقال: «بسم الله الرحمن الرحیم فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده وکفرنا بما کنا به مشرکین» السورة قال: فأمر المتوکل فضرب حتى مات. أبو الحسن بن سهلویه البصری المعروف بالملاح قال: دلنی أبو الحسن وکنت واقفیا فقال: إلى کم هذه النومة؟ أما آن لک أن تنتبه منها، فقدح فی قلبی شیئا وغشی علی وتبعت الحق.

تولد امام مهدی علیه السلام

امام زمان در سحرگاه جمعه 15 شعبان 255هـ قبل از اذان صبح در سامرا در زمان معتمد به دنیا آمدند. معتمد بر اثر روایات زیادی که از زمان پیامبر نقل شده بود که امام زمان به دنیا می آیند و عدل و داد را گسترش می دهند، خیلی بازرس و جاسوس به خانه امام عسکری می فرستاد تا بررسی کنند ببیند خانمی حامله است یا نه؟ اهل سنت هم شباهت امام زمان را به دو پیامبر بزرگ الهی در این خصوص نقل کرده اند در شیعه هم روایات فراوانی داریم که فرعون و نمرود زمان حضرت موسی و حضرت ابراهیم علیهما السلام دنبال همین مساله بودند ولی به قدرت خدای متعال نتوانستند منظور خودشان را عملی کنند و این امکان را پیدا نکردند که فرزند را پیدا کنند.

دوران بارداری حضرت نرجس خاتون پنهان بودو بطوری که حضرت حکیمه خاتون روز قبل از تولد امام زمان امام عسکری را می بیند و ایشان می گویند که اینجا بمان که فردا حجت خدا متولد می شود و حضرت حکیمه خاتون می پرسند که مادرش کیست، می فرمایند نرجس خاتون. ایشان می روند و نرجس خاتون را می بینند که آثار حمل را ندارند، به امام عرض می کنند که ایشان که حامله نیست، امام می فرمایند عمه جان او بدنیا خواهد آمد بمان-از نظر پزشکی هم دیده شده که برخی از زنان علائم بارداری را ندارند و این مساله با علم پزشکی منافاتی ندارد- حکیمه خانم می فرمایند قبل از اذان صبح دیدم که نرجس خاتون بیدار شدند و نماز شب را خواندند ولی قبل از اذان یک حجابی بین من و ایشان واقع شد، فقط می دیدم که ایشان درد دارد، بعد از مدتی دیدم که ایشان با یک طفل ایستاده است که تمیز است پاک و مطهر و آثار زایده شدن در او نیست و در روایاتی آمده که امام مختوم (ختنه شده) به دنیا آمده. بعد امام عسکری می فرمایند که فرزندم را بیاورید. امام بر بدن او دستی می کشند و زبان خود را در کام ایشان می گذارند و بعد می فرمایند پسرم سخن بگو، امام مهدی شروع به صحبت می کنند وآیاتی از قرآن می خوانند، بر جدشان پیامبر اکرم و امیر المومنین سلام ودرود می فرستند ویک یک اجدادشان را نام می برند و بر آنها سلام می فرستند بعد بر پدر بزرگوارشان سلام می کنند وبرای خودشان از درگاه الهی طلب فرج و گشایش و سرعت ظهور می کنند.

حضرت حکیمه خاتون مشاهده می کنند که مرغانی از آسمان می آیند و حضرت را با خود به آسمان می برند و بعد از مدتی هم طفل را بر می گردانند. از امام عسکری می پرسد که این مرغان چیستند؟ امام می فرمایند که این فرشته الهی «روح القدس» است که اعظم فرشتگان الهی است همان فرشته ای است که در حقیقت موکل بر اهل بیت است همان فرشته ای که آداب را به پیامبر از کودکی آموخته است و بهمراه امامان معصوم بوده و بهمراه امام عصر و مونس آن حضرت هم خواهد بود.

در این زمان خلیفه عباسی جاسوسانی را در منزل امام داشته که مهمترین جاسوس معتمد، جعفر کذاب بوده است. که خود و خانوادش در منزل امام رفت و آمد داشتند تا در صورت مشاهده هرگونه آثار حملی اطلاع بدهند که ناکام می مانند تا مدتی حتی غلامان و کنیزان خاص هم اطلاعی از تولد امام نداشتند و بتدریج امام به آنانیکه مورد اطمینان بودند این اطلاع را می دادند که فرزندشان متولد شدند.
اهل سنت و بعضی روشنفکران سنی زده ایراد می گیرند که تولد امام زمان یک خبر واحد است. یعنی فقط توسط یک نفر گفته (حکیمه خاتون) شده است. ما در پاسخ می گوییم خبر تولد همیشه یک خبر واحد است تولد هر فردی را به استناد شهادت مادر و یا ماما می دهند.

در این زمینه و در مورد افرادی که امام را در کودکی مشاهده کرده اند می توانید به کتاب« تبصرة الولی فی من رای القائمَ المهدی» از سید هاشم بحرانی که آقای افتخارزاده به فارسی به نام «نشانی از خورشید» ترجمه کرده اند مراجعه کنید.

امام مهدی یک ازدواج ثبت شده نداشتند. حضرت کنیزانی داشتند که خرید آنها به حکم قرآن مثل ازدواج بوده است.(سوره نسا آیه 3: أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ) اما اگر عقد دائمی داشته باشند، شاهد تاریخی برای آن نداریم. اساساً معلوم نبود که همسر ایشان چه کسی است تا حکومت آن را از بین ببرد و فرزند امام متولد نشود.

شبه دیگری که در نزد اهل سنت مطرح است این است که تصور می کنند که امام زمان به دنیا نیامده و 40 سال مانده به قیام آن حضرت به دنیا می آیند« سیولد فی آخر الزمان»
علت آن هم روایتی از پیامبر است که آن حضرت وقتی ظهور می کند، صورت جوانی چهل ساله دارد.«شاب المنظر دون اربعین سنة» لذا این توهم برایشان پیش آمده است که حضرت هنوز متولد نشده اند.
پاسخ 1: مسلم تاریخ است که امام عسگری در سال 260 از دنیا رفته اند و زمین نمی تواند خالی از حجت باقی بماند. بنابرین بعد از شهادت امام عسگری از سال 260 هجری باید حجت خدا بر روی زمین باشد. با توجه به حدیث ثقلین«إنّى تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقَلَیْنِ: کِتَابَ‏اللهِ وَ عِتْرَتِى أهْلَ‏بَیْتِى ما إنْ تَمَسّکْتُمْ بِهَما لَنْ‏تَضِلّوا أبَداً و إنّهُمَا یَرِدَا عَلَىّ الْحَوْض» ما اگر به این دوثقل چنگ بزنیم، هرگز و ابداً گمراه نمی شویم، پس باید این دو وجود داشته باشند یعنی این عبارت که فرموده شد و از زمان از دنیا رفتن رسول تا این زمان باید حجت خدا باشد. اهل سنت هن این را قبول دارند ولی این کلام رسول خدا را نادیده می گیرند، اما نمی توانند انکار کنند. (پس باید همواره یک امام در کنار قرآن باشد تا مردم گمراه نشوند)

پاسخ 2: خلیفه چهارم اهل تسنن!!!! امیر المومنین علیه السلام در نهج البلاغه حکمت 147 می فرمایند:
اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ(برپاکننده دین خدا و محور هدایت الاهی) لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً(پنهان) لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ , أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّى
قسم به خدا که اینطور است که خالی نمی ماند زمین از قیام کننده ای برای خدا که او حجت خداست وخدایا اینچنین است که زمین از برپا کننده دین تو که حجت توست خالی نمی ماند، چه آن حجت رسول خدا باشد و یا چه آن حجت الهی ترسان و پنهان باشد. برای آنکه آن نشانه هایی(آیات و احکام وظایف و نکات) که حجت های الهی قبلی آورده اند باطل نشود.چه کمند آنها کجا هستند آنها؟ چقدر تعداد آنها کم است و چقدر نزد خدا اینها گرانمایه و بلند مرتبه هستند و خدا بوسیله آنها حجت ها و بینات خود را حفظ می کند. آنها زنده می مانند تا آن ودیعه هایی را که در دست دارند به امام بعدی بدهند و به او بسپارند. (پنهان و ترسان اشاره به امام مهدی دارد، چون فقط ایشان ترسان و پنهان بودند. بقیه امامان خائف بودند، اما پنهان نبودند.)
پاسخ 3: سومین نشانه که با استفاده از آن بیان پیامبر را به نقل از منابع اهل سنت بیان می کنیم: (بیش از 15 حدیث)
صحیح البخاری در جز چهارم در کتاب الأحکام فی باب جعله قبل باب إخراج الخصوم، و أهل الریب من البیوت بعد المعرفة (صفحة 175 چاپ مصر سال 1355 هجری قمری) این روایت را آورده است:
حدَّثنی محمد بن المثنى حدثنا غندر حدثنا شعبة عن عبد الملک سمعت جابر بن سمرة قال: سمعت النبی (ص) یقول: " یکون اثنا عشر أمیراً فقال کلمة لم أسمعها فقال أبى: انه یقول: «کلهم من قریش»
جابربن ثمره شنیدم پیامبر اینگونه فرمودند: ایشان راجع به جانشینانشان صحبت می کنند که 12 امیرند. او عقب نشسته بود و به پدرش که جلوی او بود گفت نشنیدم چه گفتند، پدرش گفت می فرمایند همه از قریش هستند.
در روایات دیگر همین بیان با کمی تفصیل نقل شده است.
همین روایت در (صحیح مسلم صفحة 191 الجزء 2 ق 1 طبعة مصر سنة 1348 هجری) بدین شکل نقل شده است:
ان هذا الأمر لا ینقضی حتى یمضى فیهم اثنا عشر خلیفة ثم تکلم بکلام خفی علیَّ فقلت لأبی: ما قال ؟ قال: کلهم من قریش.
حدیثی نقل شده است از پیامبر به نام حدیث سلمان که مورد تایید سنی ها هم هست(میرسید علی همدانی از دانشمندان اهل سنت در کتاب موده القربی این حدیث را نقل کرده است): پیامبر امام حسین را بر روی ران پای خود نشانده بودند ایشان را می بوسیدند و لبان آن حضرت را می مکیدند و می فرمودند تو فرزند، امام هستی، برادر امام و خود امام هستی و پدر 9 امام که آخرین آنها مهدی است.

در کتاب کفایة الأثرفی النصوص على الأئمة الاثنی عشر (محمد بن خزاز قمی در اوایل غیبت کبری قرن4)، روایات رسول خدا برای ائمه را بیان کرده بر اساس راوی که اصحاب رسول الله هستند تقسیم بندی شده است.
در ص 54 باب ما جاء عن جابر بن عبد الله الأنصاری عن رسول الله ص فی النصوص على الأئمة الاثنی عشر ع این حدیث آمده است:
جابر بن عبد الله الأنصاری یقول لما أنزل الله تبارک و تعالى على نبیه ص یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قلت یا رسول الله قد عرفنا الله و رسوله فمن أولو الأمر منکم الذین قرن الله طاعتهم بطاعتک فقال ع خلفائی و أئمة المسلمین بعدی أولهم علی بن أبی طالب ثم الحسن ثم الحسین ثم علی بن الحسین ثم محمد بن علی المعروف بالتوراة بالباقر و ستدرکه یا جابر فإذا لقیته فاقرأه منی السلام ثم الصادق جعفر بن محمد ثم موسى بن جعفر ثم علی بن موسى ثم محمد بن علی ثم علی بن محمد ثم الحسن بن علی ثم سمی و کنی حجة الله فی أرضه و نفسه فی عباده ابن الحسن بن علی ذلک الذی یفتح الله تعالى ذکره على یده مشارق الأرض و مغاربها ذلک الذی یغیب عن شیعته أولیائه غیبة لا یثبت فیها على القول بإمامته إلا من امتحن الله قلبه للإیمان قال جابر فقلت یا رسول الله فهل لشیعته الانتفاع به فقال ع و الذی بعثنی بالنبوة إنهم لیستضیئون بنوره و ینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس إن سترها سحاب یا جابر هذا من مکنون سر الله و مخزون علم الله فاکتمه إلا عن أهله
هنگامی که این آیه بر پیامبر نازل شد (نسا 59: اى اهل ایمان! از خدا اطاعت کنید و]نیز[از پیامبر و صاحبان امر خودتان] که امامان از اهل بیت اند و چون پیامبر داراى مقام عصمت می باشند[ اطاعت کنید. و اگر درباره چیزى ] از احکام و امور مادى و معنوى و حکومت و جانشینى پس از پیامبر [نزاع داشتید ، آن را] براى فیصله یافتنش [اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید ، به خدا و پیامبر ارجاع دهید این] ارجاع دادن[ براى شما بهتر واز نظر عاقبت نیکوتر است.) پرسیده شد ای رسول خدا ما فهمیدیم که در واقع خدا کیست، رسول خدا کیست اما متوجه نشدیم که اولی الامر کیست که خدا اشاره کرده از ماست و طاعتش را با شما قرین داشته. پیامبر فرمودند: خلفای من و امامان مسلمانان بعد از من. اولین آنها علی ابن ابی طالب است، سپس حسن، سپس حسین، سپس علی بن حسین، سپس محمد بن علی که در تورات نام او به باقر معروف شده است و تو او را می بینی جابر آن هنگام که او را دیدی ای جابر سلام من را به او برسان، سپس صادق جعفربن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی، سپس علی بن محمد. سپس حسن بن علی، سپس آنکه اسمش هم اسم من است و کنیه اش هم کنیه من است، حجت خدا است بر روی زمین و اوحاکم است از جانب خدا بر بندگانش فرزند حسن بن علی بن هادی است. او آن کسی است که خدا به دست او شرق و غرب زمین را فتح خواهد کرد و او کسی است که از شیعیانش غائب خواهد شد. در آن غیبت ثابت نمی مانند کسی بر او مگر آن کسی که قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد. پرسیدم آیا شیعه می تواند از او بهره بگیرد؟ فرمودند، بله مانند بهره بردن کسی که از خورشید پشت ابر بهره می برد. به خدا این سخن از اسرارپنهان الهی است با کسی از آن نگو مگر که اهلش باشد.
در روایت دیگری از امام عسگری در همین زمینه سوال شده و ایشان فرموده اند: دو کس در امان خواهد بود در این دوران، یکی کسی که برای ظهور حضرت زیاد دعا می کند این فرد از فتنه های زمانه در امان خواهد بود ودوم کسی که وظایف عبادی نسبت به وجود مقدس آن حضرت انجام می دهد ترک محرمات می کند و سعی می کند پیوند خودش را با آن حضرت برقرار کند و ربط و رباط خودش را با آن حضرت حفظ کند.

در کتاب کفایة الاثر فی النصوص على الأئمة الاثنی عشر ص 71 باب ما جاء عن أنس بن مالک عن النبی ص سعد بن الحجاج اینگونه می خوانیم:
آخر روایت......و أخرج من أصلابکما الذریة الطاهرة و الأئمة المعصومین خزان علمی فلولاکم ما خلقت الدنیا و لا الآخرة و لا الجنة و لا النار یا محمد أ تحب أن تراهم قلت نعم یا رب فنودیت یا محمد ارفع رأسک فرفعت رأسی فإذا أنا بأنوار علی و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و علی بن موسى و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و الحجة یتلألأ من بینهم کأنه کوکب دری
ای پیامبر می خواهی که آنها را ببینی؟ گفتم بله، خداوند فرمود که سرت را بلند کن و من بلند کردم و دیدم انوار مقدسه ی علی و حسن و حسین و... و حجت را که مانند ستاره ای در بین آنها روشن بود.
دسته دیگر روایات و بیاناتی هستند که در آنها شیعیانی که خدمت امام عسگری رسیده اند، حجت خدا را درآغوش پدر مشاهده کرده اند وحضرت ایشان را به آنها معرفی کرده اند که این حجت بعد از من است او را بشناسید و از او اطاعت کنید.

کتاب کمال الدین ص 434 ح 16
حدثنا أبو العباس أحمد بن الحسین بن عبد الله بن مهران الابی الازدی العروضی بمرو قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن إسحاق القمی قال: لما ولد کتاب فإذا فیه مکتوب بخط یده علیه السلام الذی کان ترد به التوقیعات علیه، وفیه " ولدلنا مولود فلیکن عندک مستورا وعن جمیع الناس مکتوما، فإنا لم نظهر علیه إلا الاقرب لقرابته والولی لولایته أحببنا إعلامک لیسرک الله به، مثل ما سرنا به، والسلام
نامه ای که امام عسکری به احمدبن اسحاق نوشته اند: مولودی برای ما به دنیا آمد، این را مخفی نگه دار از همه مردم کتمان کن که ما این را بر کسی ظاهر نکردیم مگر بر نزدیکانمان (مانند حکیمه خاتون) به خاطر بستگیش و دوستانمان بر اساس دوستیشان.و ما دوست داشتیم که این را به تو اعلام کنیم تا خداوند تو را خوشنود کند همانطور که ما را خوشنود کرد و السلام.
کتاب کمال الدین ص 435 ح 1
حدثنا علی بن الحسن بن الفرج المؤذن رضی الله عنه قال: حدثنا محمد ابن الحسن الکرخی قال: سمعت أبا هارون رجلا من أصحابنا یقول: رأیت صاحب الزمان علیه السلام ووجهه یضئ کأنه القمر لیلة البدر، ورأیت على سرته شعرا یجری کالخط، وکشفت الثوب عنه فوجدته مختونا، فسألت أبا محمد علیه السلام عن ذلک فقال: هکذا ولد، وهکذا ولدنا، ولکنا سنمر الموسى علیه لاصابة السنة.
...از ابا هارون: من صاحب الزمان را دیدم در بغل پدرش، چنین بود و چنان.
در یکی از این دیدار ها که 40 نفر بودند،که دو نایب بزرگوار امام هم در آن جمع حضور داشتند، امام عسکری کودک را می آورند و او را معرفی می کنند و می گویند که این حجت بعد از من است. روایات مربوط به آن را از کتاب کمال الدین ص 435 ح 2 پی می گیریم:
حدثنا محمد بن علی ما جیلویه رضی الله عنه قال: حدثنا محمد بن یحیى العطار قال: حدثنی جعفر بن محمد بن مالک الفزاری قال: حدثنی معاویة بن حکیم، ومحمد ابن أیوب بن نوح: ومحمد بن عثمان العمری رضی الله عنه قالوا: عرض علینا أبو محمد الحسن بن علی علیهما السلام ونحن فی منزله وکنا أربعین رجلا فقال: هذا إمامکم من بعدی، وخلیفتی علیکم، أطیعوه ولا تتفرقوا من بعدی فی أدیانکم فتهلکوا، أما إنکم لا ترونه بعد یومکم هذا، قالوا: فخرجنا من عنده فما مضت إلا أیام قلائل حتى مضی أبو محمد علیه السلام
امام عسکری امام عصر را به ما عرضه کرد.و ما هم در منزل امام بودیم و 40 نفر بودیم. حضرت چنین گفتند: این امام شما است بعد از من، از او اطاعت کنید و متفرق نشوید بعد از من در دینتان که هلاک خواهید شد و آنها بعد از آن روز دیگر حضرت را نبینند. چند روزی بیشتر نگذشت که امام عسکری از دنیا رفتند و امام عصر غیبت صغری را آغاز کردند.
یک روایت مهم از کتاب بحارالأنوار ج: 52 ص: 51ح 35- که معروف است به حدیث الْمُقَصِّرَةِ کَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ. او از شیعیان مدینه و وکیل امام عسکری است. شیعیان مدینه در زمینه هایی با هم اختلاف داشتند، او را می فرستند تا به خدمت امام برسد و از ایشان کسب تکلیف کند. و جواب شیعیان مدینه را بگیرد:
جعفر بن محمد بن مالک، عن محمد بن عبد الله بن جعفر، عن محمد بن أحمد الانصاری قال: وجه قوم من المفوضة والمقصرة کامل بن إبراهیم المدنی إلى أبی محمد علیه السلام قال کامل: فقلت فی نفسی أسأله لا یدخل الجنة إلا من عرف معرفتی وقال بمقالتی، قال: فلما دخلت على سیدی أبی محمد علیه السلام نظرت إلى ثیاب بیاض ناعمة علیه فقلت فی نفسی: ولی الله وحجته یلبس الناعم من الثیاب، ویأمرنا نحن بمواساة الاخوان، وینهانا عن لبس مثله. فقال متبسما: یا کامل وحسر (عن) ذراعیه، فإذا مسح أسود خشن على جلده فقال: هذا لله وهذا لکم، فسلمت وجلست إلى باب علیه ستر مرخى، فجاءت الریح فکشفت طرفه فإذا أنا بفتى کأنه فلقة قمر من أبناء أربع سنین أو مثلها. فقال لی یا کامل بن إبراهیم، فاقشعررت من ذلک والهمت أن قلت: لبیک یا سیدی فقال: جئت إلى ولی الله وحجته وبابه تسأله هل یدخل الجنة إلا من عرف معرفتک وقال بمقالتک ؟ فقلت: إی والله، قال: إذن والله یقل داخلها والله إنه لیدخلها قوم یقال لهم الحقیة قلت: یا سیدی ومن هم ؟ قال: قوم من حبهم لعلی یحلفون بحقه ولا یدرون ما حقه وفضله. ثم سکت علیه السلام عنی ساعة ثم قال: وجئت تسأله عن مقالة المفوضة کذبوا بل قلوبنا أوعیة لمشیة الله، فإذا شاء شئنا، والله یقول: " وما تشاؤن إلا أن یشاء الله ". ثم رجع الستر إلى حالته فلم أستطع کشفه فنظر إلی أبو محمد علیه السلام متبسما فقال: یا کامل ما جلوسک وقد أنبأک بحاجتک الحجة من بعدی فقمت وخرجت ولم اعاینه بعد ذلک قال أبو نعیم: فلقیت کاملا فسألته عن هذا الحدیث فحدثنی به. غط: أحمد بن علی الرازی، عن محمد بن علی، عن علی بن عبد الله بن عائذ، عن الحسن بن وجنا قال: سمعت أبا نعیم محمد بن أحمد الانصاری وذکر مثله. دلائل الامامة للطبری: عن محمد بن هارون التلعکبری، عن أبیه عن محمد بن همام، عن جعفر بن محمد مثله. بیان: یحتمل أن یکون المراد بالحقیة المستضعفین من المخالفین أو من الشیعة أو الاعم وسیأتی تحقیق القول فی ذلک فی کتاب الایمان والکفر.

او می گوید به منزل امام عسکری وارد شدم و خدمت آن حضرت نشستم، مشاهده کردم که یک پرده ای کنار رفت و گهواره ای دیدم، صدایی بلند شد که ای کامل تو از مدینه آمده ای و این سوال را داری و جوابش این است. او می گوید پسر بچه ای را دیدم که حدود 4 سال داشت، او را دیدم و جواب را از او شنیدم: آن کودک مرا صدا زد و گفت ای کامل نزد حجت خدا آمده ای که از او بپرسی آیا در بهشت وارد می شود مگر کسی که تو را بشناسد و به آنچه که تو می گویی گویا باشد جواب می دهد بله به خدا قسم همینطور است. امام می فرمایند: به خدا قسم گروهی داخل بهشت می شوند، و آنها کم هستند. که آنان َحقیه نامیده می شوند. پرسیدم َحقیه کیانند ؟ امام پاسخ دادند که کسانی هستندکه قسم می خورند به حق علی در حالی که حتی حق و حضرت علی را نمی شناسند ولی به خاطر محبتی که به آن حضرت دارند به نام او قسم می خورند. سپس مدتی ساکت شدند و سپس امام می فرمایند آمده ای تا از ولی خدا در باره مفوضه سوال کنی (اینان اعتقاد دارند خداباز نشست شده و امور را به دست مردم سپرده است- همان قول یهود-) به خدا قسم اینها دروغ گفته اند قلبهای ما به... خواست خداست وقتی خدا می خواهد ما می خواهیم ما چیزی نمی خواهیم مگر خدا بخواهد و ما فقط آنچه را که رضای خداست می خواهیم. خدا می فرماید، نمی خواهند غیر از آنجه را که خدا می خواهد. سپس پرده افتاد و نتوانستم نگاه کنم و آن فرزند را ببینم سپس امام عسگری با لبخند به من نگریستند و فرمودند جلسه امروز چطور بود؟ حجت بعد از من بود کسی که تو را از حاجتت مطلع کرد...... و دیگر بعد از او حضرت را ندیدم. یک فرد به نام ابو نعیم هم می گوید کامل را دیدم و او این داستان را برای من بیان کرد.
در حدیث دیگری در بحارالأنوار ج: 52 ص: 51ح 36 اینگونه آمده است:
محمد بن یعقوب، عن أحمد بن النضر، عن القنبری من ولد قنبر الکبیر مولى أبی الحسن الرضا علیه السلام قال: جرى حدیث جعفر فشتمه فقلت: فلیس غیره فهل رأیته ؟ قال: لم أره ولکن رآه غیری، قلت: ومن رآه قال: رآه جعفر مرتین وله حدیث: وحدث عن رشیق صاحب المادرای قال: بعث إلینا المعتضد ونحن ثلاثة نفر فأمرنا أن یرکب کل واحد منا فرسا ویجنب آخر ونخرج مخففین لا یکون معنا قلیل ولا کثیر إلا على السرج مصلى وقال لنا: الحقوا بسامرة ووصف لنا محلة ودارا وقال: إذا أتیتموها تجدوا على الباب خادما أسود، فاکبسوا الدار ومن رأیتم فیها فائتونی برأسه. فوافینا سامرة فوجدنا الامر کما وصفه وفی الدهلیز خادم أسود وفی یده تکة ینسجها فسألناه عن الدار ومن فیها، فقال: صاحبها فو الله ما التفت إلینا وقل اکتراثه بنا فکبسنا الدار کما أمرنا، فوجدنا دارا سریة، ومقابل الدار ستر ما نظرت قط إلى أنبل منه، کأن الایدی رفعت عنه فی ذلک الوقت، ولم یکن فی الدار أحد. فرفعنا الستر فإذا بیت کبیر کأن بحرا فیه وفی أقصى البیت حصیر قد علمنا أنه على الماء، وفوقه رجل من أحسن الناس هیئة قائم یصلی، فلم یلتفت إلینا ولا إلى شئ من أسبابنا، فسبق أحمد بن عبد الله لیتخطى البیت فغرق فی الماء، ومازال یضطرب حتى مددت یدی إلیه فخلصته وأخرجته وغشی علیه، وبقی ساعة، وعاد صاحبی الثانی إلى فعل ذلک الفعل فناله مثل ذلک وبقیت مبهوتا. فقلت لصاحب البیت: المعذرة إلى الله وإلیک، فوالله ما علمت کیف الخبر ولا إلى من أجیئ وأنا تائب إلى الله فما التفت إلى شئ مما قلنا، وما انفتل عما کان فیه، فهالنا ذلک وانصرفنا عنه، وقد کان المعتضد ینتظرنا وقد تقدم إلى الحجاب إذا وافیناه أن ندخل علیه فی أی وقت کان. فوافیناه فی بعض اللیل فأدخلنا علیه فسألنا عن الخبر فحکینا له ما رأینا فقال: ویحکم لقیکم أحد قبلی وجرى منکم إلى أحد سبب أو قول ؟ قلنا: لا فقال: أنا نفی من جدی وحلف بأشد أیمان له أنه رجل إن بلغه هذا الخبر لیضربن أعناقنا فما جسرنا أن نحدث به إلا بعد موته.
معتزل عباسی سه نفر را به سامرا در محل زندگی امام هادی می فرستد، می گوید هر فردی (مردی) را دیدید بکشید. آن سه نفر می روند. بجز یک نفر بقیه به درک واصل می شوند. آن یک نفر می گوید: وقتی به آنجا رسیدیم، یک خادم سیاهی را دیدیم و رفتیم داخل و از او پرسیدیم صاحب این خانه کجاست؟ بعد رفتیم تا رسیدیم به یک محلی در این خانه دیدیم پرده ای است. پرده را کنار زدیم و دیدیم در آن آب است. در دور دست مردی ایستاده و زیر اندازی انداخته و روی آن ایستاده و نماز می خواند و اصلاً به ما توجهی نمی کند و زیر اندازش روی آب است. یکی از ما احمدبن عبدالله بود، رفت تا به او برسد، همین که وارد آب شد، غرق شد. ما دست او را گرفتیم بیرون کشیدیم، اما مرده بود، دومین نفر هم همینطور. من از آن فردی که آنجا بود، معذرت خواهی کردم و به درگاه خدا توبه کردم و توبه کنان از آنجا بیرون آمدم و برگشتم. رفتم و این خبر را به معتضد رساندم.
نتیجه:
امام زمان زنده هستند بعد از شهادت امام عسگری به امامت رسیدند و شیعیان را رهبری کردند وکلایی داشتند که آن وکلا از طریق امام زمان علیه السلام رهبران شیعه بودند لذا این با آن افکاری که عده ای دارند که امام غایب ساخته ذهن شیعه بعد از شهادت امام عسگری است نمی خواند.

آشنایی با امام زمان علیه السلام

امام زمان هم نام پیامبر هستند و القاب گوناگونی دارند. در روایتی آمده که حضرت را جلوی دیگران به نام نبرید( منظور نام م ح م د است.) از مراجع تقلید هم عده ای مانند آقای روحانی و وحید خراسانی و... نام بردن حضرت را حرام می دانند ولی آقای خویی و سیستانی آن را مکروه می دانند و حرام بودن را محدود به دوران غیبت صغری می دانند.
در کتاب شریف نجم الثاقب 182 نام را برای حضرت نام برده اند و برخی دیگر از جمله آقای به نیا تا 313 نام و برخی 600 نام را برای آن حضرت عنوان کرده اند.
در دعای ندبه بیش از50 نام، در قرآن حدود 30 نام و در زیارت آل یاسین و در سایر ادعیه که در مورد وجود مقدس امام عصر صلوات الله علیه است، نام های آن حضرت ذکر شده است.
برای مثال در زیارت آل یاسین می توان به این اسامی اشاره کرد: ناصر، مقدم، بقیه الله، حجه الله، وعد الله، باب الله و المامول.

همچنین الفاظ و اسامی حضرت در قرآن بکار رفته است مثل سوره اسرا آیه 33:
وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالحَقِّ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا
و کسى را که خدا کشتنش را حرام کرده [و به جانش حرمت نهاده] جز به حق نکشید، و هر کس مظلوم [و به ناحق] کشته شود، براى وارثش تسلّطى بر قاتل [جهت خونخواهى، دیه و عفو] قرار داده ایم، پس وارث مقتول نباید در کشتن زیاده روى کند. زیرا او [با قوانین صحیح و درستى چون دیه و قصاص] مورد حمایت قرار گرفته است.
کلمه «منصور» نام مقدس امام عصر علیه السلام می باشد.
و یا در سوره هود آیه 86 اینگونه می خوانیم:
بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِحَفِیظ
آنچه خدا باقى می گذارد، براى شما بهتر است اگر مؤمن باشید، و من بر شما نگهبان نیستم.

کنیه حضرت «ابوالقاسم» است. ابوالقاسم در عرب یعنی پدر قاسم! معلوم نیست که حضرت بچه داشته باشند، اما مثلاً از وقتی امام صادق به دنیا می آیند کنیه ایشان ابوعبدالله می شود و یا ام سلمه و یا.... در واقع اعراب از وقتی که فرزند به دنیا می آید برای او کنیه می گذارند. این یک سنت اسلامی است و خیلی مربوط به فرزندان آن فرد نیست.

معروف ترین لقب آن حضرت«مهدی» است. اهل سنت هم به این اسم می شناسند. مهدی اسم مفعول است. به معنی هدایت یافته. از امام باقر علیه السلام سوال می شود:(بحار الانوار ج 51 ص 29 و 30 ح 2) مهدی یعنی چه و چرا حضرت مهدی نامیده شده است؟
فَإِنَّمَا سُمِّیَ الْمَهْدِیَّ لِأَنَّهُ یُهْدَى لِأَمْرٍ خَفِیٍّ یَسْتَخْرِجُ التَّوْرَاةَ وَ سَائِرَ کُتُبِ اللَّهِ مِنْ غَارٍ بِأَنْطَاکِیَّةَ فَیَحْکُمُ بَیْنَ أَهْلِ التَّوْرَاةِ بِالتَّوْرَاةِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْإِنْجِیلِ بِالْإِنْجِیلِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الزَّبُورِ بِالزَّبُورِ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْفُرْقَانِ بِالْفُرْقَانِ وَ تُجْمَعُ إِلَیْهِ أَمْوَالُ الدُّنْیَا کُلُّهَا مَا فِی بَطْنِ الْأَرْضِ وَ ظَهْرِهَا ظَهْرِهَا فَیَقُولُ لِلنَّاسِ تَعَالَوْا إِلَى مَا قَطَعْتُمْ فِیهِ الْأَرْحَامَ وَ سَفَکْتُمْ فِیهِ الدِّمَاءَ وَ رَکِبْتُمْ فِیهِ مَحَارِمَ اللَّهِ فَیُعْطِی شَیْئاً لَمْ یُعْطِ أَحَدٌ کَانَ قَبْلَهُ قَالَ وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ رَجُلٌ مِنِّی اسْمُهُ کَاسْمِی یَحْفَظُنِی اللَّهُ فِیهِ وَ یَعْمَلُ بِسُنَّتِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ نُوراً بَعْدَ مَا تَمْتَلِئُ ظُلْماً وَ جَوْراً وَ سُوءاً
آن حضرت را مهدی نام نهادند از آن جهت که ایشان یارانشان را هدایت می کنند به چیزی که پنهان شده، و خارج می کند اصل کتب تورات و انجیل و فرقان وسایر کتب تحریف شده را از غاری در انطاکیه (استامبول کنونی ) تمام احوال دنیا به دست حضرت می رسد. چه آنهایی که ظاهر است و چه آنهایی که مخفی است. و آن حضرت اموال را بین مردم تقسیم می کند و می فرمایند بیاید این ها را بگیرید، این ها اموالی است که بخاطر آن قطع رحم کردید و خون ریختید وحرام خدا را انجام داده اید. پیامبر اکرم اینگونه می فرمایند: او از ماست، اسمش اسم من است و خدا سنت مرا و دین مرا با او حفظ می کند. او به سنت من عمل می کند و زمین را پر از عدل و داد می کند، بعد از اینکه از ظلم و جور پر شده باشد.

آقای صافی گلپایگانی در کتاب منتخب الاثر 1294 حدیث در باره ایشان جمع آوری کرده اند.

معروف ترین این القاب «القائم» است که حضرت رضا علیه السلام با شنیدن این نام می ایستادند، دست خود را بر سر می گذاشتند و می فرمودند: الهم عجل فرجه و سهل مخرجه.

در کتاب کفایة الأثر - الخزاز القمی ص 283 اینگونه آمده:
حدثنا محمد بن علی، قال حدثنا عبد الواحد بن محمد بن عبدوس العطار، قال حدثنا علی بن محمد بن قتیبة النیشابوری، قال حدثنا حمدان بن سلیمان، قال حدثنا الصقر بن أبی دلف، قال: سمعت أبا جعفر محمد بن علی بن موسى الرضا علیه السلام یقول: الإمام بعدی ابنی علی، أمره أمری وقوله قولی وطاعته طاعتی، والإمام بعده ابنه الحسن أمره أمر أبیه وقوله قول أبیه وطاعته طاعة أبیه. ثم سکت فقلت له: یا بن رسول الله فمن الإمام بعد الحسن؟ فبکى علیه السلام بکاءا شدیدا ثم قال: إن بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر. فقلت له: یا ابن رسول الله ولم سمی القائم ؟ قال: لأنه یقوم بعد موت ذکره وارتداد أکثر القائلین بإمامته. فقلت له: ولم سمی المنتظر ؟ قال: لأن له غیبة یکثر أیامها ویطول أمدها، فینتظر خروجه المخلصون وینکره المرتابون ویستهزئ به الجاهدون.
سمی القائمُ قائماً لِاَ نَّه یقوم بعد موت ذکره و ارتداد اکثر القائلین بامامته
این حضرت قائم نامیده شدند به این خاطر که وقتی یاد آن حضرت از خاصره ها محو می شود ظهور می کنند و زمانی است که اکثر قائلین به امامتش از او برگشتند. یعنی اکثر شیعیان و نه یهودیان و مسیحیان!

از القاب دیگر حضرت «المامول»، که در زیارت آل یس آمده یعنی کسی که نسبت به او امل (آرزو ) وجود دارد. المُاّمّل یعنی آرزو شده، دیگر لقب ایشان «المنتظر» است، یعنی کسی که به انتظارش هستند و غیبتی دارد که آن غیبت طولانی شده است. لقب دیگر «المَوتور» به معنی کسی که عزیزش را کشته اند (امام حسین علیه السلام و فرزندان آن حضرت.) لقب دیگر ایشان که سرلوحه این نوشتار هم می باشد، «المضطر» است به معنی کسی که خداوند به اضطرارش پاسخ می دهد در روزی که پرده خانه کعبه را می گیرد و آیه اضطرار را می خواند و خداوند به آن حضرت اجازه ظهور می دهند.

پدر آن امام حسن عسکری علیه السلام است (ایشان به ابن الرضا هم معروف هستند. بعد از امام رضا ع سه فرزند ایشان، امام جواد و هادی و عسکری را به این نام می شناختند.) مادرشان نرجس خاتون است. و نام اصلی ایشان مَلیکا است. پدر ایشان یشوعا پسر امپراطور روم است. جد مادری ایشان به فاصله هفت نسل حضرت شمعون (پیتر) است که وصی حضرت عیسی بوده است.
مادر امام باقر ع دختر امام حسن ع بوده است، پس امام زمان از نوادگان امام حسن علیه السلام هم محسوب می شوند. از طرف دیگر از طریق.شهربانو که دختر یزدگرد سوم پادشاه ایران بوده و مادر امام سجاد علیه السلام از نوادگان پادشاهان ایران هم هستند واز طریق امام حسین علیه السلام نوه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و همچنین از نوادگان حضرت ابراهیم است.

یعنی ایشان که برای سلطنت و حاکمیت بر زمین انتخاب شده است هم از نوادگان پادشاهان است و هم از نسل انبیا اولی العظم. چه بنی اسرائیل و چه اعراب که به حضرت ابراهیم می رسند.

داستان ازدواج امام عسکری در بحارالأنوار ج 51 ص 6باب 1- ولادته و أحوال أمه صلوات الله علیها بدین گونه آمده است:
روزی امام هادی که در سامرا بوده اند یک از اصحاب را بعنوان بشربن سلیمان صدا می کنند وبه او می گویند که تو مورد اطمینان ما هستی از او می خواهند به بغداد برود به بازار برده فروشها نزد یک برده فروشی که یک کنیزی دارد که خیلی باوقار است و با فروشنده شرطی کرده که با موافقت خود به فروش برسد. بشر می رود و نامه ای هم از امام با خط رومی به او می دهد نامه را می خواند و می بوسند و می پذیرند که با او بیاید. در راه بشر بن سلیمان از او سوال می کند که جریان چیست؟ نرجس خاتون می فرمایند پدرم می خواست مرا به عقد پسرعمویم در آورد، ناگهان تخت فرو ریخت، صلیب ها افتاد و پسر عمویم افتاد و از هوش رفت. اسقف ها گفتند این کار را نکن و این نشانه بدی است. و نشانه زوال دین مسیح است اما پادشاه دوباره اصرار می کند و دوباره این اتفاق می افتد. نرجس خاتون همان شب خواب می بیند که پیامبر ص، حضرت عیسی ع و حضرت شمعون ع آمده اند و حضرت محمد ص ایشان را از حضرت عیسی خواستگاری می کنند و ایشان می فرمایند این تاج افتخاری است برای من و قبول می کنند و به عقد امام عسکری در می آورند و از آن موقع دیگر امام عسکری را نمی بینند و مریض و دل افسرده می شوند بطوریکه هیچ غذایی نمی توانسته اند بخورند و بیمار می شوند. هیچ کدام از پزشکان معالجه نمی توانند معالجه کنند. خود نرجس خاتون به پدرش می گوید این برده هایی که از مسمانان گرفته ای آزاد کن، شاید حال من بهتر شود. این کار را می کنند، حال ایشان بهتر می شود و می توانند غذا بخورند و در همان شب خواب می بینند حضرت زهرا سلام الله علیها را که با حضرت مریم و عده ای از زنان پاک می آیند و ایشان را می بوسند و نرجس خاتون می گوید که از همسرم دور افتاده ام و حضرت زهرا س می فرمایند تا اینکه به اسلام تشرف پیدا نکنی نمی توانی ابا محمد را بیینی و او همانجا شهادتین را می گوید و از آن به بعد امام عسکری را می دیدند تا اینکه امام عسکری می فرمایند جنگی می شود وتو با لباس مبدل در آن جنگ برو، اسیر می شوی و به بغداد می آیی، فردی خواهد آمد و نامه ای از طرف ما می آید و سایر قضایا.
بشر از ایشان می پرسد عربی را چگونه می دانی؟ می فرمایند، من از پدربزرگم خواستم تا یکی از مترجمین را در اختیار من بگذارد. و او به من عربی را آموخت. آن حضرت به منزل امام هادی وارد می شوند و امام هادی به دختر خود حکیمه خاتون فرمودند ای دختر رسول خدا بیا و این خانم را ببر و دین و احکام آن را به او بیاموز که او مادر حجت خدا خواهد بود.